«تاريخ ايران باستان»، جامعترين کتابي است که تاکنون در زمينه ايران پيش از اسلام تأليف شده است. مؤلف اين کتاب؛ ميرزا حسنخان پيرنيا ملقب به مشيرالدوله از رجال نيکنام صدر مشروطيت است، اين كتاب تنها اطلاعات تاريخ ايران نيست، بلکه دايرهالمعارفي كامل محسوب ميشود.
وي زماني که پدرش وزير امور خارجه شد، به ايران بازگشت و در سفر اول مظفرالدين شاه به اروپا، به عنوان مترجم و منشي امينالسلطان بود. او سال ۱۲۸۱ خورشيدي به وزير مختاري روسيه انتخاب شد و در بيست و هشت سالگي با دختر ميرزا احمدخان علاءالدوله (از هموطنان درجه اول دربار مظفرالدين شاه) ازدواج کرد. پس از قتل اتابک اعظم، در کابينه مشيرالسلطنه به وزارت عدليه رسيد. او ابتدا مشيرالملک لقب داشت و پس از فوت پدر در ۱۳۲۵ هجري قمري، ملقب به مشيرالدوله شد.
پيرنيا در زمان مشروطه، نظامنامه مجلس يا قانون اساسي مشروطه را تدوين کرد. وي، بعد از فتح تهران و تشکيل دولت جديد، مجدداً به وزارت عدليه انتخاب شد و از آن پس در کابينههاي متوالي، بارها وزير شد. حسن پيرنيا، در سال ۱۲۹۳ خورشيدي به نخست وزيري رسيد و بعدها نيز چند دوره به اين سمت انتخاب شد. اتفاقاتي نظير قيام شيخ محمد خياباني، حوادث آذربايجان و ابتداي نهضت جنگل، براي به دستگيري قدرت، از جمله رويدادهاي نوبتهاي ديگر نخستوزيري او بود.
حسن پيرنيا، در دورههاي دوم، سوم، چهارم، پنجم، ششم، نماينده مردم تهران در مجلس شوراي ملي بود؛ چهار بار نخستوزير و بيست و چهار بار به مقام وزارت رسيد. مشيرالدوله در زمينه امور قضايي کشور پس از مشروطيت، نقش مهمي داشت و بسياري از قوانين را تهيه کرد. همچنين وي سازمان دادگستري را پيريزي کرد و علاوه بر تشکيل ديوان کشور و دادسراها، قانون محاکمات حقوقي و جزايي را به تصويب رساند.
وي بنيانگذار آموزش عالي حقوق در ايران بود و با راهاندازي مدرسه عالي علومسياسي و بعدها تبديل آن به مدرسه عالي حقوق، اين امر را محقق كرد. پيرنيا، نخستين رئيس اين تشكيلات علمي بود و تلاشهاي بسياري براي گشايش و شكلگيري نظام علمي مدارس علوم سياسي حقوق در ايران كرد. در زماني كه مشكلات عديده سياسي و مالي، راه ترقي علمي را كند يا مسدود كرده بود، حسن پيرنيا با كوششهاي مستمر خود موفق به تأسيس مركز آموزشي عالي حقوق و علوم سياسي در ايران شد.
آرمان مشيرالدوله از نوشتن تاريخ ايران باستان، ارجگذاري و نشان دادن پيشينه درخشان و غناي تاريخي تمدن و فرهنگ ايراني در زماني بود كه بيگانگان، در پوشاندن و مخدوشسازي چهره روشن آن کوشش داشتند. پيرنيا در 10سال آخر عمرش اغلب به کارهاي فرهنگي و علمي اشتغال داشت و آثار با ارزشي همچون سه جلد «تاريخ ايران باستان» و «داستانهاي ايران قديم» و «حقوق بينالملل» را نوشت.
کتاب تاريخ ايران باستان (در سه جلد) نخستين کتابي است که به شيوه علمي و بر اساس مستندات و کشفيات باستانشناسي درباره گذشته تاريخي ايران نگاشته شد و هنوز هم مورد توجه است. اين كتاب تنها به تاريخ ايران اختصاص ندراد، بلکه دايرهالمعارفي است در باب تاريخ و تمدن و فرهنگ گذشته ممالک مهم دنيا به ويژه يونان، روم، سوريه، مصر، عربستان، ميانرود، هند و... چنان که هنگام مطالعه اين اثر تنها با تاريخ و سرگذشت سلسلههاي ايراني ماد، هخامنشي،اشکاني و سلسله يوناني سلوکي آشنا نميشويم، بلکه در زمينه تاريخ خاورميانه امروز و يونان باستان اطلاعات دست اول خواهيم يافت.
منابع عمده پيرنيا کتابهاي فرانسوي، انگليسي، روسي و آلماني هستند که ترجمهاي از منابع يوناني و رومي محسوب ميشوند. وي از منابع عربي و فارسي هم در سطح گستردهاي استفاده کرده است. وي ابتدا مطالب مورخان باستاني را در زمينه يک مطلب و رويداد تاريخي ميآورد، سپس در يک جمعبندي به تجزيه و تحليل آن ها ميپردازد و نقطه قوت تاريخنگاري پيرنيا در همين قسمت ديده ميشود.
