به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک، سهشنبه دیگر حافظ پژوهان گرد آمدند تا با کاظم دارابی، مسئول انجمن حافظ پژوه اراک به خوانش تفسیر و تعبیر غزل شماره یک حافظ که می سراید «عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها» جان دل سپارند به ابیات غزل شماره یک حافظ که در زیر میخوانید:
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نُمود اوّل ولی افتاد مشکلها
به بویِ نافهای کآخر صبا زان طُرّه بُگشاید
ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش، چون هر دَم
جَرَس فریاد میدارد که بَربندید مَحمِلها
به مِی سجّاده رنگین کُن گَرَت پیرِ مُغان گوید
که سالِک بیخبر نَبْوَد ز راه و رسمِ منزلها
شبِ تاریک و بیمِ موج و گِردابی چنین هایل
کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحل ها؟
همهْ کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کِی مانَد آن رازی کَزو سازند مَحفلها؟
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
مَتیٰ ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا وَ اَهْمِلْها
شرح ابیات غزل شماره یک حافظ در کتاب شرح کامل دیوان حافظ بر اساس نسخه قاسم غنی و محمد قزوینی چنین آمده است:
۱– ای معشوق! جام شراب را به گردش درآور و به من نیز برسان تا به واسطۀ نوشیدن از آن، وجودِ ناچیز خود را فراموش کرده و در عشق تو مست و محو شوم و مشکلات راهِ عشق را –که در ابتدا آسان جلوه میکرد– فراموش کنم و همۀ محنتها و بیماریهایم به راحتها و صحتها و نعمتها مبدل شود.
۲– به این امید که باد صبا– این پیام آور کوی معشوق– عطرِ گیسوی او را بپراکند و به مشام مشتاقان و شیفتگان برساند و جانِ تازه به کالبدشان بدمد، چه دلها که خون است و چه بسیار عاشقانه که در رنج و بیقراریاند، در این راه سختیها و حجابهای بسیار به وجود آمد و عاشقان را از این فیض الهی محروم کرد.
۳– من در این کاروانسرایِ دنیا که محل کسب معرفت جانان و رسیدن به مقامات معنوی است چگونه میتوانم آسوده باشم؟ چون هر لحظه از هر سو این فریاد بلند است که: هنگام رفتن است و باید کوچید، این در حالی است که من هنوز برای سفر توشۀ مناسبی آماده نکردم.
۴– اگر مرشد کامل و پیر طریقت به تو دستور دهد که کاری انجام دهی که در ظاهر، خلاف ادب است– مثلاً سجادهات را که نماد پاکی و طهارت است با شراب آغشته کنی– این کار را انجام بده، زیرا اسرار آن بر تو پوشیده است و او که از اسرار این منازل آگاه است، از تو میخواهد که طاعات و عبادتِ خود را به وسیله شراب عشق دوست از ریا و دروغ پاک کنی.
۵– این دنیای مادی در حقیقت مانند شبی تاریک و راهی باریک است و هر لحظه گردابی هولناک و امواج سهمگین از سختیها و خطرات در سرِ راه است که میتواند سرمایۀ یک عمر انسان را نابود کند. آیا آن عارفانِ و اصل و به حق رسیده، حال ما را میدانند؟
۶– گفتار و کردارم در این دنیا همه بر اساسِ خودخواهی و آلوده به هوایِ نفس بود و عباداتم نیز ریاکارانه بود نه عاشقانه، اما اینکه فهمیده ام که این کارها فایدهای برایم ندارد و در بارگاهِ دوست، روسیاه و رسوا و بدنام شدهام و این رازِ من افشا شده است.
۷– ای حافظ! اگر روزی دیدار آن دوست را داری و میخواهی به مرتبهای از مراتبِ حضور برسی، از این ایام کوتاهِ عمر به خوبی استفاده کن و سعی بنما که سرمایۀ کسبِ کمالات را به دست آوری و از یادِ معشوق غافل نشوی. آنگاه که به دیدار دوست رسیدی، دنیا را رها کن و فراموش بنما.
نظر شما