پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۸ - ۰۸:۰۰
دست در تاریخ و جست‌وجوی جنون تبعیدی

فوکو و دریدا، دو اندیشمند ساخت‌شکن فرانسوی که دومی خود را (گیریم به کنایه) شاگرد اولی می‌دانست، دو رهیافت فلسفی در اساس مشابه، ولی در نتایج به‌غایت متفاوت از یکدیگر داشتند. آن تقارن‌های دوتایی که دریدا در روش واسازی خود از آن‌ها ...

حامد هاتف، دبیر گروه ادب و هنر خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا): فوکو و دریدا، دو اندیشمند ساخت‌شکن فرانسوی که دومی خود را (گیریم به کنایه) شاگرد اولی می‌دانست، دو رهیافت فلسفی در اساس مشابه، ولی در نتایج به‌غایت متفاوت از یکدیگر داشتند. آن تقارن‌های دوتایی که دریدا در روش واسازی خود از آن‌ها سخن می‌گفت، در تحلیل فوکو خود را به صورت دوگانه «عقل – جنون» نمایان ساخته است. فوکو همان راهی را رفت که دریدا می‌خواست: کفه دیگر این دوگانه را که در طول تاریخ به گمان او مورد بی‌مهری واقع شده بود، پررنگ کرد و تلاش کرد تاریخ نوین اروپا را این‌بار نه از زاویه عقل دکارتی که از دریچه جنون بنگرد. با این حل دریدا بر او تاخت. اختلاف در نتایج فلسفی این دو متفکر، شاید بیش از هر جا خود را در کتاب «کوگیتو و تاریخ جنون» نشان می‌دهد که فاطمه ولیانی به فارسی برگردانده و نشر هرمس منتشر کرده است.

درباره «کوگیتو و تاریخ جنون»
این کتاب در چهار بخش تنظیم شده. توضیح این‌که پس از انتشار «تاریخ جنون» در سال ۱۹۶۱، که در واقع رساله دکترای فوکو بود، دریدا در یک جلسه سخنرانی در سال ۱۹۶۳، نقدهای خود را بر این کتاب ایراد می‌کند. بخش‌ دوم «کوگیتو و تاریخ جنون»، متن همین سخنرانی است. اما پیکان حمله‌های دریدا به فوکو در این سخنرانی بیش از همه به سوی سه صفحه آغازین کتاب «تاریخ جنون» نشانه رفته که در متن فارسی این کتاب که در سال ۷۷ نشر هرمس منتشر کرده، این سه صفحه نیست. درنتیجه ولیانی آغازین‌بخش کتاب را به ترجمه این سه صفحه (با عنوان حبس بزرگ) اختصاص داده تا ماده خام لازم برای قضاوت نهایی خواننده را به‌دست داده باشد. پس از آن متن نقد دریدا می‌آید که نام کتاب هم برگرفته از همان است. سپس دو پاسخ فوکو به نقد دریدا می‌آیند: مقاله «پاسخ به دریدا» که در ۱۹۷۲ منتشر شد و متن نهایی این پاسخ که با عنوان «تن من، این کاغذ، این آتش» در همان سال(۷۲) به صورت ضمیمه‌ای بر چاپ دوم «تاریخ جنون» به چاپ رسید.

تاریخ و تحلیل فوکو از دیوانگی
قرن شانزده، صد سال قبل از ظهور گالیله و نیوتن و هویگنس بنیانگذاران علم جدید، اروپا در گستره وسیعش با تغییرهایی عظیم در باورهای عمومی مواجه شد. درست در سال پایانی این قرن و سال آغازین قرن هفدهم، یعنی ۱۶۰۰، جوردانو برونو در رم سوزانده شد – یکی از آخرین نمودهای قدرت‌نمایی کلیسای کاتولیک که مرگ «نخستین شهید علم» را، آن‌طور که برخی می‌گویند، رقم زد. اما ناقوس مرگ تفتیش عقاید و باورهای صلب، دو سه سده‌ای بود که آرام‌آرام، و به‌تدریج محکم‌تر، نواخته می‌شد. 

کپرنیک که در آخرین سال‌های نیمه‌ نخست قرن پانزده به دنیا آمد و در آخرین سال‌های نیمه نخست قرن شانزده درگذشت، و تیکو براهه و کپلر(ستاره‌شناسان قرن ۱۶)، شرایط را برای ظهور گالیه و نیوتن و هویگنس و دکارت، آماده کرده بودند. جالب است که مهم‌ترین انقلابیون این زمان، ستاره‌شناس‌اند؛ انگار قرون وسطای اروپا با خدای کلیسایی‌اش، همه را از آسمانی که مدعی رابطه‌اش با آن بود به سطح زمین کشانده بود و حال، ستاره‌شناس‌ها را که سر رو به آسمان می‌کردند، رو به همان جایی که آنها قرن‌ها مدعی ارتباط خود با آن بودند، نخستین «مرتدان علمی» می‌خواند.

این نگاه به آسمان، باورهای ساکنان زمین را تغییر داد. قرن شانزده میلادی، اندیشمندانی داشت که برخی از آن‌ها، میراث قرن پیش‌تر(قرن پانزده) بودند؛ ولی عقاید خود را عموما در قرن شانزده بروز دادند. احتمالا معروف‌ترین این متفکران، مارتین لوتر، پیشوای نهضت اصلاح دینی(پروتستانیسم) است که در قرن پانزده(۱۴۸۳) زاده شد و تا نیمه قرن شانزده (۱۵۴۶) زندگی کرد. 

دیگری، سر تامس مور(۱۵۳۵– ۱۴۳۸)، چون لوتر، میراث قرن پانزده بود – تامس مور که با سکوتش، به هنری هشتم رخصت داد استقلال کلیسای اسقفی بریتانیا را از کلیسای کاتولیک اعلام کند؛ و سرانجام به حکم اسقف اعظم کانتربوری، کرانمر معروف، کشته شد. آنچه در اندیشه همه این متفکران مشابه است، فاصله گرفتن از آموزه‌های کلیسایی است. اراسموسی که در قرن شانزده در خانه سرتامس مور، «در ستایش دیوانگی» می‌نوشت و ملقب به «شاهزاده انسان‌گرایان» بود، دست‌کم در آغاز کار، همان راهی را می‌رفت که چندهزار کیلومتر آن‌طرف‌تر، مارتین لوتر، پیشوای نهضت اصلاح دینی کلیسا می‌رفت؛ گو هرچه هم که با هم، بعدها، اختلاف‌نظر پیدا کرده باشند و این اختلاف میان اصلاح‌دینیان و اومانیست‌ها در ۱۵۲۵، به اوج رسیده باشد. 

وقتی سباستین برانت، ۶ سال مانده به قرن شانزده «کشتی دیوانه‌ها» را نوشت و چند سال بعد، شعر او الهام‌بخش هیرونیموس بوش شد تا تابلوی «کشتی دیوانه‌ها» را بیافریند، «دیوانگی» به عنوان طغیانی «خود – ویژه» علیه تفتیش عقاید کلیسایی، در اثر هر دو آن‌ها همان نقشی را داشت که نقد جوردانو برونو بر آن نظام فاسد داشت؛ نقدی که برونو را در آغاز قرن شانزده به کام آتش فرستاد. فوکو بر این مسایل دست می‌گذارد؛ و می‌پرسد چه شد که این روند به جایی رسید که در ۱۶۵۶، شاه فرانسه نخستین بیمارستان عمومی را تاسیس کرد و دیوانه‌هارا در کنار فقرا و تهی‌دستان به جایی تبعید کرد که پیش از آن، پناه‌گاه ناچار و ناگزیر جذامیان بود؟ 

فوکو به این حرکت دستگیری گسترده، عنوان «توقیف بزرگ» می‌دهد. دکارت چگونه می‌اندیشید که به خود اجازه داد دیوانگی را از حوزه عقل طرد کند؟ حال آن‌که تا پیش از انتشار آرای او، دیوانگی نه به عنوان کیفیتی معارض عقل، که مرتبه‌ای از مراتب عقل محسوب می‌شد؟ این است که فوکو می‌گوید عقل و دیوانگی محصول فرایندهای تاریخی‌اند و نه مقولات عینی جهان‌شمول. او با تکیه بر معرفت‌شناسی خاصی که خود بانی و معرفش بود، اعلام می‌کند که رویدادهای مادی در نسبت مستقیم با اندیشه و نظری هستند که پیش‌زمینه آن‌ها را تشکیل می‌دهد. 

