سه‌شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱ - ۰۸:۳۰
چرا تاریخ تحریف‌شده باورپذیر می‌شود؟/ تاریخ‌نگار امروز روزنامه‌نگار است

مهدی کاموس گفت: در حال حاضر بحث چرا تحریف، چرا باور که مطرح می‌شود نیاز به توضیح دارد. در این زمینه جان کاتینگهام در کتابی با عنوان «چرا باور» می‌گوید چرا ما یک موضوع را باور می‌کنیم؟ چون خیر است یا برای ما فایده دارد یا نه چون با احساسات ما درگیر می‌شود، آن را باور می‌کنیم؟ واقعیت امر این است که باور بر اساس مدیریت احساسات صورت می‌گیرد و رفتار ما امروز تحت تاثیر احساسات ماست. زندگی روزمره و همه سبک زندگی ما تحت تاثیر مدیریت احساسات است و آن احساسات و هیجانات در دنیای بعد از فناوری‌های‌ نو که در سه چهار دهه اخیر دنیا را تغییر دادند.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- ماهرخ ابراهیم‌پور: تا قبل از اپیدمی کرونا درباره رویدادهای تاریخی این موضوع مطرح بود که باید از یک رویداد مدت زمان مشخصی مانند 30 سال بگذرد تا بتوان درباره آن اظهارنظر کرد اما ویروس کرونا و فعالیت شبکه‌های اجتماعی تا حدی این نگاه به رویدادهای تاریخی را بر هم زد و این موضوع مطرح شد که بازه زمانی انتشار اطلاعات و اسناد و بیان دیدگاه‌ها درباره مسائل تاریخی باید کوتاه‌تر شود به طوری که درباره بعضی از رویدادها پس از یک سال اسناد و مدارکی منتشر و تحلیل‌هایی نیز درباره آن انتشار یافت. برخی معتقدند کوتاه شدن زمان چاپ اطلاعات درباره یک رویداد تاریخی باعث تحریف آن شود. از طرفی بعضی دیگر از محققان بر این باورند اکنون بحث تحریف تاریخ مطرح نیست و تاریخ در واقع در همان زمان روایت مورد تحریف قرار می‌گیرد. در دومین میزگرد تحریف تاریخ ایران معاصر که با حضور حجت‌الاسلام سعید فخرزاده، پژوهشگر تاریخ و مهدی کاموس، پژوهشگر ادبیات برگزار شد به بحث و بررسی این موضوع پرداخته شد. بخش نخست این میزگرد در زیر آمده است که نکات خواندنی در بردارد. 

تعریف شما از تحریف تاریخ چیست؟ به نظرتان در تاریخ معاصر تحریف رخ داده است؟
مهدی کاموس: واقعیت امر این است که به تحریف تاریخ از دو منظر می‌توان نگاه کرد؛ نخست تحریف و دیگر این‌که چرا باور؟ چرا یکسری رویدادها تحریف می‌شود و چرا باورپذیر. ضمن این‌که آیا تحریف تاریخ امر گریزپذیری است یا نه؟ به هر حال واقعیت امر این است که در زمان حاضر نگاه‌های پست مدرنی به این سمت است که تاریخ به محض نوشته شدن عملا تحریف می‌شود و خیانت به واقعیت با روایت تاریخ شروع می‌شود. در نگاه‌های تفسیرگرا و مدرن بحث این است که ما در روایت، واقعیت را بازنمایی می‌کنیم. در پیشامدرن هم بحث در این است که تاریخ چیزی جزء مشیت الهی نیست و عملا تاریخ سرنوشت محتوم انسان‌هاست که شکل می‌گیرد و معمولا هم تاریخ تکرار می‌شود و تداوم پیدا می‌کند. دوران مدرن وقتی تاریخ را از جایگاه مشیت الهی پیاده و در واقع به سمت اندیشه‌های انسانی حرکت می‌کند،‌ انسان فاعل و شکل‌دهنده تاریخ محسوب می‌شود. در اینجا بحث این است واقعیتی که انسان می‌سازد چه‌قدر توسط تاریخ امکان بازنمایی دارد و این بازنمایی چه قدر طبیعی است یا بازنمایی نیت‌مندانه یا تعمدی یا برساخته به شمار می‌آید. در دوره پست مدرن که اصلا معتقدند این بازنمایی امکان ندارد و همه چیز شبیه‌سازی است. بحث