زبان فارسی یکی از شاخههای زبان ایرانی باستان است که همراه زبان هندی باستان از شاخههای مهم مادرزبان هندواروپایی بهشمار میرود. «از اوایل هزاره پیشاز میلاد مسیح که ایرانیان شروع به اشغال نجد ایران کردند تا تأسیس دولت ماد در سال 708 پیش از میلاد مسیح، ایرانی باستان به صورتهای مختلفی تحول پیدا کرده» (ابوالقاسمی، 1374: 15).
این زبان تا سال 331ق.م. یعنی زمان سقوط هخامنشیان در قالب چهار شاخه اوستایی، مادی، سکایی و فارسی باستان در فلات ایران رواج داشت (همان: 16-19). زبانهای فارسی دوره میانه با شاخههای بلخی، سکایی، سغدی، خوارزمی، پهلوی اشکانی و فارسی میانه از سال 331ق.م. تا سال 867م./ 254ق. یعنی سال اعلام رسمیشدن زبان فارسی دری در ایران ازسوی یعقوب لیث صفاری دوام داشت.
سومین دوره تحول زبانهای ایرانی، زمان پس از ظهور اسلام است. در این دوره که از سده سوم هجری قمری شروع شد و تاکنون ادامه دارد، «همه زبانهایی که در دوره میانه رایج بودند (جز فارسی میانه)، از رواج افتادند» (همان: 35). این زبان با تغییرهای صورتگرفته در لایههای آوایی و واژگانی آن و نیز اثرپذیری بهواسطه اخد الفبا و دادوستد با فرهنگ اسلامی و زبان عربی از آن، از سده سوم هجری قمری تاکنون در ایران و حوزۀ فرهنگی مشترک با آن رواج دارد.
از زمان شروع دوران تجدد در ایران، دیدگاههایی متفاوت و متناقض درباره پیشفرضهای یادشده و بهویژه توانایی علمی زبان فارسی وجود داشته است که میتوان آنها را درقالب دو گروه بدین شرح دستهبندی کرد: نخست، دیدگاه عدهای که زبان فارسی را در پرداختن به دانش جدید، سترون میدانند و معتقدند اگر درباره این موضوع، تدبیری صورت نگیرد، ناگزیر خواهیم بود یک زبان بینالمللی را در دانشگاههای خود برای بیان علوم جدید برگزینیم؛ زیرا زبان فارسی کارکرد علمی خود را ازدست خواهد داد؛ همان گونه که روزگاری دراز در زمینه علمی دربرابر زبان عربی، میدان را از دست داده بود و این بار نیز دربرابر زبان انگلیسی پس خواهد نشست.
دوم، دیدگاه کسانی که مشکل را از زبان فارسی نمیدانند؛ بلکه فارسیزبانان را مشکل اصلی این زبان قلمداد میکنند و معتقدند زبان فارسی با امکانات گستردهای که از طریق واژهسازی با ترکیب و اشتقاق در اختیار دارد، میتواند با برنامهریزی دقیق علمی بر مشکلات پیشِروی خود فائق آید. این گروه معتقدند: «ادامه این بیبرنامگی، نارسایی زبان فارسی ]...[ را به ناتوانی زبان تبدیل خواهد کرد» (منصوری، 1390: 5).
فعلاً درباره این مسئله، حرفی نداریم که زبان فارسی، توان رقابت با زبانهای بینالمللی در حوزۀ تمدنی ایران را از دست داده و بهدنبال از بین رفتن کارکرد بینالمللی آن، کارکرد نسبی علمی این زبان در منطقه از دست رفته است و درنتیجه، این زبان جذابیت پیشین را ندارد و در بیشتر منطقههای خارج از مرزهای سیاسی کنونی، جز افغانستان و تاجیکستان، زبانهای بومی کارکردهای دیگر این زبان را ازآنِ خود کرده و به جای آن نشستهاند؛ باوجود این، اصل موضوع توانایی یا ناتوانی زبان فارسی در بیان دانش جدید، بسیار پیچیده و گسترده است و هنوز هم با شدت بیشتری نسبتبه خط فارسی از زمان شروع این مباحث درمیان ایرانیان دربارۀ آن، سخن گفته میشود. حتی دانشمندی بزرگ و بینظیر مانند علامه دهخدا ساختن برابرهایی برای واژههای علمی و فنی نوین را «وقت بیهوده تلفکردن» میدانست (همان: 18).
شاید جنجالیترین مقاله درباره عقیمبودن زبان فارسی برای واژهسازی علمی را دکتر محمدرضا باطنی در سال 1368 بهنام «فارسی، زبانی عقیم؟» نوشته که در آن مدعی شده بود: «زبان فارسی در وضع فعلی برای برآوردن نیازهای روزمره مردم با مشکلی مواجه نیست؛ ولی برای واژهسازی علمی از زایایی لازم برخوردار نیست و نمیتواند زبان علمی باشد» (باطنی، 1368: 67).
عمده دلیلهای پنجگانه وی برای اثبات مدعای خود، کاهش روزافزون قدرت ساخت واژههای اشتقاقی از فعلهای بسیط فارسی است که بهنظر او هر روز از تعدادشان کاسته شده است و آنها به فعلهای مرکب تبدیل شدهاند و فعلهای مرکب و جعلی نیز زایا نیستند (همان: 67-69).
باطنی در پایان نتیجه گرفته است: «با این حال، زبان فارسی میتواند یک زبان علمی باشد؛ به شرط آنکه کُنده و زنجیری را که به پای آن زدهایم، باز کنیم» (همان: 69).
در ادامه مقاله، راهکارهایی برای برنامهریزی زبان ازجمله ساختن مصدر جعلی و استفاده از قیاس در واژهسازی علمی برای برونرفت از این مخمصه پیشنهاد شده است (همان: 70-71).
دربرابر نظر پیشین، دیدگاهی دیگر نیز وجود دارد که براساس آن، زبان فارسی امکاناتی نامحدود برای واژهسازی دارد و در این دیدگاه، از سویهای دیگر به تواناییهای این زبان نگریسته میشود. دکتر حسابی، از سرهگرایان، در مقدمۀ کتاب فرهنگ حسابی با به کارگیری روش جبر ترکیبی اثبات کرده است فقط از ترکیب پسوندها و پشوندها در زبانهای هندواروپایی (زبان فارسی نیز از همین خانواده است) میتوان 226میلیون واژه ساخت «و اگر همه ترکیبهای ممکن را در زبانهای هندواروپایی بخواهیم به شمار آوریم، تعداد واژههایی که ممکن است وجود داشته باشد، مرز معیّنی ندارد» (حسابی، 1372: مقدمه)
دکتر حقشناس نیز با دفاع از همین نگاه، نازایی زبان فارسی را ناشی از نازایی ذهنی فارسیزبانان دانسته است که تا همین اواخر، دامنگیر مردم فارسیزبان شده بود. وی گواه گفته خود را انبوه سرمایه فرهنگی گرانسنگی دانسته که در زمانهای دور و در زمینههای گوناگون علمی و فلسفی به دست ما رسیده است (حقشناس، 1370: 202).
به هر حال اگر زبان فارسی در میانه سدههای چهارم تا هفتم هجری قمری، تجربه زبان علمی را در بیشتر زمینهها در خود دید و توانست توانایی خود برای بیان دقیقترین مفاهیم علمی را نشان دهد (صادقی، 1372: 74) و اگر در دوران رکود علمی و فرهنگی با به خواب رفتن ایرانیان، زبان آنها نیز در حوزه علم، نازا شد و به واردات از عربی و از دوره تجدد به این سو از زبانهای فرنگی خو گرفت، امروز در ایران با چالشی بزرگ بدین شرح روبهرو شده است که آیا زبان فارسی میتواند زبان علم باشد یا خیر. این چالش، زبان فارسی را در سده اخیر بهسمت واژهسازی در همه زمینههای علمی کشانده و نتایجی درخشان را نیز درپی داشته است که حاصل آن را در نوشتههای آموزشی آموزش و پرورش، دانشگاهها و... به روشنی میتوان دید. باید بپذیریم که در حال حاضر، زبان فارسی در حوه تمدنی ایران، دیگر کارکرد علمی گذشته را ندارد و همه کسانی که تا دیروز، نیازهای خود را با استفاده از این زبان برآورده میکردند، امروز به زبانهای دیگر از جمله انگلیسی و روسی و به نسبت کمتر، به زبانهای بومی دیگر روی آوردهاند و بازگشت آنها به این زبان در وضعیت کنونی، غیرممکن است؛ اما با توجه به پیشینه زبان فارسی در این کشورها اگر ایران بتواند در زمینه تولید علوم جدید با استفاده از زبان فارسی به درجهای برسد که توان رقابت با زبانهای رقیب را بهدست آورد، میتوان امیدوار بود درکنار آن زبانها خودی نشان بدهد؛ وگرنه کاربرد زبان علمی فارسی بهجای زبانهای بومی و جهانیِ دنیا آرزویی بسیار بلندپروازانه است که البته نمیتوان به کلی منکر آن شد؛ همانگونه که هیچ کس نمیتواند دربارۀ آینده هیچ زبان جهانگیری پیشگویی کند.
زبان فارسی، صاحب ادبیات مکتوب هزارساله و از نظر بسیاری از ادبشناسان، یکی از ده زبانی است که در آن، آثار ادبی برجسته خلق شده. زبان فارسی این ظرفیت را دارد که به زبان علمی توانمندی تبدیل شود (فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1388: 26).
از سوی دیگر باید ازنظر ذهنی و فرهنگی نیز مردم و بهویژه فرهیختگان جامعه را برای پذیرش این مسئله آماده کرد که زبان فارسی میتواند و باید چه از راه معادلسازی برای واژههای بیگانه و چه از طریق تولید دانش روز با استفاده از این زبان به زبان علمی تبدیل شود؛ باید کاربرد واژههای بیگانه در زبان فارسی، اگر برابری مناسب برای آنها در زبان خود داریم، زشت انگاشته شود و افرادی که این واژههای بیگانه را بهکار میبرند، از کار خود شرم داشته باشند؛ نه اینکه همانند برخی افراد و حتی فرهیختگان، کاربرد واژههای بیگانه را نشانه دانایی خود بشمارند.
اعتقاد به یک زبان بینالمللی را ما باید به کل کنار بگذاریم... . شاید تا به حال، بیشاز 20 زبان بینالمللی پیشنهاد شده و هیچکدام نتوانسته است مقصودی را که بانیان یا مدعیان این زبانها درنظر داشتهاند، برآورده کند (منصوری، 1375: 305).
برخی کشورها در زمینه واژهسازی «حتی تا آن حد پیش رفتند (ژاپنیها) که الفاظی مثل الکترون و پروتون را به زبان خود ترجمه کردند؛ کاری که چینیها و تااندازهای هم آلمانها کردند» (همان: 291).
هرچند بعد از وقوع انقلاب مشروطه (1285ش.)، زبان فارسی بهتنهایی نقش زبان علم را در ایران برعهده گرفت، بهدلیل تغییر جغرافیای تولید علم در جهان که کمابیش از عصر رنسانس در قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی به غرب کوچیده بود، عملاً زبان فارسی برای برآوردن نیازهای خود در این زمینه، دست نیاز بهسوی زبانهای اروپایی، یعنی فرانسوی و انگلیسی دراز کرد و بازهم آنگونه که انتظار میرفت و این نیاز وجود داشت، مستقل عمل نکرد.
درست است که پس از تشکیلشدن نخستین انجمن لغتسازی در ایران در سال 1303ش. در وزارت جنگ وقت بهنام «انجمن لغتسازی ارتش» و سپس «انجمن لغتسازی دانشسرای عالی» (1311-1319ش.)، «فرهنگستان ایران» (1314-1321ش.)، «فرهنگستان شاهنشاهی زبان فارسی» (1349-1357ش.) و «فرهنگستان زبان و ادب جمهوری اسلامی ایران» (1368ش. تاکنون) اقداماتی درخور توجه در زمینه وضع معیارهایی برای لغتسازی و واژهگزینی در ایران انجام شده است؛ اما تا در کنار تلاش براي واژهسازی و لغتگزینی، درون هر فرهنگ و زبانی توسعه و تولید علمی رخ ندهد، هرگز پیشرفت راستین در آن زبان و فرهنگ محقق نخواهد شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، روند تولید علم بومی درونزا هر روز با شتاب بیشتری در مسیر پیشرفت حرکت میکند و با نگاهی گذرا به آمارهای پایگاههای جهانی میتوان این ادعا را تأیید کرد؛ اما به نظر میرسد توجه به تکیه خواسته یا ناخواسته علمسنجان در ایران به پایگاههای علمسنجی در خارج از کشور، توجه به تولید علم بهزبان فارسی را در ایران کمرنگ و بلکه بیرنگ کرده است.
مقالههای منتشرشده ازسوی دانشمندان ایرانی در خارج از کشور به زبانهای گوناگون همچون انگلیسی (غیر از فارسی) نوشته شدهاند و زبان مقالههای تولیدشده در ایران نیز که در پایگاههای علمسنجی جهانی ثبت میشوند، غالباً فارسی نیست؛ از این روی، نقش زبان فارسی در نشاندادن پیشرفت علم در ایران، بسیار کمرنگ است.
روی سخن با کسانی نیست که به توانایی ذاتی زبان فارسی در به دوشکشیدن بار تولید علم و نمایشِ آن هیچ اعتقادی ندارند و در جهانیاندیشیدن و همسو با تحولات جهان گامبرداشتن تردیدی نداریم، سخن اصلی، این است که آیا بار تقویت بنیه علمی زبان فارسی در حوزه تولید علم، فقط بر دوش تولیدکنندگان آن نیست و وقتی تولیدکنندگان علم در یک کشور، زبانی جز زبان ملی خود را برای عرضه به جهان انتخاب میکنند، چه کسی باید این مسئولیت را به عهده گیرد؟ ادیبان زبان فارسی در طول قرنها گونه ادبی زبان خود را به کمال رسانده و با پرورش و تقدیم صدها شخصیت ادبی به جهان، دِین خویش به این زبان را ادا کردهاند، اینک، نوبت دانشمندان ایران است که به زبان فارسی فکر کنند و بنویسند تا گونه علمی آن هم بیش از پیش تقویت شود؛ البته وظیفه مخترعان و دیگر پیشتازان عرصههای تولید علم در ایران نیز بسیار سنگین است و تولیدات علمی، نامی ایرانی میخواهد تا علاوه بر تقویت زبان فارسی درحوزه واژهسازی، دنیا را برای استفاده از این تولیدات به زبان فارسی نیازمند کند.
نظر شما