به همین مناسبت، فوکو تشکیل بیمارستان عمومی را در سال ۱۶۵۶ یک رویداد مادی تعریف کرده و در پی اندیشه و نظری است که چنین رخدادی را موجب شده؛ اندیشه و نظری که آن را بیش از هر جا، در آرای رنه دکارت، پدر عقل نو می‌یابد.

دکارت و کوگیتو
به باور فوکو، فلسفه دکارت که معروف‌ترین و محوری‌ترین عبارت آن، جمله بسیار معروف می‌اندیشم پس هستم (به لاتین: کوگیتو ارگو سام) باشد، پاره‌ای از کیفیات جهان انسانی را طرد کرد؛ و یکی از این کیفیات، دیوانگی بود. 

فوکو که دکارت را از سرآمدان عصر کلاسیک اندیشه غرب می‌شمارد، در آغاز «حبس بزرگ» می‌نویسد: «عصر رنسانس هرچند بدون خشونت جنون را مهار کرد، به آن مجال داد آزادانه ابراز وجود کند. عصر کلاسیک اما، با اعمال زوری غریب، صدای آن را خاموش کرد.» وقتی او از عصر رنسانس می‌گوید، نگاه به همان ارجمندی دیوانگی در نظر نویسندگانی چون اراسموس و برانت، و هنرمندانی چون هیرونیموس بوش دارد؛ اگرچه نمودهای عینی این ارجمندی، امروز به نظر ما چندان دلپذیر نیاید؛ چون در عصر رنسانس، رسمی بود که دیوانه‌ها را بر کشتی یا قایقی سوار می‌کردند و در مسیر رودخانه‌های اروپا رها می‌کردند تا به جست‌وجوی عقل و خرد بروند؛ همان رسمی که الهام‌بخش سباستین برانت در «کشتی دیوانه‌ها» شد. 

به این پاره از «حبس بزرگ» توجه کنید: «... دکارت این یقین را حاصل کرده و در آن استوار است: ممکن نیست جنون به او مربوط باشد. فرض نامعقول بودن، نامعقولی است. جنون به منزله تجربه و تمرین تفکر[برای رسیدن به شک]، خود، مستلزم خود خواهد بود؛ و بنابراین خود، خود را از برنامه [شک] به کنار می‌نهد.» همین عقل است که بی‌درنگ خود را به صورت نظریه حساب دیفرانسیل نیوتن، قانون جاذبه، پژوهش‌های نوری هویگنس و «اخلاق» اسپینوزا نشان می‌دهد. 

عنوان «توقیف بزرگ»ی که فوکو به تاسیس بیمارستان عمومی در ۱۶۵۶ اطلاق می‌کند، می‌تواند در ردگیری بنیان‌های عاطفی اندیشه او موثر باشد؛ چراکه او در کتاب دیگری، به مساله زندان اشاره دارد و به‌ویژه اختراع جرمی بنتام، زندانی پیشرفته با نام «پانوپتیکون» را به نقد می‌نشیند. به باور فوکو، عقلی که دکارت از آن سخن می‌گفت، محصورکننده، و درعین حال، مسحورکننده است. از سویی بخش مهمی از جامعه بشری را در زندان محبوس می‌کند و از سوی دیگر، آدم عاقل را با پیشرفت‌های علمی و دیگر نمودهایش، شیفته عملکرد خود می‌سازد.

دریدا و کوگیتو
آنچه با عنوان «حبس بزرگ» در این کتاب منتشر شده، درواقع تاملی فوکویی است بر بخشی از نخستین تامل کتاب معروف «تاملات» دکارت؛ کتابی که در ایران با برگردان احمد احمدی زیر عنوان «تاملات در فلسفه اولی» از سوی انتشارات سمت منتشر شده است. 

دریدا نخست می‌پرسد آیا تفسیری که فوکو از قصد و منظور دکارت ارایه می‌کند، موجه است؟ سپس می‌پرسد آیا این تفسیر، آن معنای تاریخی را که می‌خواهیم به آن نسبت دهیم، دارا هست یا خیر؟ و ادامه می‌دهد که «آیا در پرتو قرائت دوباره کوگیتوی دکارت ...، نمی‌توان بعضی از پیش‌فرض‌های فلسفی و روش‌شناختی این تاریخ جنون را موضوع چون و چرا قرار داد؟». 

دریدا معتقد است می‌اندیشم(کوگیتو) دکارت، «تجربه‌ای است که وقتی نوک آن به تیزترین حد خود می‌رسد، چه‌بسا کمتر از تجربه جنون پرماجرا، مخاطره‌آمیز، معماوار، ظلمانی و بیمارگونه نباشد» و احتمالا، در حق جنون، بسی کمتر از آنچه فوکو ظاهرا می‌پندارد، مخالف و متهم‌کننده، و منفعل‌کننده است. مقاله ۷۰ صفحه‌ای دریدا، عمدتا شرح و توضیح این سرنخ‌های اولیه است. به گفته او، فوکو با نوشتن «تاریخ جنون»، می‌خواسته تاریخ خود جنون را بنویسد؛ بدین معنا که به جنون این فرصت را بدهد که خود، از خود سخن بگوید. 

پس یکی از مشهورترین ایرادهای دریدا به این روند آن است که فوکو، که می‌خواهد جنون را به سخن گفتن وادارد، خود در نوشتن تاریخ جنون، از زبان عقل استفاده می‌کند؛ و مگر می‌شود جنون به زبان دکارت سخن بگوید؟ دریدا می‌گوید فوکو جنون را به سخن گفتن نیانگیخته؛ بلکه با زبان همان علم روان‌شناسی از زبان جنون سخن می‌گوید که به گفته خودش، جنون را متلاشی ساخته و محبوس کرده است. فوکو به زبان همان روان‌‌شناسی از جنون سخن می‌گوید که یکی از مهم‌ترین نتایج عقل دکارتی است. در حالی که فوکو در «تاریخ جنون»ش می‌نویسد که جنون، «تجربه‌یی است در زمینه زبان؛ تجربه‌یی که در آن انسان با حقیقت اخلاقی خود، با قواعد مناسب با سرشت و حقیقت خود روبرو می‌شود.»

فوکو و پاسخ به دریدا
نخستین اشکالی که فوکو به نقد دریدا می‌گیرد این است که کل متن ششصد و پنجاه صفحه‌ای او را به آن سه صفحه نقد کوتاهی که بر تاملات دکارت نوشته، محدود کرده است. فوکو سه اصل موضوعه را در تفکر دریدا تشخیص می‌دهد و با نقد آن سه اصل، کل موضع‌گیری دریدا را زیر سوال می‌برد. این، خط اصلی پاسخ فوکو در متن مقدماتی «پاسخ به دریدا»ست. پاسخ مشروح او، در «تن من، این کاغذ، این آتش»، پیچیده‌تر است. 

فوکو بخشی از تاریخ جنون را که به نظر او نوک پیکان نقد دریدا رو به آن بوده، نقل می‌کند. سپس بخشی از نقد دریدا را که حاصل خوانش او از فلسفه دکارت است بر پیشانی مطلبش می‌نشاند و بلافاصله، به نقد خوانش دریدا از فلسفه دکارت می‌نشیند. نقطه شروع او در این بخش، به پرسش کشیدن این فرض دریداست که چیزی پیش و خارج از گفتار فلسفی وجود ندارد. فوکو می‌پرسد: آیا ممکن نیست طرد، نفی، خطری پرهیزشده، و چه‌بسا ترس، زمینه و بنیاد این گفتار(گفتار فلسفی) باشد؟ به باور فوکو، دریدا با شدت و حدت تمام حکم می‌کند که چنین فرضی ممکن نیست؛ حال آنکه فوکو، با اصطلاحات خاص فلسفه نیچه که بسیار از او متاثر بود، تاکید دارد که این طرد و نفی، «خاستگاه شرمبار» فلسفه، و دست‌کم فلسفه دکارت است.

«کوگیتو و تاریخ جنون» در شمارگان ۳۰۰۰ نسخه به برگردان فاطمه ولیانی از سوی نشر هرمس منتشر شده است. این کتاب ۱۱۱ صفحه‌ای به قیمت ۲۰۰۰ تومان عرضه می‌شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها