با نگاهی به پویانمایی «گیلگمش» در جشنواره فیلم کوتاه تهران
گیلگمش کهنترین و نامدارترین اثر حماسی تمدن باستان
حماسه «گیلگمش»(Gilgamesh) یکی از کهنترین و نامدارترین آثار حماسی ادبیات تمدن باستان است که از سرزمین «میانرودان» پا گرفته و یکی از کهنترین متنهایی است که به زبان سومری نوشته شده است. پویانمایی از گیلگمش در جشنواره فیلم کوتاه تهران در بخش اقتباس به نمایش درآمد.
در معرفی این اثر آمده است: «گیلگمش، پهلوان نامدار اوروک، شهری از سرزمین سومر در میانرودان، که شخصیتی نیمهایزدی-نیمهانسانی دارد، عمری در جستجوی جاودانگی و خداگونه شدن میکوشد و بارها شکست میخورد اما سرانجام به گیاهی دست مییابد که او را جاودانه خواهد کرد ولی ماری آن گیاه را میرباید و حاصل عمر او از دست میرود (مار در اساطیر نماد جاودانگی است)»
حماسه «گیلگمش»(Gilgamesh) یکی از کهنترین و نامدارترین آثار حماسی ادبیات تمدن باستان است که از سرزمین «میانرودان» پا گرفته و یکی از کهنترین متنهایی است که به زبان سومری نوشته شده است. کهنترین نوشتههای موجود در پیوند با این حماسه به میانه هزاره سوم پیش از زایش مسیح میرسد که به زبان سومری است. از این حماسه نسخههایی به زبانهای آکدی، بابِلی و آشوری برجای مانده است.
کاملترین متن آن که به دست ما رسیده، متنی را داراست که بر لوحهایی از خشت نگاشته و در کوره پخته شدهاند. این مجموعه دارای 12 لوح است و هر لوح شش ستون پلهوار به گونهی چکامه را داراست که در کاوش در بقایای کتابخانهی «آشوربانی پال»، پادشاه آشور بهدست آمده است. هریک از این دوازده لوح یا دوازده سروده دربردارندهی شش ستون در 300 سطر است.
نویسندگان بابلی که گمان میرود از ردهی روحانیون بودهاند، در شکل و درونمایهی نسخهی سومری آن دگرگونیهایی پدید آوردهاند و بدین گونه منظومه حماسی بابل، گیلگمش پدید آمد. چکامهی گیلگمش با اساتیر معین و یا سرود مذهبی ویژهای پیوند ندارد؛ بلکه نویسندهی آن تنها از افسانهها و داستانهای تودهای مردمپسند برای نوآوری شاهکارهای مستقل دربارهی چالش «مرگ و زندگی» بهره برده است. چالش «مرگ و زندگی» از دیرباز مردم سومر و بابل را به خود سرگرم میکرد.
روایتهایی گوناگون از حماسه کهن گیلگمش
گیلگمش پادشاه افسانهای اوروک، شهر بسیار کهن سومر است که پس از مرگ به جایگاه الوهیت رسید و به افتخار او در شهر «اوروک» آیین مذهبی ویژهای برپا میشد. این سروده او را بهگونهی قهرمانی بزرگ، زیبا و خردمند نشان میدهد که دو سوم وجود او خدایی بود و تنها یک سوم وی به انسان میماند. با «انکیدو»(enkidou) دوست و همرزم خود پیروزیهای شگرفی بهدست میآورد و مهر الههی «ایشتار» را به خود بر میانگیزد اما گیلگمش این مهر را نمیپذیرد. «ایشتار» از بیمهری او برآشفته میشود و از اینرو، گاومیش آسمانی را به زمین میفرستد تا او را از پای درآورد و کشتزارها را لگدکوب کند. ولی «گیلگمش» و «انکیدو» گاومیش را میکشند. آنگاه خدایان به درخواست «ایشتار» در پاسخ این نافرمانی، بیماری مرگباری بر «انکیدو» فرو میفرستند. «گیلگمش» از مرگ دوست خود از پای درآمده، از مرگ در هراس میشود:
«گیلگمش بر دوست خود انکیدو
به تلخی میگرید و سر به صحرا مینهد:
«آیا من خود نیز بسان ِاآبانی (eabani - نام دیگر انکیدو ) نخواهم مرد ؟»
اندوه در قلبم رخنه کرده است
از مرگ میهراسم، سر به صحرا مینهم»
گیلگمش در خواب گردهمایی خدایان را میبیند که در آن سرگرم تصمیمگیری دربارهی سرنوشت گیلگمشاند. آنها دربارهی مرگ گیلگمش به هماندیشی میرسند؛ ولی میگویند او باید در جهان زیرین به جایگاه برتر داوری برسد.
در روایتی دیگر این چنین به حماسهی گیلگمش پرداخته شده است که گیلگمش و انکیدو برای نامدار و پرآوازه شدن اوروک را ترک میکنند و به جنگ هوواوا میروند تا چند درخت سدر گرانبهای او را به اونوگ بیاورند. هنگامی که این دو قهرمان با هوواوا روبهرو میشوند اوضاع ناگوار میشود؛ اما سرانجام با حقهای او را اسیر میکنند. گیلگمش به هوواوا نوید میدهد که خواهرش را به همسری او درمیآورد و بهجای آن یکی از «سببهای ترس» او را میگیرد. هوواوا آن اندازه باهوش نیست که بفهمد گیلگمش میخواهد او را خلع سلاح کند و تمام «سببهای ترس» خود را یکی پس از دیگری به او میدهد. سرانجام دیگر چیزی برای خودش نمیماند و گیلگمش و انکیدو بهراحتی میتوانند او را بگیرند و بکشند. این کار جرم به شمار میآید؛ چرا که در پایان داستان انلیل که مهمترین خداست به انکیدو و گیلگمش میگوید کار نادرستی انجام دادهاند و تابشها را از گیلگمش میگیرد.
به نظر میرسد همهی نوشتههایی که در ستایش کارهای شگفتانگیز گیلگمش است در دورهی اور سوم نوشته شده باشد؛ اما بیشتر نسخههای خطی که در دست داریم ابتدای هزارهی دوم نوشته شده و در مکتبها یافت شده است. پادشاهان سلسلهی اور سوم گیلگمش را یکی از نیاکان هود میدانند و حتی یکی از شاهان، به نام شولگی ادعا میکند که برادر گیلگمش است. اگر نگاه دقیقتری به برخی از سرودههایی بیندازیم که در ستایش شولگی نوشته شده، میتوانیم دربارهی گیلگمش نیز آگاهیهایی به دست بیاوریم. شولگی تواناییهای گیلگمش را در جایگاه یک جنگجو و ورزشکار ستایش میکند؛ بنابراین گیلمگش در دوران اور سوم گونهای الگوی اولیه برای پادشاهی ایدهآل بوده است. نام بردن شولگی از گیلگمش به نام برادرِ خود، میتواند نشانهای از تلاش او برای ساخت یک پیوند نَسَبی با گیلگمش باشد.
آوازه حماسه «گیلگمش» در ایران با ترجمههای گوناگون
حماسه «گیلگمش» در ایران نیز آوازه بسیاری دارد. نخستین ترجمه فارسی آن به کوشش به دكتر «داوود منشيزاده» از سوی انتشارات «فرهنگ سومكا» در سال 1333 چاپ شد. «احمد شاملو» نیز بر اساس همين ترجمه، متنی به فارسي روز، روان، پیوسته و جدا از ترجمه خط به خط، در شماره 16 «كتاب هفته» (یکم بهمن 1340 خورشيدي) به چاپ رسانيد.
«پهلواننامه گيلگمش» برگردان و تأليف دكتر «حسن صفوی» نیز در سال 1356 در انتشارات اميركبير به چاپ رسيد. اين كتاب دارای مقدمه بسيار ارزشمند و استواری است كه احمد شاملو هم در مقدمه چاپ جديد كتابش از آن بهره فراوان جُست. از ديگر برگردانهای اثر، يكی از سوی دكتر مهدی مقصودی در نشر «گل آفتاب مشهد» و ديگري «گيلگمش حماسه بشری» نوشته «زهرا چارهدار» چاپ شده از سوی نشر «جهاد دانشگاهی هنر» در سال 1374 را میتوان نام برد. دو كتاب ارزشمند «پژوهشی درمرگ و ناگزيري مرگ گيلگمش» نوشته «پانيک بلان» و «پژوهشی در اسطوره گيلگمش و افسانه اسكندر» نوشته دكتر «جلال ستاری» از نشر مركز هم از آثار ارزشمند پژوهشی درباره اين حماسه است.
ترجمه احمد شاملو؛ اين كتاب دارای دو روايت آزاد از حماسه «گیلگمش» است. گفتار نخست برگردان كامل از نسخه نينوا و گفتار دوم همان برگردان روان شاملو در كتاب هفته است. در اسطوره گیلگمش آرمان انسان کامل، انسان تمام، این است که دو سوم انسان، الهی و یکسوم او بشری است. او اهل ترس و شادی است، کسی است که هر دو حرکت را انجام میدهد، بسیار بالا میرود، و بسیار پایین میرود. «گیلگمش» با بزرگترین شادیها و ژرفترین افسردگیها تصویر شده است. به بلندترین بلندیها بالا میرود و به فرومایهترین پستیها پایین میآید. اندیشه زندگی کامل، نوسان پرشکوه از پایین به بالا است، از بیرون به درون و وارونه. اگر زندگی دربرگیرنده ناسازگارها نباشد، خط راست است. مانند این است که نفس نکشید و زندگی نکنید. هنگامی که زندگی ریتم دارد، فراز و فرود دارد، آن هنگام یک مجموعه است که به رسایی نزدیک میشود.
نظر شما