simulation است و در این میان وانمودگی به جای بازنمایی مطرح می‌شود. ژان بودریار می‌گوید همه چیز ناپدید می‌شود برای این‌که ما در میان نشانه‌ها و تصویرها واقعیت را گم می‌کنیم و واقعیت را نمی‌توانیم ببینیم. یعنی در یک نگاه افراطی می‌توانیم ببینیم که بحث تحریف تاریخ از مد افتاده و اصلا از رده بحث‌ها خارج است. چرا چون اکنون بحث حق و باطل، واقعیت و ناواقعیت در تاریخ مطرح نیست. روایت از اسطوره‌ها به تاریخ و از تاریخ به زندگینامه‌ها و سپس به داستان‌ها رسیده و داستان از تبار تاریخ است اما امروز در واقعیت تاریخ عملا تبدیل به داستان شده چون از history که تبار داستان بوده تنها story یا داستان آن باقی مانده است. به عبارتی شیوه روایتی تاریخ خود تاریخ را بلعیده و اکنون ما با داستان‌ها روبه‌رو هستیم و داستان‌ها تاریخ را می‌سازند و روایت‌ها هستند که تاریخ را بیان می‌کنند. کمااین‌که در دوران معاصر، تاریخ‌نگاری ‌حال عملا همان روایت‌هاست و میزان روایت داشتن و داستان داشتن ما مساوی با قدرت ما در بیان امر تاریخی و امر واقع است. هر چه قدر ما داستان و قدرت داستان‌پردازی بیشتری داشته باشیم برای بیان و تبیین امر واقع عملا می‌شود گفت در آنجا تاریخ ما باورپذیری بیشتری دارد.

پست‌مدرن‌ها می‌گویند الان اصلا بحث تحریف تاریخ مطرح نیست، چون ما با بحران مشروعیت محتوا روبه‌رو هستیم. به این علت که درباره محتوا بحث‌های عدم قطعیت مطرح است و آن‌قدر روایت‌های متفاوت مطرح می‌شود و الان مشخص نیست کدام محتوا درست است یا باورپذیر که واقعا اتفاق افتاده و اکنون می‌شود آن را پذیرفت. بحث مهم این است که چرا و چگونه می‌توانیم یک روایت را باورپذیر کنیم؟ یعنی چرا روایت یا داستان ما دهه 60 پذیرفته می‌شد اما در دهه 90 پذیرفته نمی‌شود؟! علت این چیست و چرا این اتفاق می‌افتد؟ در این رابطه به صورت مختصر اشاره می‌کنم که اگر لازم شد توضیح می‌دهم. واقعیت امر این است در حال حاضر بحث چرا تحریف، چرا باور که مطرح می‌شود نیاز به توضیح دارد. در این زمینه جان کاتینگهام در کتابی با عنوان «چرا باور» می‌گوید چرا ما یک موضوع را باور می‌کنیم؟ چون خیر است یا برای ما فایده دارد یا نه چون با احساسات ما درگیر می‌شود، آن را باور می‌کنیم؟ واقعیت امر این است که باور بر اساس مدیریت احساسات صورت می‌گیرد و رفتار ما امروز تحت تاثیر احساسات ماست. زندگی روزمره و همه سبک زندگی ما تحت تاثیر مدیریت احساسات است و آن احساسات و هیجانات در دنیای بعد از فناوری‌های‌ نو که در سه چهار دهه اخیر دنیا را تغییر دادند در سه حوزه مطرح است: بحث معنویت یا دین، هنر و ورزش. یعنی جهان از طریق این سه حوزه به مدیریت احساسات می‌پردازد. به همین دلیل است که عرفان‌های نوپدید طی سه چهار دهه اخیر خیلی رشد داشتند و تلاش کردند جای ادیان وحیانی بنشینند. چون برای مدیریت احساسات به آنها نیاز است. در وضعیتی که ما قرار داریم دیگر اسناد و مدارک در تاریخ باورپذیری ندارند، آنچه که اسناد و مدارک تاریخی را باورپذیر می‌کند؛ شاهد، شهادت و شهادت‌نامه‌هاست و اکنون در دنیا مراکزی برای این نوع استشهادها و شهادت‌نامه‌ها به وجود آمده از جمله در لندن مرکز شهادت‌نامه‌های مردمی را داریم یا قوم یهود در ساخت روایت تاریخ اساس کارشان بر پایه شهادت‌نامه‌ها جلو می‌رود.

این بحث را جورج آگامبن به‌طور پیچیده‌ای در کتاب «باقیمانده‌های آشویتس» مطرح کرده است. واقعیت امر این است که شهادت‌ها تاریخ را باورپذیر می‌کنند و شاهدینی که مردم تا به حال از چشم آنها دنیا را دیدند دیگر مورخان، دانشمندان و محققان و افراد معتبر علمی نیستند بلکه افراد سه شاخه (رهبران معنوی، هنرمندان یا ورزشکاران) هستند. ضمن این‌که آنچه تاریخ را باورپذیر می‌کند گفتمانی است که بر اساس آن روایت صورت می‌گیرد، یعنی ما در دهه 60 بر اساس یک گفتمانی وقایع را روایت می‌کردیم که آن گفتمان مسلط بود، گفتمان دینی، انقلابی و شیعی که مسلط بود و بر اساس آن گفتمان روایتی که از تاریخ می‌کردیم باورپذیر می‌شد که باورپذیری خیلی بالایی داشت. شاهدان ما نیز در واقع رهبران دینی یا متدینین و انقلابیون بودند اما در طی زمان به این سمت آمدیم که دیگر امروز شاهدین ما هنرمندان هستند این حرف به معنای این نیست که دیگر رهبران دینی شاهدان تاریخ نیستند بلکه منظور  این است که تا حدودی هنرمندان یا ورزشکاران هم توانستند صدای بالاتری پیدا کنند. این‌طور می‌توانیم بگوییم که تحریف تاریخ عملا در یک وانمایی اتفاق می‌افتد، بین مردم و آنچه شاهدان تاریخ امروز وانمایی می‌کنند. در واقع شاهدان تاریخ‌نگاری حال،‌ واقعیت را نه بازنمایی می‌کنند نه حامل صادق روایت هستند یعنی نه تفسیرگرند نه گزارشگر. این شاهدان به واقعیت رویدادها شهادت نمی‌دهند بلکه به تصاویر واقعیات شهادت می‌دهند. اتفاقا شاهدان غایب صحنه رخداد وقایع هستند و آنجا نیستند به عبارتی شاهدی که اکنون تاریخ را شهادت می‌دهد عموما اصلا در صحنه امرواقع حضور نداشته که بخواهد گزارشگر باشد. از طرفی تخصص تفسیر آن ماجرا را هم ندارد که بخواهیم بگوییم تفسیر می‌کند و مفسر معتبری است بلکه در بستر فناوری‌های نو و رسانه تصاویر تغییرشکل‌یافته امر واقع را شبیه‌سازی و وانمایی می‌کند. در این بحثی که ما داریم گفتمانی که ما داریم هر چه قدر مسلط باشد باورپذیری آن بیشتر می‌شود. هر چه قدر گفتمان ما ضعیف‌تر باشد باورپذیری تاریخ ما ضعیف‌تر می‌شود. حال چه چیزهایی گفتمان ما را ضعیف‌تر می‌کند ناکارآمدی، تنبلی، وادگی‌ها و چند موضوع دیگر است. این در واقع آن هندسه معرفتی بود که من در زمینه تحریف تاریخ در ذهنم هست. 

حجت‌الاسلام سعید فخرزاده: آقای کاموس بیشتر درباره باورپذیری تاریخ در جامعه بحث کردند. من ابتدا نگاهی دینی دارم بعد استدلالی. در اعتقادات دینی که در قرآن هست، خداوند ما را به مطالعه سرگذشت پیشینیان دعوت کرده و اگر به قرآن نگاه کنید بیش از 40، 50 درصد آیاتی که نازل شده است اشاره می‌کند به حوادث و وقایعی که در گذشته رخ داده است. مشخص می‌شود چون به صورت خلاصه در آیه اشاره می‌کند آن زمان در بین مردم این قصه‌ها و روایت‌ها وجود داشته است، یعنی مردم از قصه خبر داشتند، خداوند فقط اشاره می‌کند یادتان می‌آید در فلان... لذا خداوند در قصه‌های قرآنی یک قصه را کاملا بیان نمی‌کند بلکه بخشی از موضوع یا قصه مورد توجه خداوند است و باید به بنده ارائه دهد به آن اشاره می‌کند. اگر اهمیتی نداشت و امکان دسترسی به حقیقتی در گذشته نبود، بنابراین خداوند انسان را دعوت نمی‌کرد و می‌گفت یک خیال است، اما شرایطی پیش آمد و اتفاقاتی در جامعه رخ داد مثل مواردی که جناب کاموس اشاره کرد که در بعضی از مواقع تاثیرپذیری انسان‌ها را به این سمت برد که اساسا نسبت به کل گذشته با تشکیک نگاه کنیم و احساس کنیم نمی‌توانیم یک بازروایی درباره گذشته داشته باشیم اما وقتی تاریخ را از منظر علمی بررسی می‌کنیم، همه دانشمندان علوم انسانی وقتی می‌خواهند راجع به یک جامعه برنامه‌ریزی کنند، حرف بزنند یا نظر بدهند، ابتدا نیاز دارند جامعه را بشناسند. اگر نسبت به جامعه شناخت نداشته باشند برای آن نمی‌توانند برنامه‌ریزی کنند. مانند شخصی که به پزشک مراجعه کرده و به پزشک می‌گوید دردی در سینه احساس می‌کنم و حال دکتر می‌خواهد برای او نسخه بپیچد. قطعا نیاز دارد قدری درباره فیزیک آن فرد اطلاعاتی داشته باشد. برای همین برایش آزمایش خون می‌نویسد، ضربان قلبش را تنظیم می‌کند و بعد سوالاتی دیگری می‌پرسد و ... همین سوالات و جزئیاتی از حال و احوال آن فرد که می‌پرسد کمک می‌کند تا فرد درمان درستی داشته باشد. در حوزه علوم انسانی نیز برای این‌که بتوانند (این فرد که به مثابه یک جامعه است) درباره‌اش قضاوت و برنامه‌ریزی کنند ابتدا باید واقیعت جامعه را شناخت. حال باید دید چگونه می‌توان واقعیت یک جامعه را شناخت؟ جامعه زمانی شناخته می‌شود که در یک فراز و فرود حوادث و قایعی قرار بگیرد، برای مثال وقتی جنگی اتفاق می‌افتد عکس‌العمل مردم را باید دید. وقتی در فشار اقتصادی یا سیاسی هستند. در همه زمینه‌ها مردم عکس‌العمل‌های خودشان را نشان و رفتارهایی را بروز می‌دهند. این رفتارها را چگونه می‌توانیم ثبت و بعد نسبت به آن قضاوت کنیم؟ قطعا برای این مهم تخصصی لازم است.

در گذشته به این شکل بود که اسناد و مدارکی در ساختار فرایند اداری ثبت می‌شد. این اسناد و مدارک اداری معتبرترین اسنادی بود که افراد از طریق آن می‌توانستند درباره گذشته جامعه اطلاعات به دست بیاورند. غالبا هم به این شکل بود که چهل یا پنج سال حداقل می‌گذشت تا نسبت به یک پدیده تاریخ شکل بگیرد. بعد از چهل یا پنجاه سال اسناد آزادسازی می‌شد و مورد مطالعه و بررسی قرار می‌گرفت تا می‌توانستند یک پدیده اجتماعی مانند جنگ جهانی اول و دوم را درباره کتاب بنویسند. این‌که چگونه اسناد خوانده بشود و کنار هم قرار بگیرد و اعتبارسنجی شود، خودش یک روش و علم بود که توسط مورخ و محقق حوزه تاریخ مورد استفاده قرار بگیرد اما آرام آرام زمانی فرا رسید که جامعه به شکلی رسید که انتظار نداشت زمان زیادی طول بکشد تا بتواند درباره صد سال گذشته جامعه خودش اطلاعات کسب کند. انسان امروز می‌خواهد درباره بیست یا 10 سال گذشته حتی درباره سال گذشته‌اش به راحتی اطلاعاتی را به دست بیاورد تا بتواند قضاوت کند. خب، این تغییر نسل‌ها، تغییر حوادث و سرعت در جامعه نیز در واقع فشار می‌آورد به حوزه تاریخ‌نگاری تا آنها هم دست به تولید اطلاعات بزنند. اینجاست که تاریخ‌نگار سعی می‌کند با حداقل اطلاعاتی که به دست می‌آورد در واقع روایت خودش را از گذشته نزدیک بیان بکند. چون همه اطلاعات در نزد محقق فراهم‌سازی نشده به طور قطع نمی‌تواند نظر درستی درباره پدیده‌های گذشته نزدیک زمان حاضر ارائه بدهد. لذا غالبا از یک زاویه و از منابع محدود به پدیده نگاه می‌کنند و همین نگاه‌های این‌چنینی روایت کلی از یک پدیده در جامعه نیست. وقتی ما درباره یک پدیده روایت درست را منتقل نکنیم و تنها درباره بخشی از آن نظر خود را ارائه دهیم خود این نوع روایت یعنی تحریف تاریخ. اگرچه تحریف لزوم به این معنا نیست که ما کلا اطلاعات غلط بدهیم بلکه وقتی بخشی از اطلاعات یک پدیده را انتقال ندهیم، تحریف رخ داده است.

من یادم هست خاطرات یک نفر را ثبت و ضبط می‌کردم او درباره این‌که در فیضیه قم عکسی از شاه وجود داشت، گفت: «ما می‌خواستیم این عکس را از آنجا بکنیم و دربیاوریم چون عکس خیلی بالا بود و نیاز بود که نردبان بلندی آورده شود. ما این نردبان را پیدا کردیم و بالا رفتیم و عکس را از آنجا کندیم و پاره کردیم.» من قبلا خاطرات فرد دیگری را گرفته بودم که او همین اشاره را داشت و گفته بود: «من عکس شاه را پایین کشیدم.» من از او عذرخواهی کردم و گفتم فلانی نیز که خاطراتش را ثبت کردیم گفت که او این کار را کرده است! گفت: بله، او هم با من بود. گفتم: چرا در روایت‌تان نمی‌گویید؟ گفت: چرا وقتی فلانی خاطراتش را تعریف کرده از من درباره این موضوع حرفی نزده است؟ چون او از من سخنی نگفته، من هم او را از روایتم حذف کردم! بنابراین حذف یک شخص هم می‌تواند به تحریف تاریخ نیز بیانجامد. در حال حاضر تصاویر یا کلیپی پخش می‌شود مثلا نیروی انتظامی در حال زدن یک عده است اما اگر فیلم را کامل ببینید، قبل از آن همان افراد به نیروی انتظامی حمله کردند و نیروی انتظامی نیز به آنها واکنش نشان داده است. وقتی یک بخش از فیلم را پخش کنیم خود تحریف است. همچنین در شبکه‌های اجتماعی جمله‌ای از سخنان شهید بهشتی منتشر شده به این مضمون که چه اشکالی دارد فیلم‌های مثلا ناجور هم در جامعه نشان دهیم. بگذارید آزادی باشد و مردم خودشان انتخاب کنند. ایشان صراحتا می‌گوید فیلم‌های ... در جمهوری اسلامی هم نشان داده شود، چه اشکالی دارد. اما فردی که سخنان شهید بهشتی را انتخاب و منتشر کرده بخشی از سخنان را بریده و انتشار داده است. در حالی که شهید بهشتی در این سخنرانی نظر فردی را بیان می‌کند بعد به نقد این نظر می‌پردازد و می‌گوید عده‌ای معتقدند در جمهوری اسلامی فلان و فلان و ... باشد. لذا به نظرم با چنین برشی از سخنان یک فرد هم در واقع تحریف تاریخ رخ داده است. من فکر می‌کنم یکی از دلایلی که امروز با تحریف خیلی روبه‌رو هستیم اگرچه در گذشته نیز در تاریخ تحریف وجود داشته اما چون مستندات هم موجود بوده به مقابله برخاستند. امروز چون سرعت عمل تولید و انتشار اطلاعات تاریخی و نیاز به آن افزایش پیدا کرده است و چون مردم این نیاز را احساس می‌کنند فشار می‌آورند به کسانی که باید تولید اطلاعات کنند که حالا یا عمدا دست به تحریف تاریخ می‌زنند یا واقعا چون درستی به منابع ندارند روایت ناقصی از رویدادها ارائه می‌دهند. 