به عنوان نمونه درباره به قدرت رسيدن کوروش هخامنشي نوشتههاي هرودت، گزنفون، کتزياس، ديودو سيسلي و ژوستن را ميآورد و در کنار مطالب منابع اسلامي و لوح نبونبد قرار ميدهد و به يک نتيجهگيري کلي ميرسد. آنگاه در زمينه خويشاوندي کوروش با شاه ماد مينويسد: «عقيده کتزياس که اصلاً کوروش با آستياگ قرابتي نداشته [است]، صحيح نيست؛ زيرا هرودوت و ديگر مورخان او را نوه آستياگ دانستهاند و نوشتههاي هرودت بيشتر مورد اعتماد است.»
«تاريخ ايران باستان» از زمان تأليف تا کنون چندينبار به چاپ رسيده است. اين مجموعه در سه جلد منتشر شده و همواره مورد استقبال پژوهشگران حوزه تاريخ و علاقهمندان به ايران باستان قرار گرفته است. موضوع اصلي جلد نخست آن، سرگذشت ايران در عصر ماد و هخامنشي تا پايان عصر خشايارشا است. در کنار تاريخ ايران رويدادهاي تاريخي مناطقي نظير مصر، آشور، بابل، سوريه، فلسطين و ... نيز در اينجا مطرح ميشود.
نويسنده، از نژادها و خطهاي روزگار باستان سخن ميراند و منابع تاريخي خود يعني آثار توسيديد، ديودور سيسلي، پلوتارک، آريان، رازب، استرابون، موسي خورن، طبري، بلاذوري، ابن اثير و... را معرفي ميكند. وي آغاز حکومت مادها را 700 ق.م ميداند و از شاهان ماد با عناوين ديوکس، فرورتيش، هووخ شتر و اژدهاک ياد ميکند و درباره جنگهاي ماد و آشور به تفصيل مينويسد.
نحوه به قدرت رسيدن کوروش و شرح حال نخستين شاهان هخامنشي موضوع اصلي اين جلد از تاريخ ايران باستان است. در اينجا پيرنيا درباره روابط ايران و يونان هم به تفصيل مينويسد و از تسخير مناطق مختلف به دست هخامنشيان سخن ميگويد.
جلد دوم اثر پيرنيا با توضيح درباره نام و نسب سلطنت اردشير اول آغاز ميشود و با مرگ اسکندر و شرح خصال او پايان مييابد. در اين جلد مؤلف به بيان رويدادهاي زمان خشايارشاه دوم، سغديان، داريوش دوم، اردشير دوم، اردشير سوم، آرسس و داريوش سوم ميپردازد و نشان ميدهد که چگونه اسکندر مقدوني با نبردهاي متعدد امپراتوري بزرگ ايران را از پا درميآورد و به ممالک همسايه ايران نظير هند و عربستان ميتازد.
وي درباره ديوانسالاري عظيم عصر داريوش مطالب ارزندهاي مينويسد و از نيروي دريايي، سپاه، داوري، راهها، چاپارخانهها، تقويم و ساير پيشرفتهاي عصر هخامنشي ياد ميکند و مطالب سنگنبشتههاي اين عصر نظير بيستون را سطر به سطر به نظاره مينشيند.
جلد سوم تاريخ ايران باستان با نزاع مقدونيها بر سر جنازه اسکندر براي رسيدن به قدرت آغاز ميشود، با برآمدن اشکانيان و شرح حال آنان ادامه مييابد و با بيان معماري عصر پارتي خاتمه مييابد. در اين مجلد مؤلف از جنگ سرداران اسکندر (آنتيپاتر، پليس پرفون، آنتيگون، کاساندر و ...) به سر جانشيني او سخن ميگويد و توضيح ميدهد که در خلال اين نبردها چگونه قلمرو ايرانيان در دست سلوکوس افتاد.
سلوکوس و جانشينانش در صدد تحميل فرهنگ و زبان يوناني بر ايرانيان بودند، آنان بدين منظور «يوناني کردن مشرق را پيش کشيدند، يعني مانند اسکندر آوردن مردم اروپايي را به مشرق و ايجاد مستعمرات يوناني را در آسياي غربي و ايران و باختر تشويق کردند.» پس از بيان زمينههاي فردياني سلوکيان؛ پيرنيا از طلوع اشکانيان و علل وعوامل آن ميگويد و دوره پارتي را «دوره واکنش سياسي» ايرانيان در برابر مهاجمان ميداند.
وي از جغرافياي محل سکونت پارتها مينويسد و شرح حال آن ها را از يک دولت محلي تا يک دولت ملي و بزرگ دنبال ميکند و شرح حال شاهان اشکاني و روابط آنها را با رقيب جديد ايران در جهان يعني روم توضيح ميدهد و پس از بيان شرح حال فرمانروايان پارتي در بخش تمدني اين کتاب از وسعت، پايتخت، ديوانسالاري، سپاه، امور مالي، مسکوکات و تقويم اشکانيان سخن ميگويد.
پيرنيا آداب، اخلاق و دين و آيين ايرانيان اين روزگار را تبيين ميکند. وي بر اين باور است که اشکانيان يا پارتيان نيز مانند شاهان هخامنشي در زمينه فرهنگ و دين ملتها تسامح و تساهل داشتند. «دولت پارت در امور مذهبي تبعه خود دخالت نميکرد و آن ها را به احوال خودشان واگذار ميکرد». پايان روزگار اشکانيان، پايان اثر پيرنياست. زيرا پيري و بيماري هردو از راه ميرسند و به وي مهلت نميدهند تا از ساسانيان هم اطلاعاتي را به تاريخنگاران ارايه دهد.
نظر شما