یکشنبه ۸ مهر ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۹
مجموعه «بازنده»؛ اقتباسی با طعم ژانر جنایی معمایی

سریال «بازنده» اقتباسی از یک رمان جنایی و معمایی به نام «زن همسایه» نوشته شاری لاپنا یک رمان جنایی و معمایی است که روایتی دلهره‌آور دارد و امین حسین‌پور تلاش کرده است استخوان و اسکلت اثر خود را بر پایه این رمان که از آثار برگزیده سال ۲۰۱۶ است؛ بنا کند.

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): سریال «بازنده» اقتباسی از یک رمان جنایی و معمایی به نام «زن همسایه» نوشته شاری لاپنا است که روایتی دلهره‌آور دارد و امین حسین‌پور تلاش کرده است استخوان و اسکلت اثر خود را بر پایه این رمان که از آثار برگزیده سال ۲۰۱۶ است؛ بنا کند.

عنوان فرعیِ «تقریبا هر کاری از آدم‌ها برمی‌آید» که روی جلد کتاب «زن همسایه» نقش بسته است، نوید یک داستان هیجان‌انگیز و جنایی را به خواننده می‌دهد. داستان این رمان از مهمانی شام دو زوج که در همسایگی یکدیگر زندگی می‌کنند شروع می‌شود و در همان فصل‌های ابتدایی با اولین اتفاق یعنی ربوده شدن نوزاد آنه و مارکو موجه می‌شویم اما این تنها اتفاق تکان‌دهنده داستان نیست. رمان با ورود پلیس و تحقیقات آن‌ها پیش می‌رود و در این میان از رازها، فریب‌ها و دروغ‌هایی که بین این زوج‌های همسایه وجود داشته پرده برداشته می‌شود. کتاب «زن همسایه» اثری از شاری لاپنا، رمانی در سبک جنایی، معمایی و دلهره‌آور است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد. این رمان که از پرفروش‌های نیویورک‌تایمز و ساندی‌تایمز بوده، برنده جوایز و عناوینی مانند کتاب سال WHSmith در سال ۲۰۱۶، عنوان شماره ۱ داستان بزرگسالان در بریتانیا در سال ۲۰۱۷ و پرفروش‌ترین کتاب در چند فهرست و جایزه کتاب کانادا و بریتانیا شده است. کتاب «زن همسایه» را نشر آموت با ترجمه عباس زارعی به فارسی ترجمه کرده است.

داستان کتاب زن همسایه چیست؟

داستان کتاب «زن همسایه» از یک مهمانی تولد شروع می‌شود؛ آنه و مارکو به خانه همسایه دیوار به دیوارشان رفته‌اند و به نوبت به نوزاد شش ماهه خود که در خانه گذاشته‌اند سر می‌زنند. اما هنگامی که پس از نیمه‌شب به خانه بازمی‌گردند، با درِ باز خانه و تخت خالی بچه مواجه می‌شوند: کودک‌شان ربوده شده است. پلیس وارد می‌شود و به بازرسی خانه و بازجویی از والدین و همسایه‌ها می‌پردازد. در این میان، کارآگاه راسبک حس می‌کند این زوج چیزهایی را مخفی می‌کنند. او پس از پیدا نکردن مدرکی مبنی بر ورود شخصی غریبه به خانه، به والدین بچه مظنون می‌شود اما در ادامه معلوم می‌شود که ماجراهای پیچیده‌تری هم در جریان است؛ از همان صفحه اول کتاب، بذر شک و نگرانی در دل خواننده کاشته می‌شود. آنه که درگیر افسردگی پس از زایمان است، حس خوبی بابت حضور بدون فرزندش در مهمانی ندارد. ریتم سریع کتاب در روایت اتفاقات، حس ترس و آشفتگی آنه و مارکو پس از گم شدن فرزندشان را به خوبی به خواننده منتقل می‌کند. شخصیت‌پردازی کاراکترها نیز به خوبی انجام شده است و خواننده احساسات آن‌ها را درک می‌کند. در مجموع، خواندن این پرمخاطب و پرهیجان به علاقه‌مندان رمان‌های پلیسی و معمایی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب زن همسایه

«آنه طنین صدای جیغش را درون سرش و روی دیوارها می‌شنود، فریاد او همه جا را پر کرده است. بعد ساکت می‌شود و در حالی که دستش را جلوی دهانش گذاشته است، جلوی تخت خالی بچه خشکش می‌زند. مارکو کورمال کورمال دنبال کلید برق می‌گردد. هر دو به تخت خالی بچه خیره می‌شوند، جایی که نوزادشان باید آنجا باشد. امکان ندارد نباشد! کورا به تنهایی نمی‌توانسته از تخت خارج شود. او یک نوزاد شش ماهه بیشتر نیست.

آنه آهسته می‌گوید: «به پلیس زنگ بزن.» بعد بالا می‌آورد و مایع توی شکمش روی انگشتانش و بعد روی کف چوبی اتاق می‌ریزد. اتاق بچه به رنگ زرد کره‌ای ملایم رنگ شده و تصویر بره‌هایی که جست و خیز می‌کنند، روی دیوارها نقش بسته است. فورآ بوی ترس و وحشت فضای اتاق را پر می‌کند.

مارکو قدرت حرکت را از دست داده است. آنه به او نگاه می‌کند. مارکو شوکه شده و به تخت خالی خیره مانده است، انگار هنوز باورش نمی‌شود. آنه ترس و گناه را در چشمان او می‌بیند و شروع می‌کند به شیون کردن؛ صدایی تیز و ترسناک مانند صدای حیوانی که درد می‌کشد.

آنه از هال عبور کرده و خود را به اتاق خواب می‌رساند، تلفن را از روی میز برمی‌دارد و با ۹۱۱ تماس می‌گیرد. دستانش می‌لرزند، گوشی تلفن هم به مایع استفراغ او آلوده می‌شود. مارکو بالاخره خودش را پیدا می‌کند. آنه صدای او را می‌شنود که دارد به سرعت در طبقه دوم راه می‌رود. مارکو دستشویی و حمام بالای راه پله را چک می‌کند، بعد از کنار آنه رد می‌شود و به اتاق آخر سر می‌زند؛ اتاقی که آن را به دفتر کار تبدیل کرده‌اند. آنه تعجب می‌کند که چرا مارکو دارد خانه را جستجو می‌کند. انگار بخشی از ذهن آنه جدا شده و دارد منطقی فکر می‌کند. نوزاد آنها به تنهایی قادر به حرکت نیست؛ بنابراین نمی‌تواند در حمام یا اتاق کار باشد. کسی بچه آنها را برده است.

وقتی منشی پلیس گوشی را برمی‌دارد، آنه فریاد می‌زند: «یکی بچه‌مون رو دزدیده!» دیگر نمی‌تواند خود را آرام کند و به سؤالات منشی جواب بدهد.

منشی پلیس می‌گوید: «درک می‌کنم، خانم. سعی کنید آروم باشید، پلیس تو راهه.»

آنه گوشی را می‌گذارد. تمام بدنش می‌لرزد. حس می‌کند دوباره دارد حالش بد می‌شود. به کار خودشان فکر می‌کند. آن‌ها بچه را توی خانه تنها گذاشته بودند. آیا این کار غیرقانونی است؟ باید باشد. چطور باید این موضوع را توضیح بدهند؟

مارکو دم در اتاق خواب ظاهر می‌شود، رنگ پریده و رنجور.

آنه فریاد می‌کشد: «تقصیر تو بود!» او را هل می‌دهد و رد می‌شود. به سمت دستشویی بالای پلکان می‌رود و دوباره بالا می‌آورد. این بار توی روشویی، بعد دستان لرزانش را می‌شوید و دور دهانش را پاک می‌کند. توی آینه نگاهی به خودش می‌اندازد. مارکو درست پشت سرش ایستاده است. نگاهشان در آینه به هم گره می‌خورد.مارکو آهسته می‌گوید: متأسفم، تقصیر من بود.»

و اما بازنده

ماجرای سریال «بازنده» هم با ورود یک زوج جوان با بازی سارا بهرامی و صابر ابر به خانه‌ای قدیمی به سبک خانه‌های کلاسیک اروپا شروع می‌شود، فضایی که مرموز بودن آن یادآور فیلم «بچه رزماری» به کارگردانی رومن پولانسکی است. ورود زن همسایه و شکل‌گیری ارتباطی صمیمی بین او و این زوج، شباهت مذکور را بیش از بیش تداعی می‌کند. در ادامه هم شاهد گم شدن بچه این زوج و ورود سرگرد کیانی به قصه برای حل این معما هستیم. این سریال بعد از سریال‌های «یاغی»، «قطب شمال» و «زخم کاری» چهارمین اثر اقتباسی تلوزیون اینترنتی فیلیمو محسوب می‌شود.

هر چند در جزئیات تفاوت‌هایی در حوزه اقتباس از کتاب زن همسایه به چشم می‌خورد اما اصل داستان و حتی فضاسازی شکل گرفته در اثر، نشان از تلاش برای نگاهی دیگر به این کتاب و پیشبرد قصه با همان حال و هوای داستان شاری لاپنا دارد و باید دید که در ادامه این نگاه چطور پیش خواهد رفت؟

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها