بعد از نیکولا کوچولو داستانهایی شبیه به این خواندم؛ با فصلهای پایانی «هاکلبریفین» خندیدم، از دیوانگی بچههای کتاب «واتسونها به بیرمنگام میروند» تعجب کردم و بعد از آن، توی ذهن خودم یک ژانر ساختم. ژانر «بچههای دیوانه»؛ کتابهایی که بچههای عجیب و غریبی دارد که دائم دست به خرابکاری میزنند و کارهایشان و طرز حرفزدنشان و از آن مهمتر سادگیشان باعث خندۀ خواننده میشود.
به همین خاطر هم کتاب «از تابستان تا تابستان» را دوست دارم. هیچوقت از جلد یا خلاصۀ کتاب مشخص نمیشود که این داستان در ژانر بچههای دیوانه است یا نه؛ حتی بچههای بامزه در چند فصل اول خودشان را لو نمیدهند. برای همین هم فاصلۀ خریدن تا خواندن کتاب برای من چندین سال طول کشید و حالا فکر میکنم چرا زودتر نخواندمش؟
داستان همینقدر ساده است؛ «گریل» و «لنا» دختری و پسری ۹سالهاند که در همسایگی هم در روستایی در نروژ زندگی میکنند و تقریباً هر روز بین بازیهایشان دست به یک خرابکاری جدید میزنند؛ اما داستان به خندیدن خواننده به این خرابکاریها محدود نمیشود. نویسنده در بین این ماجراها درباره مسائلی مثل دوستی، غم، سوگ و ... هم حرف میزند و همین باعث میشود که این کتاب در نگاه من ارزشمند باشد.
گریل پسری آرام و تقریباً درونگراست و لنا دختری بازیگوش و پر سروصدا و ترکیب این دو شخصیت کنار هم چیز جالبی از آب درآمده است. گریل، لنا را دوست صمیمیاش میداند؛ اما لنا هیچوقت او را دوست صمیمی خطاب نکرده و همین نکته همیشه در ذهن گریل چرخ میخورد. درگیریهای گریل با خودش برای اینکه بفهمد لنا بهترین دوست اوست یا نه، باعث میشود مخاطب درباره مفهوم دوستی کمی بیشتر فکر کند.
از طرفی در طول داستان، بچهها درگیر یک سوگ میشوند و همزمان با آن، به ناچار مدتی را دور از هم زندگی میکنند. گریل که درگیر غم عظیمی است، احساساتش را خیلی خوب توصیف میکند. اینکه دلش نمیخواهد دیگر از رختخوابش بیرون بیاید؛ اما دست آخر این کار را میکند. اینکه روزهایش بیرنگورو شدهاند و تصور نمیکند که هیچوقت دوباره خوشحال شود. همین صحنهها به مخاطب نوجوانی که تجربۀ کمتری از احساسات مختلف دارد، کمک میکند که بیشتر درباره حالات درونیاش فکر کند.
فضای کتاب با اغلب رمانهای نوجوان ترجمهشده متفاوت است. نوجوانهای رمانها، اغلب در مدارس بزرگ آمریکایی تحصیل میکنند؛ اما گریل و لنا روستایی هستند و با گاوها و گوسفندها و دریا درگیرند و مدرسهشان (که زیاد هم از آن حرف نمیزنند) یک مدرسه کوچک با کلاسهایی کمجمعیت است. همین تفاوت فضا، باعث میشود که کتاب برایم جدید باشد. میتوانم با گریل و لنا سوار اسب شوم، با کشتی از دریا بگذرم و بلایی سر گوسفندهای همسایهمان بیاورم.
جلد و طراحی کتاب هم جوری است که حتی اگر از موضوع آن خبر نداشته باشید (یا این یادداشت را نخوانده باشید) ترغیبتان میکند. ترکیب رنگ فیروزهای و صورتی، انگار رنگِ خود تابستان است. همان دوتا تابستانی که در طول داستان روایت میشود و گریل و لنا میانش آرامآرام بزرگ میشوند و مخاطب داستان را با تجربیاتشان همراه میکنند. نشر پرتقال این کتاب را که ماریا پار نوشته و نیلوفر امنزاده ترجمه کرده است، برای نوجوانهای بالای ۱۲ سال ردهبندی کرده؛ اما با توجه به سنِ شخصیتها برای بچههای بالای ۹ سال هم مناسب است. شخصیتهای داستان یک دختر و پسر هستند و احتمالاً هم دخترها هم پسرها از خواندن آن لذت خواهند برد.
نظر شما