دوشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۵
ایرانیان سنت دینداری و فلسفه‌ورزی مختص خودشان را داشته‌اند

احمد بستانی عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی گفت: چیزی که کربن به ما نشان می‌دهد این است که از ایران باستان تا دوره معاصر یک سنت فلسفه‌ورزی مشاهده می‌شود که قابل تقلیل به کلیت فلسفه در تمدن اسلامی نیست. کربن با اشاره به اینکه ایرانیان سنت دینداری مخصوص به خود را داشتند می‌گوید ما ایرانی‌ها سنت فلسفه‌ورزی مختص به خود را هم داشته‌ایم.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا نشست نکته و مسئله‌یابی کتاب «منتخبات فلسفه در ایران؛ فلسفه اسماعیلی در عصر کلاسیک» توسط پژوهشکده مطالعات پیشرفته خاورمیانه به ابتکار گروه مطالعات ایرانی، یکشنبه ۲۹ مهرماه برگزار شد.

در این نشست مهدی فدایی مهربانی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، علی میرموسوی عضو هیئت علمی دانشگاه مفید و احمد بستانی عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی سخنرانی کردند و عارف مسعودی مدیر گروه مطالعات ایران، دبیری نشست را بر عهده داشت.

در ابتدای جلسه عارف مسعودی با توضیحی مختصر در مورد مجلدات منتخبات فلسفه در ایران، در مورد موضوع جلسه و اهمیت بررسی اسماعیلیه گفت: موضوع جلسه امروز با پیشنهاد دکتر فدایی مهربانی، مترجم کتاب، ناظر به جلد دوم کتاب یعنی فلسفه اسماعیلی در عصر کلاسیک است. فلسفه اسماعیلیه بخشی از آن صورت‌های متنوع آگاهی تا دوره پیشامدرن در ایران است. مشخصاً سده سوم تا پنجم هجری دوره‌ی بسیار مهمیاز وجه فلسفی قلمداد می‌شود و بخشی از توجه ما به این کتاب به دلیل اهمیت این دوره است. به تعبیر بعضی از نویسندگان بزرگ مانند آدام متز و جوئل کرمر این دوره، معروف به دوره‌ی رنسانس اسلامی است. جریان‌های متصل به جنبش اسماعیلیه مثل «اخوان الصفا» در این دوره نقش بسیار مؤثری داشتند. یک نوع جست‌وجوی رستگاری فردی را هم ما در این دوره مشاهده می‌کنیم. تا اندازه‌ای هم در این دوره با دیانت‌گریزی مواجه هستیم که جریان‌های متصل به اسماعیلیه در این رابطه نقش مهمی داشتند. گرایش‌های جهان‌وطنی‌هایی که در فضاهایی مثل بغداد ایجاد می‌شود و بعداً در غالب جنبش اسماعیلیه چنین چیزی را می‌بینیم، یک وجه از وجوه این دوره است. بنابراین با توجه به این نکات به گمان من وقتی بحث از اسماعیلیه می‌شود اهمیت بحث دو چندان است.

در ادامه مهدی فدایی مهربانی، مترجم کتاب، به عنوان اولین سخنران این جلسه، در مورد ماجرای ترجمه‌ی مجلداتِ منتخبات فلسفه در ایران و اهمیت آن، گفت: من دیداری با دکتر نصر در واشنگتن داشتم و در آن‌جا دکتر نصر بارِ ترجمه این کتاب را روی دوش بنده گذاشت. در ابتدا فکر می‌کردم ترجمه این کتاب کار ساده‌ای است اما هرچه جلوتر رفتیم متوجه شدیم که کار بسیار دشوار است. اهمیت این کتاب در این است که با محوریت ایران نوشته شده است. «منتخبات فلسفه در ایران» به عبارتی می‌خواهد تاریخ فکر ایرانی را پیگیری کند و تداوم‌ها را نشان دهد. عنوان جلد اول کتاب، از زرتشت تا خیام است. به نوعی کتاب می‌خواهد پیوستگیِ جهان‌بینی و فکر ایرانی را از پیش از اسلام نشان دهد. جلد ششم این کتاب هم در حال نوشتن است که به فلاسفه معاصر ایران می‌پردازد. در جلد ششم کسانی حضور دارند که برخی در قید حیات هستند و برخی از دنیا رفته‌اند.


او افزود: در این جلسه در مورد جلد دوم کتاب صحبت خواهم کرد. الان که ما با تصویرهایی کلیشه‌ای از اسماعیلیه مواجهیم بنابراین اهمیت جلد دوم کتاب بیشتر روشن می‌شود. اخیراً سریال «حشاشین» ساخته شد که به نظر من کاری مبتذل و جذاب است. به عبارتی در این سریال با گزارشی غیرتاریخی مواجه هستیم. از سوی دیگر مسئله اصلی در این سریال حمله به اسماعیلیه نیست بلکه حمله اصلی به شیعیان و چه بسا حمله به ایران است. این سریال مدام به ایران ارجاع می‌دهد، اینکه ایرانی‌ها فرهنگ باطنی مرموزی دارند که ذاتِ آن خشونت و تروریسم است. برای افرادی چون هاجسن، ایوانف و کربن که اسماعیلیه‌پژوه‌های مهمی بودند این حرف‌ها مضحک است. کربن می‌گوید غربی‌ها خیلی دوست دارند که از اسماعیلیه یک داستان جنایی نشان دهند. فلاسفه بزرگی که در سنت اسماعیلیه حضور دارند غیرقابل انکار هستند. چه بسا فلسفه اسلامی با اسماعیلیه شروع می‌شود. فلاسفه بزرگ ما حتی ابن‌سینا هم منسوب به اسماعیلیه هستند.


فدایی مهربانی ادامه داد: در اسماعیلیه‌پژوهی به خصوص در غرب سه تصویر وجود دارد. یکی تصویر سنی‌گرایان است که از غزالی به بعد شروع می‌شود. تصویر بعدی تصویری است که صلیبیون ارائه می‌دهند. تصویر سوم مربوط به مستشرقین با رویکرد اروپامحورانه است. آرنولد لوبک، مورخ جنگ‌های صلیبی، در قرن دوازدهم اولین بار لفظ «حشاشین» را مطرح می‌کند. تصویری که در همان فیلم از اسماعیلیه ارائه می‌شود از صلیبیون گرفته شده است. افرادی مثل ایوانف و کربن از یک روایت سیاه تاریخی فاصله می‌گیرند و اسماعیلیه را به عنوان یک فرقه اهل عرفان و فلسفه به تصویر می‌کشند. من فکر می‌کنم جلد دوم کتاب، اولین نوشته در مورد فلسفه اسماعیلیه است. بر خلاف کارهای سابق که عمدتاً اروپامحورانه بود ما اسماعیلیه را در این کتاب به عنوان جماعتی می‌شناسیم که فلسفه و جهان‌بینی خاص خود را دارند.


در ادامه این نشست احمد بستانی، عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی، با اشاره به اینکه کتاب مورد بحث اثر بسیار مهمی است، گفت: مقدمه‌ی این کتاب می‌تواند به عنوان یک کتاب مستقل در نظر گرفته شود. برای این کتاب زحمت زیادی کشیده شده است. حتی متن ترجمه شده نسبت به متن انگلیسی برتری‌هایی دارد و بازنگری‌های جدی‌ای صورت گرفته است.


بستانی افزود: ممکن است پرسشی مطرح شود که آیا چیزی به نام تاریخ فلسفه در ایران وجود دارد یا خیر؟ اولین کسانی که حوزه تاریخ‌نگاری فلسفه اسلامی را انجام دادند اغلب به قول غربی‌ها عربیست بودند. یعنی تحصیلات این افراد زبان عربی بود. در مدارس شرق‌شناسی لندن و اروپا زبان عربی یاد می‌گرفتند و متون عربی فیلسوفان اسلامی را هم بررسی می‌کردند. به همین دلیل به حوزه فلسفه در تمدن اسلامی فلسفه عربی می‌گفتند. این روند در دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی به طور مشخص با هانری کربن تغییر کرد. کربن اولین کسی بود که عنوان تاریخ فلسفه خود را «تاریخ فلسفه اسلامی» گذاشت. این فقط یک تغییر در عنوان نبود بلکه یک «پارادایم شیفت» بسیار مهم در اینجا رخ داد. آن پارادایم شیفت این بود که اولاً فلسفه منحصر به زبان عربی نمی‌شود و زبان‌های دیگر در تمدن اسلامی در این سنت فلسفی حضور دارند. ثانیاً در حوزه تمدن اسلامی هم فلسفه با ابن‌رشد به پایان نمی‌رسد.

او ادامه داد: یک انگاره قرن نوزدهمیِ کلاسیکی وجود داشت که فلسفه در تمدن اسلامی با ابن‌رشد به پایان می‌رسد و بعد با مکتب آلبرتوس ماگنوس، استاد آکویناس، به اروپا باز می‌گردد. یعنی قرن سوم تا قرن هفتم یک میان‌پرده مربوط به فلسفه غربی است که انگار فلسفه یک مسیر فرعی رفته و بازگشتی به مسیر اصلی داشته است. در واقع این برهه از فلسفه در تمدن اسلامی به عنوان بخشی از فلسفه غربی فهمیده می‌شد. امروزه هم بسیاری از متخصصین فلسفه اسلامی در اروپا متخصص فلسفه در قرون وسطی هستند. کربن این تصور را دگرگون کرد. او انقلاب بزرگی انجام داد. کربن نگرش آکادمیک نسبت به تاریخ‌نگاری فلسفه اسلامی را تغییر داد. دکتر نصر هم در واقع راهی را طی می‌کند که کربن آن را آغاز کرده بود.

بستانی اضافه کرد: کربن در اواخر عمر خود از اصطلاح «فلسفه ایرانی» هم استفاده کرد. او به این جمع‌بندی رسیده بود که ما می‌توانیم از یک حوزه متمایز به عنوان فلسفه ایرانی صحبت کنیم. البته از ابتدا هم این عنوان در ذهن او حضور داشت. در این دوره کار ناتمامی هم با مرحوم آشتیانی انجام دادند. با این اوصاف آیا ما چیزی تحت عنوان فلسفه ایرانی داریم یا خیر؟ آن‌چیزی که کربن به ما نشان می‌دهد این است که از ایران باستان تا دوره معاصر یک سنت فلسفه‌ورزی مشاهده می‌شود که قابل تقلیل به کلیت فلسفه در تمدن اسلامی نیست. کربن با اشاره به اینکه ایرانیان سنت دینداری مخصوص به خود را داشتند می‌گوید ما ایرانی‌ها سنت فلسفه‌ورزی مختص به خود را هم داشته‌ایم. اهمیت کربن این است که خود او فیلسوف بود و به متن‌ها به چشم یک فیلسوف می‌نگریست.


عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی گفت: نکته بسیار مهمی که در مورد فلسفه ایرانی وجود دارد بحث گنوس و گنوستیسیسم است. حق مطلب در مورد نقش گنوستیسیم، هم در مورد فلسفه ایرانی و هم اسماعیلیه ادا نشده است. عمدتاً اسماعیلیه را برآیندی از فلسفه یونانی به خصوص عناصر نوافلاطونی، عناصر شیعی و تا حدی عناصر ایرانی می‌دانند. به نظر من عنصر گنوسیسم عنصر بسیار مهمی است. ایرانی‌ها همیشه یک مایه گنوستیک در ذهنیتشان وجود داشته است؛ اینکه جهان عرصه تقابل خیر و شر است، انسان در این جهان در زندان است و یک آخرالزمانی نزدیک است. نکته مهم این‌جاست که گنوستیسیم می‌تواند حالت سیاسی به خود بگیرد. اسماعیلیه نوعی از گنوستیسیم سیاسی در تمدن ما محسوب می‌شود. این نکته‌ای است که کربن کمتر به آن توجه کرده است.


بستانی افزود: بین تِم‌های نوافلاطونی و تِم‌های گنوسی تمایز وجود دارد. اینکه اندیشه نوافلاطونی در فلسفه اسلامی و در فلسفه اسماعیلی تأثیر گذاشته است یک تم قدیمی است و بسیاری از مستشرقین در این رابطه بحث کرده‌اند. اما در مورد گنوستیسیم بحث با تردید همراه بوده است. گنوستیسیم در زمانی که سنت شرق‌شناسی مطرح شد، بیشتر به عنوان جریان مسیحی شناخته می‌شد که هیچ ربطی به تمدن اسلامی ندارد. بعداً تحولی در مطالعه گنوستیسیم با هانس یناس رخ داد و همچنین اتفاقات دیگری افتاد که نقشه‌ای جهانی از آن ترسیم شد.


او ادامه داد: در اندیشه نوافلاطونی قوس صعود و نزول وجود دارد که ما در طی این مراتب دوباره به اصل مبدأ اولیه برمی‌گردیم. اما گنوستیسیم در واقع نوعی گیرافتادن انسان در تاریکی را ترسیم می‌کند. گیر افتادنی که راه خروجی برای ما قابل تصور نیست. به همین دلیل است که در این اندیشه افرادی خاص و بسیار محدود که دسترسی به علم شهودی دارند، باید راهبر باشند. به همین دلیل بنده قائلم که اندیشه اسماعیلی تم گنوسی دارد. گنوستیسیم سه تم اصلی دارد؛ اول جدال خیر و شر، دوم اینکه معرفت در اختیار یک الیت محدودی قرار دارد و سوم هم تم آخرالزمانی است. نبرد خون‌باری رخ می‌دهد و این نبرد با پیروزی خیر به پایان می‌رسد.


علی میر موسوی آخرین سخنران این نشست با تمجید از کتاب منتخبات فلسفه در ایران و منحصر به فرد خواندن آن، گفت: اسماعیلیه یک جریان شیعی است که سهم بسیار پررنگی در شکل‌گیری فلسفه در تمدن اسلامی داشته است. این جریان به واسطه شیعی بودن می‌بایست وجه کلامیِ برجسته‌ای داشته باشد اما نکته قابل توجه این است که اسماعیلیه توانست از بحث‌های کلامی به بحث‌های فلسفی گذر کند. جریان اسماعیلیه تفکیکی بین ظاهر و باطن متون مقدس قائل می‌شود. این جریان ظاهر را نسبت به باطن متأخر می‌داند. این اندیشه فهم دین را فهم تأویلی می‌داند. تأویل، بازگشت ظاهر به باطن است. اسماعیلیه شریعت را در بخش ظاهر قرار می‌دهد. شریعت به دلیل اینکه در ظاهر دین هست امکان نسخ هم دارد. هر شریعتی با شریعت بعدی نسخ می‌شود. اسماعیلیه قائل است که خودِ شریعت اسلام را هم محمد بن اسماعیل به نوعی نسخ کرد. البته نه به این معنا که شریعت جدیدی به جای آن بیاورد بلکه بحث فهم باطن و تأویل باطن اسلام برای او اهمیت پیدا کرد.

او افزود: اسماعیلیه به این معتقد است که انسان آفریده‌ای اخیر در سلسله آفریده‌های جهان است. انسان با آفریدگار بسیار فاصله دارد. هدف دین این است که انسان را به این فاصله آگاه کند و راه کوتاهی به او نشان دهد. آن راه چیزی نیست جز معرفت.

او ادامه داد: نکته مهم دیگر نظریه امامت اسماعیلیه و بازسازی این نظریه توسط آن‌ها است. اسماعیلیه در بخش قابل توجهی از تاریخ خود درگیر حکومت بود. خلفای فاطمی در مصر تا اواخر قرن پنجم حکمرانی می‌کردند. این فرقه می‌خواستند یک نظریه‌ای در مقابل نظریه خلافت اهل سنت ارائه کنند. در نظریه امامت اسماعیلیه متقدم، بحث دوره «ستر» و دوره «کشف» مطرح است. تا اواسط قرن سوم هجری اسماعیلیه اعتقادش بر این بود که ما در دوره ستر هستیم و به نوعی بحث غیبت مطرح بوده است. اما عبیدالله مهدی می‌گوید ما امام ظاهری هم داریم و آن امام باید همیشه حضور داشته باشد. بر همین اساس نظریه امامت را به گونه‌ای بازسازی می‌کنند که همواره این امام حضور دارد. آخرین بازسازی نظریه امامت هم در قرن ۱۳ هجری و ۱۸ میلادی توسط ابوالحسن علی شاه انجام می‌شود. تحول نظریه امامت هم یک بحث بسیار مهم در اندیشه اسماعیلیه است.

میر موسوی در پایان گفت: نظریه امامت اسماعیلیه مبتنی است بر یک نوع جهان‌شناسی و تفسیری که از توحید ارائه می‌شود. در واقع یک نوع بحث دیالکتیکی از صفات ارائه می‌کنند. از یک جهت این بحث شباهت به بحث‌های نوافلاطونی دارد و از جهتی شبیه به بحث‌های هگل است. امام در این اندیشه جایگاهی بالاتر از رسول دارد. این مسئله به این خاطر است که امام باطن دین را تفسیر می‌کند و ظاهر را به باطن بر می‌گرداند. در نگاه اسماعیلیه یک نگاه سلسله مراتبی به امام وجود دارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها