به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک، چهارشنبه دیگر با خوانش و تفسیر اشعار کتاب منطق الطیر از مقاله بیست و یکم این کتاب ارزشمند با حضور سید مهدی پشت سر گذاشته شد.
ابیاتب از داستانک «سگ نفس» و «گورکنی که عمر دراز یافت» را در زیر میخوانید:
دیگری گفتش که نفسم دشمن است
چون روم ره زانک هم ره رهزنست
نفس سگ هرگز نشد فرمان برم
من ندانم تا ز دستش جان برم
آشنا شد گرگ در صحرا مرا
و آشنا نیست این سگ رعنا مرا
در عجایب ماندهام زین بیوفا
تا چرا میاوفتد در آشنا
گفت ای سگ در جوالت کرده خوش
هم چو خاکی پای مالت کرده خوش
نفس تو هم احول و هم اعورست
هم سگ و هم کاهل و هم کافرست
گر کسی بستایدت اما دروغ
از دروغی نفس تو گیرد فروغ
نیست روی آنکه این سگ به شود
کز دروغی این چنین فربه شود
بود در اول همه بیحاصلی
کودکی و بیدلی و غافلی
بود در اوسط همه بیگانگی
وز جوانی شعبهٔ دیوانگی
بود در آخر که پیری بود کار
جان خرف درمانده تن گشته نزار
با چنین عمری به جهل آراسته
کی شود این نفس سگ پیراسته
چون ز اول تا به آخر غافلیست
حاصل ما لاجرم بیحاصلیست
بنده دارد در جهان این سگ بسی
بندگی سگ کند آخر کسی
با وجود نفس بودن ناخوش است
زانک نفست دوزخی پر آتش است
گه به دوزخ در سعیر شهوتست
گاه در وی زمهریر نخوتست
دوزخ الحق زان خوش است و دل پذیر
کو دو مغزست آتش است و زمهریر
صد هزاران دل بمرد از غم همی
وین سگ کافر نمیمیرد دمی
ابیات حکایت «گور کنی که عمر دراز یافت»:
یافت مردی گورکن عمری دراز
سائلی گفتش که چیزی گوی باز
تا چو عمری گور کندی در مغاک
چه عجایب دیدهای در زیر خاک
گفت این دیدم عجایب حسب حال
کین سگ نفسم همی هفتاد سال
گور کندن دید و یک ساعت نمرد
یک دمم فرمان یک طاعت نبرد
مردی گورکن که عمر طولانیای داشت، به سؤال مردی دربارهٔ عجایب زیر خاک پاسخ میدهد. او میگوید که در عمر هفتاد سالهاش فقط گور کرده و هرگز در این مدت از فرمان نفسش پیروی نکرده و حتی یک ساعت هم از کارش دست نکشیده است.
یافت مردی گورکن عمری دراز
سائلی گفتش که چیزی گوی باز
مردی را دیدند که سالها به شغل گورکنی مشغول بود. یکی از کسانی که او را میشناخت، از او خواست تا سخنی بگوید و او را دعوت به صحبت کرد.
تا چو عمری گور کندی در مغاک
چه عجایب دیدهای در زیر خاک
اگر عمری در گودال گور مشغول به کار بودهای، چه شگفتیها و شگفتیهایی را در زیر خاک دیدهای؟
گفت این دیدم عجایب حسب حال
کین سگ نفسم همی هفتاد سال
این جمله بیانگر این است که فردی به نوعی شگفتیها و عجایب زندگیاش را مشاهده کرده و در این میان به تداوم وجود مشکلات و معضلاتی که با آنها مواجه بوده، اشاره میکند. به نوعی، او به تجربههای تلخ و شیرینی که در طول سالها داشته، اشاره میکند و میگوید که حتی در وجود خود، احساسات و مشکلاتی بوده که مدتهای طولانی ادامه داشته است.
گور کندن دید و یک ساعت نمرد
یک دمم فرمان یک طاعت نبرد
او مشاهده کرد که در حال کندن گور است و تا یک ساعت بعد از آن نمرد؛ لحظهای هم از فرمان برداری از خدا غافل نشد.
نظر شما