جناب کاموس در صحبت‌هایتان اشاره کردید به این‌که تاریخ در جایی عقب می‌ماند، چون به روز نیست و خودش را مجهز به ابزار هنر نمی‌کند. ضمن این‌که بفرمایید برای تداوم یک گفتمان حکومتی نیاز به چه ابزاری است و یک محقق یا تاریخ‌نگار برای مراجعه به این گفتمان در روایت تاریخ چه باید بکند تا تحریف کمرنگ باشد؟
من اشاره کردم بحث تحریف تاریخ را نداریم. چون وقتی روایت تاریخ شروع می‌شود خودبه‌خود یا روایت اصلی را یا بازنمایی می‌کند یا به نوعی در اصل روایت خواه یا ناخواه به دلیل زبانی یا کلامی بودنش مانند ترجمه خیانت می‌کند و نمی‌تواند عین واقعیت را منتقل کند و در تقلاست که به واقعیت نزدیک شود. همان‌طور که اشاره کردم استوری، روایت و داستان‌سرایی درباره آن امر واقع داریم و این‌که چرا ما در داستان‌سرایی مشکل پیدا می‌کنیم که دو بحث در پی دارد، بحث نخست این است روایتی که صورت می‌گیرد در یک گفتمانی فهم می‌شود، ما عملا در حال بازفهم تاریخ گذشته در زمان حال هستیم؛ یعنی وقتی بخواهیم تاریخ را فهم کنیم عملا در دوران معاصر بازفهم تاریخ صورت می‌گیرد، این بازفهم در یک گفتمانی شکل می‌گیرد؛ این گفتمان دارای یک کانتکس، زمینه یا بافت است. این بافت بین محتوا و منتقل کننده محتوا در رسانه و شاهدانی است که در سانه‌ها هستند مانند هنرمندان، رهبران دینی و ورزشکاران و در کنار آنها افرادی که مصرف کننده و در نتیجه مشارکت‌کننده هستند برساخت صورت می‌گیرد. به عبارتی آن چیزی را مشارکت‌کنندگان می‌فهمند و قبول می‌کنند که دوست دارند نه الزاما آنچه که می‌شنوند. من درباره وقایع اخیر نیز گفتم میزان آن‌که چه قدر ربات‌ها اخبار جعلی تولید می‌کنند، مهم است اما مهم‌تر از آن میزان مشارکت مصرف‌کنندگان در ریتوئیت و پذیرش محتوایی است که تولید می‌شود. خب، اولین نکته؛ این گفتمان مهم است، گفتمانی که در آن برساخت اتفاق می‌افتد. اگر بخواهیم این گفتمان را، گفتمان انقلاب اسلامی در کشورمان در نظر بگیریم، این گفتمان از دهه 40 که با نظریه فقه سیاسی امام خمینی آغاز شده، رقیب چه گفتمان‌هایی بوده؟ وقتی امام فقه سیاسی را مطرح می‌کند ایران در چه وضعیتی قرار داشت؟ در آن موقع اگر آزادی می‌خواستید، می‌گفتند برو دنبال لیبرالیسم. اگر برابری، عدالت و مساوات را طلب می‌کردید به شما سوسیالیست توصیه می‌شد و بعد کمونیسم. اگر احساس خودکم‌بینی می‌کردید به شما تفکرات ناسیونالیستی نشان داده می‌شد. اگر هم قصد داشتید عاقبت‌اندیش باشید و برکنار بنشینید اسلام سنتی را توصیه می‌کردند یا این‌که در نهایت همه چیز را محول کن به مسائل آخرالزمانی.

خب فقه سیاسی امام مطرح می‌کند که دین و قرآن و  دستوراتش و سیره از توی کتاب‌ها باید بیاید در کنش و عملکرد اجتماعی قرار بگیرد، یعنی در واقع عزاداری‌ برای اباعبدالله الحسین علیه‌السلام یا اعتقاد به حضرت حجت روحی له الفدا باید منجر به یک کنش اجتماعی شود. به عبارتی اعتقاد به امام زمان (عج) باید تبدیل شود به کنش اجتماعی که در برابر سلطه جهانی قرار بگیرد و از سمت ملت به امت برود. همچنین اعتقاد به نهضت امام حسین(ع) باید تبدیل شود به کنش و مبارزه مستضعف در برابر مستکبر. امام این کار را انجام می‌دهد و گفتمان را می‌سازد و نظریه فقه سیاسی امام آهسته آهسته در رقابت با نظریه‌ها قرار می‌گیرد و به عنوان صدای بالاتر شناخته و هژمونیک می‌شود، انقلاب اسلامی ایران به پیروزی می‌رسد و انقلاب شکل می‌گیرد. نظریه فقه سیاسی امام عملا همه تفکرات لیبرالیستی و سوسیالیستی را کنار می‌زند  با یک نگاه اتفاقا شبیه نگاه پست‌مدرن‌ها. یعنی امام می‌آید و می‌گوید من این حقوق بشر و اقتصاد سیاسی را قبول ندارم. چون امام حذف سوژه می‌کند می‌بینیم که یکسری از پست‌مدرن‌های دنیا مثل میشل فوکو و دیگران انقلاب ایران مورد توجه‌ قرار می‌گیرد. امام آمریکا و شوروی را به عنوان ابرقدرت و جهان دو قطبی را اصلا قبول ندارد. به عبارتی امام مرزبندی جغرافیایی که پس از جنگ جهانی دوم روی داد، نمی‌پذیرد. این گفتمان باعث پذیرش روایت‌های قدسی، دینی و عدالت‌خواهانه الهی علیه استکبار جهانی از سوی قاعده مردم و مستضعفان می‌شود. حال این گفتمان در این چهار دهه چه‌قدر تداوم پیدا کرده است؟ چون گفتمان‌ها برای زنده ماندن خودشان نیاز به تداوم دارند.

میشل فوکو می‌گوید گفتمان‌ها از شکلی به شکل دیگر تداوم پیدا می‌کنند. گفتمان‌ها به شکل نمادها و نشانه‌ها خودشان را مطرح می‌کنند. روزگاری تصویر از ایران، تصویر یک زن چادری اسلحه به دست روی مجله تایمز بود. این تصویر به مرور تغییر می‌کند حتی در تلویزیون جمهوری اسلامی برای این‌که گفتمان معطوف به قدرت است و برای حفظ قدرت گفتمان خودش را تغییر می‌دهد. در واقع این تغییر گفتمان تا کجا می‌تواند ادامه پیدا کند؟ این نکته‌ای است که در بیانیه گام دوم مطرح می‌شود که رهبری می‌فرمایند جمهوری اسلامی نمی‌خواهد به هر شکلی بماند بلکه می‌خواهد با حفظ ارزش‌های انقلاب بماند، یعنی در اینجا در تداوم گفتمانی با یک تحول گفتمانی روبه‌رو هستیم که در این زمینه اصولا ندیدم بحثی صورت بگیرد. در بیانه گام دوم آمده است با همه مسائلی که داریم امید اساسی‌ترین جهاد ماست؛ یعنی اساسی‌ترین نوع جهاد را امید به تداوم گفتمان انقلاب اسلامی می‌داند. بنابراین یک محور این است که باید در زمینه گفتمان‌سازی بتوانیم گفتمان خودمان را تقویت کنیم تا برساختی که اتفاق می‌افتد در راستای گفتمان ما باشد. نکته دیگر این است چرا ما در استوری‌سازی، داستان‌سرایی و بیان امر گذشته در زمان حال بر اساس روایت ضعیف هستیم؟ ابتدا بحث فناوری‌های نو در میان است و عدم توجه به این‌که چه چیزی کانتکس را در گفتمان عوض می‌کند؟ آن چیزی که زمینه و بافت را عوض می‌کند در درجه نخست رسانه است که ساختار است و درجه دوم شاهدان تاریخ؛ یعنی رهبران دینی، هنرمندان و ورزشکاران. این شاهدان به عنوان عامل هستند در همان نظریه‌ای که گیدنز مطرح می‌کند یعنی بحث ساختار و عاملیت. بعد بوردیو آن را ادامه می‌دهد که هر چیز یک ساختاری دارد و یک عاملیتی. ساختار را چه چیزی تغییر می‌دهد؟ رسانه و فناوری نو. همان مثالی که جناب فخرزاده اشاره کردند درباره گزینشی منتشر کردن سخنان شهید بهشتی. بنابراین رسانه در بازنمایی واقعیت قسمتی از روایت را دستکاری و حذف می‌کند یا از زاویه دیگری نشان بدهد. همچنین با تکرار، موضوعی را القا یا تلقین می‌کند. این فناوری نو و رسانه می‌تواند تاریخ را عوض کند به چه شکل؟ در حال حاضر تاریخ‌نگاری حال ما را چه کسی می‌نویسد؟ روزنامه‌نگارها و مشارکت‌کنندگان و فعالان شبکه‌های اجتماعی. در حال حاضر تاریخ در شبکه‌های اجتماعی مجازی نوشته می‌شود و آن فردی که به او مورخ می‌گوییم اکنون در حال تحلیل و تفسیر تاریخ است؛ تاریخ‌نگار امروز روزنامه‌نگار است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها