سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه خداوردی: تصور کنید انگشتری که روزگاری در دست قهرمانی بوده، قصهای برای گفتن دارد؛ قصهای که شاید در ظاهر ساده باشد؛ اما درون آن لحظات بزرگی از زندگی، عشق، ایمان و ازخودگذشتگی جای گرفته است. شیما ناصری، نویسنده کتاب «عقیق ارغوانی»، به سراغ این انگشتر رفته است تا از زبان آن، روایت زندگی شهید آرمان علیوردی را برای کودکان و نوجوانان بازگو کند. انگشتر، یار وفادار این قهرمان، در کتاب «عقیق ارغوانی» ما را به دنیای او میبرد؛ به زمانی که در اردوهای زیارتی شرکت میکرد و روزهایی که او به وطن و امنیت مردمش میاندیشید. این کتاب که روایتی ادبی و دلنشین از زندگی شهید آرمان علیوردی است، تلاش میکند مفاهیم بزرگی چون ازخودگذشتگی و دفاع از میهن را به زبان داستان برای نسل کودک و نوجوان بیان کند. شیما ناصری، نویسنده این اثر در گفتوگو با ایبنا از تجربه خلق این کتاب گفته است.
- چه دغدغهای شما را به نوشتن درباره شهید آرمان علیوردی و زندگی او ترغیب کرد؟
آرمان یکی از همان جوانان دهههشتادی بود که در اطراف خود فراوان میبینیم؛ اما تفاوتی اساسی با دیگران داشت. آرمان به روشنی دریافته بود که برای چه به این دنیا آمده است. دغدغه او حفظ ارزشهای اسلام و مذهبش بود. آرمان جوانی از نسل دهههشتادی بود که علاوه بر شور و نشاط رایج در این سن، به این درک رسیده بود که باید در لحظه دفاع از کشورش، جان خود را سپر کند؛ جوانی که با وجود دلشورهها و نگرانیهای خانوادهاش، به راهی پا گذاشت که پس از شهادتش، مایه افتخار آنها شد. آرمان یکی از همان جوانانی بود که لازم دیدم به نسل جدید معرفی کنم؛ نسلی که آینده این سرزمین را خواهد ساخت. خواستم به آنها بگویم که هنوز هم در هر دوره، جوانانی پیدا میشوند که برای امنیت کشور و مردمشان، از جان خویش میگذرند تا حتی ذرهای از این خاک مقدس از دست نرود. آرمان یکی از قهرمانان واقعی کشور ما بود و کودکان باید با زندگی و آرمانهای او آشنا شوند. از این رو تصمیم گرفتم زندگی او را به رشته تحریر درآورم.
- چه بخشهایی از زندگی آرمان علیوردی برای شما بیشتر الهامبخش بود و چگونه آنها را به زبان کودکان در کتاب گنجاندید؟
هنگامی که مادر آرمان داستان زندگی او را برایم تعریف میکرد، به یاد دوران نوجوانی خودم افتادم. آرمان جوانی از نسل دهههشتادی بود؛ اما انگار روحیه و منش یک نوجوان دههشصتی را در خود داشت؛ دغدغههایش، کارهای جهادیاش، خلوص نیتش، رفتوآمدش به پایگاه بسیج و… همه اینها برایم یادآور جوانان آن دوره بود. بسیار جالب است که هنوز هم نوجوانانی وجود دارند که بهجای دنبالهروی از سرگرمیها و جاذبههای رایج، دغدغه مردم کشورشان را دارند و برای آنها حاضرند حتی جانشان را نیز فدا کنند.
- انتخاب انگشتر بهعنوان راوی داستان تصمیم جالبی بود. چرا تصمیم گرفتید داستان را از زبان انگشتر عقیق این شهید روایت کنید؟ از نگاه خودتان این انتخاب چه تأثیری بر داستان گذاشته است؟
راوی این کتاب، انگشتری است که آرمان در سفری زیارتی به مشهد خریده بود و پس از شهادتش، تصویر این انگشتر در فضای مجازی بسیار دیده شد. برای آنکه کودکان بتوانند با زندگی آرمان بیشتر آشنا شوند، تصمیم گرفتم روایت این داستان را از زبان این انگشتر بیان کنم. کودکان در این سن با اشیای بیجان بهتر ارتباط برقرار میکنند؛ همانگونه که در بازیهایشان به عروسکها جان میبخشند، تصمیم گرفتم انگشتر آرمان را زنده کنم تا کودکان نیز در ذهنشان بتوانند با آن بهتر ارتباط بگیرند. انتخاب انگشتر بهعنوان راوی داستان، رویکردی نوین بود که به نظرم باعث جذابیت بیشتر این کتاب برای کودکان شده و ارتباط آنها را با آن آسانتر کرده است.
- آیا این کتاب میتواند ابزاری برای والدین و معلمان باشد تا از طریق آن بتوانند با کودکان درباره ارزشهای ملی و دینی گفتوگو کنند؟
به باور من این کتاب میتواند ابزاری آموزشی برای معلمان و والدین باشد تا از همان کودکی، ارزشهای ملی و دینی را به فرزندان منتقل کنند. راوی متفاوت داستان میتواند تأثیر بیشتری بر ذهن کودکان بگذارد.
- چه پیامی برای کودکان و نوجوانان دارید که مایلاید از طریق این کتاب به آنها منتقل شود؟
تمام دغدغه من از نوشتن این کتاب و دیگر آثارم در حوزه ادبیات پایداری این بوده است که کودکان، بهعنوان آیندهسازان این سرزمین، با قهرمانان واقعی کشورشان آشنا شوند و از زندگی این شخصیتها بهعنوان الگویی در زندگی خود بهره بگیرند.
نظر شما