به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، حسن حضرتی، دانشیار تاریخ دانشگاه تهران در نشست «مورخ، نظریه و روش» که سهشنبه ۲۴ مهرماه ۱۴۰۳ در دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد، گفت: قدرت دانش تاریخ در توصیف گسترده است. یعنی مورخ کسی است که کاری را به صورت حرفهای انجام میدهد که دیگران از انجام آن کار عاجز هستند.
وی افزود: چیزی که مورخ ارائه میکند، میتواند باور مطلق به آن نداشته باشد و میتواند به عنوان یک رهیافت ذهنی آن را طرح کند. چگونه میتوانیم به توصیف عمیق و گسترده برسیم؟ باید توصیف عمیق را نه به عنوان یک معرفت عامه بلکه به عنوان یک معرفت خاصه ببینیم. معرفت خاصه به راحتی در دسترس هر کسی نیست و هر کسی نمیتواند به آن برسد.
حضرتی بیان کرد: در بررسی تاریخی معیار اندازهگیری نداریم و مدعایی که ارائه میدهیم، ضعیف است. توصیف عمیق و گسترده مهمترین وظیفه مورخان است. راه دریافت معرفت خاصه این است که به مهارتهایی که ما را به این توصیف عمیق میرساند، توجه کنیم. متاسفانه این برنامهها در روند آموزش مغفول است و فقط اطلاعات در اختیار دانشجو قرار میگیرد و روشها در اختیار دانشجو قرار نمیگیرد. یک دانشجوی تاریخ مهرشناسی، نسخهشناسی، خواندن سیاق، کاغذشناسی و… را یاد نمیگیرد.
حضرتی در ادامه گفت: اگر دانشجویی در دوره کارشناسی سی درصد، در دوره ارشد شصت درصد و در دوره دکتری صددرصد مهارت بیاموزد، آیا امکان دارد که بیکار بماند؟ اما روند آموزشی اینگونه نیست و دانشجو هیچیک از این مهارتها را یاد نمیگیرد، مگر افرادی که استثنا هستند و خودشان این مهارتها را میآموزند. اگر کارویژهای بود و این مهارتها آموزش داده میشد، در آن صورت در سیستم آموزشی کشور یک کارگر ماهر تربیت میکردیم که در بازار علم بسیاری از مشاغل به او سپرده میشد.
وی گفت: در دوره بعد از انقلاب نسل استادان قائل به ربط نظریه به تاریخ بودند، آنها کوشیدند در برنامهریزی درسی و آموزشی که ارائه میکردند، تاریخ را به نظریه پیوند بزنند و از مطالعه بینرشتهای سخن بگویند. تاریخ بدون نظریه به کار نمیآید و اگر قرار است تاریخ فایدهای داشته باشد، باید سراغ کار بین رشتهای برود. این نظریه خیلی فربه شد، چون سیدهاشم آقاجری تبدیل به یک پارادایم آموزشی شد. این را جا انداختند که باید در رشته تاریخ به سمت نظریهآزمایی برویم. در طرحنامههای موجود هم این نظریه موجود است. من تحت تاثیر این پارادایم بودم، روش را بر اساس همان قالب نوشتم.
حضرتی افزود: نتیجه این شد که اگر به این نظریه توجه نکنیم، کار ما اعتباری ندارد و کار ما پیشاعلمی است، جمعآوری دادهها ابتر میماند. این نظریه آنقدر فربه شد که عرصه را بر مهارتهای دیگر تنگ کرد. در چنین شرایطی نقطه ثقل رشته تاریخ که اقتدارش در آن بود، از بین رفت. نتیجه فربه شدن این نظریه این شد که تمام چیزی که الان پژوهشگران تاریخ بلد هستند، در این خلاصه میشود؛ یک سوال بپرسند، در قالب معرفت عامه دادههایی را جمعآوری کنند و با یک نظریه تطبیق بدهند و جواب بگیرند. این باعث سرافکندگی رشته تاریخ در رویارویی با رشتههای دیگر است. غایت تاریخ ارائه نظریه نیست، اگر هست که با جامعهشناسی فرقی ندارد.
وی بیان کرد: نقد من این است که مهارت استفاده از نظریه را آنقدر فربه کردهاند که بقیه مهارتها به حاشیه رفته است. این رویکرد سبب شد که اقتدار تاریخ زیرسوال برود. من به رشته تاریخ از زاویه دید مدرن نگاه میکنم. غایت رشته تاریخ نظریهآزمایی نیست.
باید بدانیم به عنوان یک محقق به دنبال چه میگردیم
در ادامه این نشست سید هاشم آقاجری، استاد دانشگاه تربیت مدرس گفت: من در بخشی از دهه هفتاد که میتوانیم در برنامهریزی رشته تاریخ موثر بدانیم، در خدمت دکتر حائری و سایرین بودم و بعد از آن به کلی حذف شدم. وضع موجود رشته تاریخ بر دوش من نیست. من بیش از دو دهه است که منتقد رادیکال وضع کنونی تاریخ در دانشگاهها هستم. وضعیت امروز رشته تاریخ بخشی مربوط به وزارت علوم و بخشی مربوط به کل سیستم است. من در سال ۷۴ و ۷۵ که قرار شد، کنکور دانشگاه تهران به صورت تستی برگزار شود، به شدت مخالف بودم.
وی افزود: مکانیزم گزینش دانشجو یکی از دلایل پیشرفت رشته تاریخ بود. من همیشه در همه کلاسها به دانشجویانم گفتم که شما باید همه تکنیکها اعم از متنخوانی، شناسایی خط، سکهشناسی و… را یاد بگیرید. در ایران هنوز نگاهها سنتی است. من سعی کردم واسطهالعقدی بین نسل قبل از خودم و نسل بعد باشم. انسان با آن چیزی که نسبت به آن علم و دانش ندارد، مخالفت میکند. علم همان چیزی است که عالمان میکنند. علم فیزیک همان چیزی است که فیزیکشناسان میدانند و میکنند، تعریف علم پویاست. اگر اینگونه به تاریخ نگاه کنیم و فرایند پرفراز و نشیب تاریخ را ببینیم، در ایران فقر تئوریک بیداد میکند.
آقاجری بیان کرد: باید به دیسیپلین تاریخ جهان نگاه کنیم، اروپا تحولات زیادی را طی کرده است. در اروپا در متدولوژی تحول رخ داد. امروز رشته تاریخ آنچنان رشته گسترده شکوفای روبهرشدی است که یک نفر به تنهایی نمیتواند به آن احاطه پیدا کند، در اینجا منظور تاریخ مدرن است. از قرن نوزده به بعد تحولات بر اساس رهیافتها اتفاق افتاد. سالنامهنگاری، تاریخنگاری نیست. وقایعنگاری، تاریخنگاری نیست. ما باید به دنبال این باشیم که بدانیم به عنوان یک محقق به دنبال چه میگردیم. من در معرفتشناسی موضع دیالکتیکی دارم. یک پای معرفت سوژه، شناسایی است.
وی گفت: فهم به این سادگی نیست، پژوهشگر در یک رهیافت احتیاج به مفهوم و مقولههای تحلیلی دارد. نسل قبل از من مثل جن از بسمالله از نظریه فرار میکرد. شناخت تاریخ یعنی به پرسشهای امروز در مورد تاریخ پاسخ بدهیم. آیا تاریخ علم گذشته است یا علم امروز؟
آقاجری افزود: تلقی جامعهشناسان این است که تاریخیها عملاً مثل عملهها باید مصالح را به ما بدهند و ما بنا کنیم. چرا انقلاب صنعتی در تاریخ جهان اسلام اتفاق نیفتاد؟ پرسش از انحطاط یک پرسش تئوری است. اینکه حقیقت کجاست را خود منبع بدون مفاهیم نمیگوید. وقتی گزارهای صادر میکنیم ممکن است صادق یا کاذب باشد، گزینه صدق باید معیار و مبنا داشته باشد. تاریخ را به علم زندگی و علم اکنون تبدیل کنیم. تاریخ از جامعه جدا نیست.
وی بیان کرد: از تاریخ قوه حافظه عاقله و تخیل تاریخی مهم است، بدون تخیل تاریخی علم تولید نمیشود. تاریخ و جامعه از هم جدا نیست، منتهی پرسش هستیشناختی برای همه رشتهها مطرح است. آیا تاریخ اساساً یک امر اعتباری است یا امر حقیقی؟ آیا چیزی به نام جامعه واقعاً هستی خارجی و برون ذهنی دارد یا اعتباری است؟ توصیف عمیق با انبوه کردن دادهها بر روی هم به وجود نمیآید. ابن خلدون میگفت: آن تاریخی که قبل از خودش بود، منسوخ است. ما به علم عمران نیاز داریم و من موسس این علم جدید هستم. او میگفت میخواهم یک علم جدید تاسیس کنم.
آقاجری گفت: وظیفه مورخ شناخت تبیینی و تفهمی از تجربه زیسته انسان و جامعه بشری برای درک و فهم اکنون و رصد به سوی آینده است. میخواهیم تجربه زیسته انسان و ضرورتها و امکانات را بشناسیم. تاریخ عبارت است از سیرورت و شدن انسان. ما میخواهیم تاریخ را بخوانیم و پرسشهایی که داریم را در جلوی تاریخ بگذاریم، نمیخواهیم سرگذشتها را به گونهای بیان کنیم، بدون اینکه با امروز نسبتی داشته باشد. مفاهیم پایه و اساس تئوری است.
وی افزود: من سعی میکنم واقعیتهای تاریخی را تئوریزه کنم تا تاریخ قابل فهم شود. ما دو نوع تاریخنگاری تئوریک و روایتی داریم. بسته به اینکه محقق چگونه میخواهد کار کند، روشها فرق میکند. من سخت معتقدم که ما در مورد تاریخ پرسش داریم. نمیخواهیم داستان بگوییم بلکه میخواهیم پرسشهایی را آگاهانه و روشمند مطرح کنیم. چیستی، چگونگی و چرایی از هم قابل تفکیک نیست. ما اول باید بفهمیم که روش فهم هم باید مشخص باشد. خوانش منابع، متد و روش میخواهد. روایت با معنای قدیم فرق میکند. روایت امروزه مفهوم جدیدی دارد. پشت تاریخ روایتی نظریه قرار دارد.
نظر شما