به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اصفهان، شاعر و پژوهشگر در این نشست ادبی ضمن نقد و بررسی اشعار مقاومت شاعران حاضر در جلسه، به ریشههای ادبیات مقاومت از دیرباز تاکنون اشاره کرد و گفت: شعر مقاومت در ادبیات، از پیش از اسلام سابقه داشته؛ اما «قرآن» و «حدیث» نقطه عطف سرودن شعر مقاومت اسلامی از صدر اسلام است.
محمدامین فردوسی ادامه داد: در آن دوران، شاعرانی همچون «عبدالله بن رواحه»، «کعب بن مالک» و «حسان بن ثابت» تحت لوای تعالیم نورانی قرآن کریم، تاثیرپذیری از رهنمودهای پیامبر گرامی اسلام و بهرهگیری از اشعار پیشینیان و سرودههایی همچون «قصیده میمیه و معلقه زهیر بن ابی سلمی»، در دفاع از ارزشها در میادین جنگ حضور یافته و با زبان شعر در کنار جهادگران حق، تکلیف خود را ادا میکردند.
فردوسی در بخش دیگری از سخنان خود به شکلگیری و شکوفایی ادبیات مقاومت دنیا در سده اخیر اشاره کرد و گفت: وقایعی مانند حمله نظامی آلمان به کشورهای همسایه، یورش نظامی انگلیس و فرانسه به آلمان، جنبش آزادیخواهی فلسطین، جنبشهای استقلالطلبانه کشورهای آفریقایی و آمریکای مرکزی، جنگ آمریکا و ویتنام، جنگ تحمیلی و دفاع مقدس ایران و مبارزات استقلالطلبانه فرانسویها از جمله وقایعی هستند که منجر به خلق آثاری ماندگار در این حوزه شده است.
وی افزود: هدف اصلی خلق این آثار بیان این نکته است که ظلم پایدار نمانده و سلطهگران نابودی خود را خواهند دید.
فردوسی همچنین به رابطه دوسویه ظهور و مقاومت اسلامی اشاره کرد و افزود: در مقوله مقاومت اسلامی از یک سو با عناصری همچون توحیدمحوری، ولایتمداری، شهادتطلبی، استکبارستیزی و اقتدار مواجه هستیم و از سوی دیگر به وجود حجت حق روی زمین، ایجاد عدالت، امید داشتن به وعده الهی و نصرت خدا، دفاع از مظلومان و مستضعفان و احیای حاکمیت دینی عقیده داریم که با چنین بینشی میتوان به افق جدیدی از وحدت جوامع بشری، آزادی بشریت از هر نوع بندگی و بردگی، نفی طاغوتها و حاکمان جبار و احیای تمدن اسلامی دست یافت.
وی به شرح و تفسیر غزلی با محوریت امام زمان (عج) از مقام معظم رهبری پرداخت و ابیات آن را از دیدگاه زیباییشناختی و معناشناسی قرآنی و عرفانی شرح داد و یادآور شد: مضامین ژرف عرفانی و قرآنی، جانمایه کلام در بسیاری از اشعار و سرودههای حضرت آقاست.
گفتنی است؛ متن غزل به شرح ذیل است:
دل را ز بیخودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان
بانگ جرس ز شوق به منزل رسیدن است
دستم نمیرسد که دل از سینه بر کنم
باری علاج شوق، گریبان دریدن است
شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
سوی توای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است
بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو
هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمیکنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزی «امین» سزا لب حسرت گزیدن است
سیّد علی خامنهای «امین»
نظر شما