دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۶
فیلم «جنگل»، فیلمِ میرزا نیست!

کارگردان فیلم اقتباسی «جنگل» در یادداشتی به تأثیر کتابخوانی بر ذهن فیلم‌سازان و تجربه‌های شخصی خود در ساخت فیلم «جنگل» اشاره کرد.

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمدرضا مرادی: یکی از معضلات همیشگی سینمای ایران عدم فیلمنامه درست و اصولی و همچنین عدم داستان‌پردازی جذاب و متفاوت بوده هست و خواهد بود. تقریباً تمام فیلمسازان دوست دارند داستان‌های خودشان را تعریف کنند که اساساً فی‌النفسه بد نیست اما شرط و شروطی دارد که باید انجام شود. متاسفانه سینمای ایران میانه خوبی با مبانی فیلمنامه‌نویسی ندارد و نویسنده اغلب در ارائه فیلمنامه داستانی با مشکل جدی مواجه بوده که ریشه‌یابی این مشکل بحث مفصلی است.

یکی از راهکارهایی که از ابتدای تاریخ سینما برای داشتن فیلمنامه کم نقص‌تر ارائه شده اقتباس است. که متاسفانه هرگز در سینمای ایران جدی گرفته نشد و کمترین بها به اقتباس داده شده است.

من به شخصه شیفته داستان‌های اساطیری و کهن ایرانی هستم و در فیلم کوتاه اولم «دوآل پا» نگاه ویژه‌ای به متون کهن به‌خصوص «هزار و یک شب» داشتم. امسال نیز تصمیم گرفتم از داستان‌های معاصر الهام بگیرم. و با قلم صمد طاهری آشنا شدم و بیش از حد شیفته قلم و دنیای جذاب صمد طاهری شدم. فیلم «جنگل» که آخرین فیلم کوتاه من است اقتباس از داستان شکار شبانه از مجموعه داستان «شکار شبانه» است.

در ستایش کتاب و کتابخوانی باید بگویم، کتاب منبع الهام و کتاب‌خوانی روشن‌گری است. ما در زندگی شاید کشفیات زیاد و یا حتی ذهن گسترده‌ای نداشته باشیم. شاید زندگی روزمره به ما مجال اندیشیدن به دنیاهای دیگر و یا جهان آدم‌های دیگر را ندهد. مگر ما در زندگی روزمره چقدر توان کشف ناشناخته‌ها را داریم. ذهن ما مگر چقدر گسترده است که ایده‌های دور از ذهن ارائه دهد.

راه گریز از این کرختی و روزمرگی کتابخوانی است. شما با خواندن هر کتاب با دنیای انسان‌های جدید آشنا می‌شوید. که دغدغه و چالش‌ها و مشکلات و دنیای خاص خود را دارند. در این مسیر، خودِ داستان‌ها هستند که شما را انتخاب می‌کنند.

در لابه لای داستان‌هایی که می‌خوانید یک داستان هست که فریاد می‌زند مرا بساز!

ذهن انسان از ساختار بسیار پیچیده‌ای تشکیل شده و باید در این مسیر به غریزه و ناخودآگاه اعتماد کرد و آن داستانی که به شما فرمان می‌دهد را کشف کنید.

برای نگارش فیلمنامه جنگل با چالش‌های زیادی مواجه شدیم. اول از همه در اصل داستان شخصیت اصلی باید به شکار خالو شهباز می‌رفت و او را به امنیه تحویل می‌داد. اینکه خالو شهباز که بود و چه مشکلی داشت در داستان وجود نداشت. خود نویسنده هم تمایلی برای پرداخت بیشتر به خالو شهباز را نداشت. به این نتیجه رسیدیم که باید خالو شهباز تغییر کند و شخصی آشناتر جایگزین شود. چه کسی بهتر از میرزا کوچک خان؟!

هرچند خود نویسنده اصلاً با این ایده موافق نبود ولی در نهایت اجازه داد ما برای فیلم، خودمان آنطور که دوست داریم تصمیم بگیریم. انتخاب میرزا به جای خالو شهباز یک چالش جدی بود. چون باید فرض را بر این می گذاشتیم که مخاطب شناختی دقیق از میرزا و تاریخ جنگل ندارد. و همینطور فیلم قرار نیست تاریخی از جنگل ارائه دهد و به فیلمی تاریخی تبدیل شود.

پس کار را با این جمله از علی شمس آغاز کردیم.

ربط این فیلم به اسناد تاریخی به همان بی‌ربطی تاریخ است به تاریخ!

چالش دیگرمان این بود که فیلم جنگل، فیلمِ میرزا نیست! راوی کودک است. مخاطب باید اندازه کودک میرزا را کشف کند.

و اینکه تن نحیف کودک در برابر قلدری عمویش چقدر تاب می‌آورد؟ این پرسش اساسی ما بود که به این ایده رسیدیم که هر چه او بیشتر می‌فهمد بیشتر پیر و ناتوان می‌شود و اساساً کودک با این جثه نمی‌تواند مقابل قلدری و زورگویی بایستد و تبدیل به پیری خموده می‌شود که فقط نظاره می‌کند. فرمان می‌پذیرد و راه خودش را نمی‌تواند برود. این ایده شاید با اصل داستان هخوانی نداشت و در پایان از بن با داستان مخالفت می‌کند.

همین ایده به کارگردانی هم سرایت کرد و به این ایده رسیدیم که دوربین هم باید به مرور از تکاپو بیفتد. حتی چپ و راست نشود. فقط نظاره کند. همچون کودک که در مقابل قلدری فقط می تواند نظاره کند!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها