معروف است که آیت الله سید رضی شیرازی از اساتید مکتب تهران بودند. لطفا در ابتدا مکتب تهران و اساتید صاحب نام این مکتب را معرفی بفرمایید.
اولا مکتب تهران نفرمایید و بفرمایید حوزه تهران. در تهران مکتبی وجود نداشته است. تعریف مکتب مشخص است. مکتب عبارت است از نحوهای تفکر با اصحاب خاص در حوزهای خاص و در تاریخی خاص؛ یک تفکر در حوزه جغرافیایی و تاریخی محدود و معین که اصحابی دارد و همه متفقند و از یک حرف دم میزنند. مکتب تهران مطلقا واجد چنین خصیصهای نیست و لذا «حوزه» است. البته بسیاری اصرار دارند که حوزه را مکتب بنامند. ممکن است «حوزه» واجد مکاتب مختلف باشد. همانطور که حوزه تهران این طور بوده است؛ در حوزه تهران مکتب مشا و مکتب اشراق و مکتب عرفانی و کلامی و برخی دیگر از مکاتب وجود دارند.
مطلب دوم این است که ما چند سال است که به سده سوم تاریخ حوزه تهران وارد شدهایم. در جلسهای که در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برای مرحوم آقا رضی شیرازی برگزار شده بود، در ضمن صحبت خود عرض کردم که ما امروز یا وارد سده سوم حوزه تهران شدهایم یا میشویم. داستان از این قرار است که در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار، محمد حسن خان مروی که از خوانین و حکام افغان بود و به ایران آمده بود، مدرسه معروف مروی را در تهران بنا میکند و از فتحعلی شاه درخواست میکند که آخوند ملا علی نوری را که رئیس حوزه فلسفی اصفهان است، به تهران فراخواند تا دراین مدرسه تدریس فلسفه کند. فتحعلی شاه به ملا علی نوری نامه مینویسد و او جواب میدهد که امروز در حوزه اصفهان قریب به دوهزار نفر مشغول به تحصیل فلسفه اند و در حدود چهارصد نفر از آنها به حوزه درس خود من میآیند و اگر من به تهران بیایم به طور طبیعی این همه طلاب سرگردان میشوند و حوزه به هم میخورد و عذرخواهی میکند. خان مروی مجددا از فتحعلی شاه میخواهد حالا که ایشان نمیتواند و یا نمیخواهد تشریف بیاورد، مجددا بهایشان بفرمایید که یکی از شاگردان مهم مورد نظر خود را به تهران گسیل کنند.
آخوند ملا علی نوری، آخوند ملا عبدالله زنوزی را که از سرآمدان شاگردانش و پدر آقا علی مدرس معروف بود، به تهران میفرستد. ورود آخوند ملا عبدالله به تهران، به هجرت برخی دیگر از حکما از اصفهان منجر میشود. و برخی از شاگردان ملا علی سبزواری و از برخی شهرها از جمله شیراز و شهرهای دیگر، اهل حکمت به تهران رو میکنند و حوزه بینظیری در تهران تشکیل میشود که دامنه آن تا عصر ما گسترده است، ولی متاسفانه این چراغ پرتوان که در حدود دو قرن روشن بود و نور افکنی میکرد، دیگر توان قبلی را ندارد و شمعی روشن است و امیدوارم انشاءالله این شمع باز به چراغ مبدل شود.
اهمیت این حوزه به اندازهای است که: میدانیم از همه بلاد شیعه برای تحصیل به نجف میرفتند و این معنای مسلمیاست، ولی از همان نجف اشرف عدهای عراقی الاصل را سراغ داریم که به تهران آمده اند تا تحصیل فلسفه کنند؛ این مایه افتخار است. این حوزه خصائصی دارد که بنده در کتاب «تاریخ حکما وعرفای متأخر بر ملاصدرا » ده - دوازده خصیصه برای این حوزه معین کرده ام که به صورت مستند ارائه شده است.
یک خصیصه این حوزه این است که تمام مکاتب فکری اسلامی در آن نماینده دارند. حکیم مشایی، حکیم تابع صدرالمتالهین و حکیم اشراقی وحتی عارف و ریاضیدان در آن حضور دارند. و حتی موسیقی نظری در حوزه تهران تدریس شده است.
خصیصه دیگراین است که بعد از قرن ها که فلاسفه مانند دیگر علمای اسلامی متون اصلی خود را به عربی مینوشتند، در حوزه تهران نهضت مهمی به عنوان پارسی نویسی شکل میگیرد و آخوند ملا عبدالله زنوزی، دو - سه کتاب اصلی خود را به فارسی مینویسد.
خصیصه دیگراین است که در این حوزه آشنایی ایرانیان با فلسفه های غربی اتفاق میافتد. معروف است که شخصی به نام کنت دو گوبینو که کاردار سفارت فرانسه درایران و اهل فلسفه بود، با آقا علی مدرس رفیق میشود و ارتباطاتی بین فلسفه های غربی با اسلام پیدا میشود که داستانی مفصل است.
همچنین دراین حوزه،آثار متعددی از متون مهم فلسفه اسلامی ترجمه میشود. مقداری از شفا، توسط ذکاءالملک فروغی که شخصیت سیاسی مهمی است، ترجمه میشود. اشارات و اسفار و بسیاری از متون فلسفی به فارسی ترجمه میشوند.
حکمای حوزه تهران نوعا شاعر هم هستند، بنده در چاپ جدید «تاریخ حکما» اشعار حدود پنجاه نفر از آنها را نقل کرده ام.
نهایتا دراین اواخر در راس این حوزه مرحوم آیت الله سید رضی شیرازی واقع شدند که متاسفانه جهان علم از وجود ایشان محروم شد.
شما دهها سال سابقه آشنایی و رفاقت با آیت الله سید رضی شیرازی داشتید، اندکی از زندگی و تحصیلاتایشان برای ما بفرمایید.
ایشان متولد نجف اشرف و از بیوت علما بودند و طبیعتا باید از سنین کودکی شروع به تحصیل کرده باشند که همینطور هم بود. مخصوصا در نجف اشرف در خدمت آقای فیض و آقا شیخ صدرای بادکوبهای مقداری معقول خوانده بودند(آقایان به فلسفه معقول میگفتند)ایشان به تهران تشریف میآورند و بعد از تحصیل ادبیات و فقه و اصول به تحصیل علوم عقلی میپردازند و خوشبختانه در تهران آن زمان درس روسای حکمای وقت را درک میکنند: آقا میرزا مهدی آشتیانی ، آقا میرزا احمد آشتیانی و آقای سیدابولحسن شعرانی مرحوم و مرحوم فاضل تونی که خدمتایشان فصوص خواندند و آقا شیخ محمد تقی آملی و برخی از اعاظم دیگر.
مناین سعادت را داشتم که در اوائل عمر خود به خدمت دو نفر از اساتید ممتازایشان که خوشبختانه یکی از آن ها «شیرازی» بودند، برسم. یکی میرزا محمد علی حکیم شیرازی صاحب «لطایف العرفان» که نمیدانم راجع بهایشان چه باید بگویم؟! و چه میتوانم بگویم؟! بنده رسالهای به نام «صوفی صومعه قدس» دارم که دربردارنده احوال آقای حکیم است. من حدودا در سن 17 و 18 سالگی به خدمتایشان رسیدم و پنج سالی در خدمتایشان بودم تااینکه در شب سی و یک خرداد یا اول مرداد سال 1350 شمسی به شیراز تشریف بردند و دیگر برنگشتند که داستان آن باید درجای دیگر بیان شود.آقای سید رضی شیرازی به صورت شفاهی به ما فرمودند که من اشکالاتم را در اسفار از آقای حکیم سوال میکردم و مینوشتم، در مقدمه کتاب «الاِسفار عن الاَسفار» فرموده اند که فحاویاین کتاب، افادات چند نفر از اساتید من است: آقای سید ابولحسن رفیعی قزوینی و علامه شیرازی- که من ازایشان سوال کردم و گفتند مراد آقای حکیم است و به من گفتند که نزدایشان به درس چیزی نخواندم ولی فراوان، حل اشکال میکردم که مبدل شد به آن کتاب معروفایشان« الاِسفار عن الاَسفار»
استاد دیگر ایشان که استاد اعظم بنده هم بودند؛ مرحوم آقای «شیخ علی محمد جولسانی» اند.ایشان از حکمای طراز اول، اما مجهول القدر و گمنام بودند که شاید کسی در کوچه محل سکونتشان همایشان را نمیشناخت. آقای «جولسانی» قریب به یک قرن عمر کردند و نوع حکما و عرفای عصر را درک کرده بودند. آقا سیدرضی شیرازی، مرحوم حسنزاده آملی، حضرت آیت الله جوادی آملی و مرحوم دکتر سید جعفر سجادی از جمله شاگردان ایشان بودند. خداونداین توفیق را به ما داد که همراه دوست عزیزمان آقای دکتر غلامرضا اعوانی خدمتایشان مشرف بشویم و چند متن درجه اول فلسفی و عرفانی یعنی مقداری از اسفار و فصوص و تمام الهیات اشارات و مقداری شرح حکمت الاشراق را نزدایشان تلمذ کنیم. مرحوم آقا رضی شیرازی البته در عرفان نیز از محضر «فاضل تونی» استفاده کرده بودند که از عرفای ممتاز معاصرایران بود و از شاگردان ممتاز آقامیرزا هاشم اشکوری.
مرحوم آقا رضی شیرازی را در حوزه حکمت و فلسفه اسلامی صرفا باید شارح دانست یا اینکه ایشان دراین حوزه، نو آوریهایی نیز داشته اند؟
این سوال از بنده زیاد پرسیده میشود و درباره هر فیلسوف متأخری که صحبتی میشود یکی از سوالاتاین است که نوآوری داشته اند یا خیر؟! جواب ما همیشه منفی است. خیر! نوآوری نداشتند؛ ولی نداشتن نوآوری عیب و نقص نیست. فلسفه اسلامی بهخصوص حکمت متعالیه که حکمت غالب بر ما در سیصد- چهارصد سال اخیر است؛ چنان به اوج خود رسیده است که نوآوری دیگر معنایی ندارد! جای نوآوری نیست! بسیاری از امهات مسائل فلسفی به حالت مسأله ریاضی مبدل شده اند. نمیگویم همه، ولی لااقل امهات آن بهاین صورت است. ازاین رو گمان میکنم که جواباین سوال نه تنها در مورد مرحوم آقا رضی، بلکه در مورد تمام مشتغلین به فلسفه منفی است؛ همانطور که بیان کردماین مسئله به هیچ وجه نقص و عیب نیست. چون دستگاه حکمت متعالیه آنقدر والاست که دیگر جای نوآوری ندارد.
به بحث فقه و اصول و اجتهاد بپردازیم، ظاهرا مرحوم آقا رضی شیرازی در بحث تقلید، به آقای سیستانی ارجاع میدادند و به تقویت حوزه نجف هم تاکید داشتند...دلیل ارجاعایشان به حوزه نجف و تقلید از آیت الله سیستانی چیست؟
مسائل فقهی به بنده ربطی ندارد، نه وارد هستم و نه باید وارد بشوم! ولی در حد کلیات عرض میکنم:اینکهایشان حوزه نجف را به قم ترجیح بدهند، مختص بهایشان نبود. در نجف اگر فلسفه بود، تبعه حوزه تهران بود. در خصائص حوزه تهران یک مورد دیگری که فراموش کردم عرض کنماین است که فلسفه در قم و حوزه نجف، تبع فلسفه حوزه تهران است. یعنی برخی از حکمای حوزه تهران به نجف اشرف رفته اند، مثل شیخ محمد باقر استهباناتی فارسی رحمت الله علیه، مرحوم کمپانی و برخی دیگر که برای تکمیل تحصیلات فقهی و اصولی به آنجا رفته اند و چون «حکیم» بوده اند، شروع به تدریس حکمت و تربیت حکما کردند و در نتیجه در قم و نجف اشرف نیز حوزه فلسفی پیدا شده است. اما باید توجه داشت که علوم عقلی و فلسفه در حوزه قم و نجف فرزندی است از فرزندان حوزه تهران؛ بنابراین طبیعی است که مادر بر فرزند رجحان دارد.
مرحوم علامه جعفری یکی- دو بار گفتند که وقتی گفته میشود فلان کس، فاضل است، این فاضل دو اصطلاح دارد یکی به اصطلاح نجف و دیگری به اصطلاح قم! یعنی مشترک لفظی است! فاضل قم غیر از فاضل نجف است.
حوزه « قم» حدود صد سال است که تاسیس شده است و موسس آن هم آقا شیخ عبد الکریم حائری؛ تربیت شده عتبات عالیات اند. حوزه نجف اشرف سابقه هزار ساله دارد و شیخ طوسی موسس آن است. «نجفی» نیز دو معنا دارد: عدهای اهل نجف اند مثل آقا سید رضی که نجفی اند و عدهای متنجف اند که از دیگر جاها به نجف اشرف مشرف شده اند. نجفیون و متنجفون نوعا تا جائیکه ما دیدهایم هیچ وقت قم را با نجف قابل مقایسه نمیدانند. البتهاین مطالب هیچ ربطی به بنده ندارد! من فقط آنچه را که از آقایان شنیده ام نقل کردم؛این ها نجف را از جهات عدیده، به غیر نجف ترجیح میدادند.
اگر خاطره یا خاطراتی با مرحوم آیت الله سید رضی شیرازی دارید بیان نمائید...
شاید برخی از خاطرات قابل بیان نباشد. ولی من سوابق خودمان را عرض میکنم. ما به لحاظ خانوادگی با آن مرحوم سابقه داریم. جد مادری پدر بنده، مرحوم میر سید صالح آقا مجتهد اردبیلی رحمت الله علیه از تلامیذ میرزای شیرازی؛ جد آقا رضی بودند. همچنین جد پدری مادر بنده، میرزا یوسف آقا مجتهد اردبیلی بااینکه شاگرد میرزای شیرازی نبودند، اما «جُنگی» دارند که در دسترس ما است و در آن کتاب قصهای از میرزا نقل میکنند و میفرمایند: مولانا آیت الله شیرازی! در آن زمان به ندرت «آیت الله» به کسی اطلاق میشد، حتی در زمان آخوند صاحب کفایه هم «آیت الله» بهاین زودی ها به کسی اطلاق نمیشد! ولیایشان کلمه «مولانا» و «آیت الله» را بیان کرده بودند که معلوم میشود، ارتباطاتی میان آنها بوده است. برادرایشان نیز مرحوم میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی رحمت الله علیه است که قائد سیاسی عصر خود بود-ایشان در اوایل پهلوی اول تبعید میشوند و در اعتراض بهاین اقدام، علمای مختلف بر علیه پهلوی میشورند که یک نفر از آن ها آقا میرزا علی آقای شیرازی فرزند میرزای شیرازی، جد آقا رضی شیرازی است. تلگرافایشان در داستان تبعید و نفی آن در نزد بنده هست.
نکته آخراینکه: منزل ما در زمان دبیرستان در خیابانایران (عین الدوله) بود و منزل آقا رضی شیرازی در گذر میرزا محمود وزیر در محله سرچشمه. من دورادورایشان را زیارت میکردم ولی آشنایی نداشتم و تطبیق نمیکردم کهایشان چه کسی اند ولی به چهره آشنا بودم. تااینکه کم کم آشنا شدم. اولین باری که باایشان هم مجلس شدیم، جلسهای در منزل آقا سید علی گلپایگانی، آقازاده مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی بود که با مرحوم علامه جعفری آنجا بودیم؛ مرحوم آقای موسوی اردبیلی و عده از علما نیز بودند. کم کم روی ذوق و شوق بنده به علوم معقول و... آشنایی پیش آمد و ارادت بنده بیشتر شد. من بهایشان خیلی ارادت داشتم. به خصوص به پاکی طینتایشان... تعبیر مناین است کهاین سید بزرگوار گویی همانند آب زلال بود. بهترین تعبیر من همین آب زلال است. چطور آب زلال به انسان آرامش میدهد؟ وقتی به خدمتایشان میرسیدید، همین حالت برای انسان پیدا میشد. یکی از الطاف مهمایشان به بندهاین بود که: استاد من وایشان، مرحوم حکیم شیرازی صاحب لطائف العرفان، استادی به نام آقا سید علی کازرونی داشتند که از مشایخ حکما و عرفای شیراز و بلکه اسلام بودند.ایشان حاشیهای بر دو جلد اول اسفار دارند.
خوشبختانه این حاشیه به دست مرحوم میرزا محمد شیرازی، دایی آقا سید رضی شیرازی میرسد و آقا میرزا محمد به خط خودش تمام این حواشی را مینویسند و برای آقا رضی میفرستند. مرحوم آقا رضی(ره) این را به من گفته بودند و من مشتاق شدم کهاین حاشیه را ببینم، اماایشان فرمودند که در کتابخانه مفقود است و پیدا نمیشود. شاید چند سالی طول کشید تااینکه نوه ایشان آقای فیروزآبادی با من تماس گرفتند و گفتند این نسخه پیدا شده و اصل آن را برای من فرستادند. اشخاصی که این قبیل نسخ را دارند، حرفی از آن نمیزنند! ولی روی سماحت ذات، مرحوم آقا رضی(ره) اصل نسخه را فرستادند و من زیراکسی از آن تهیه کردم و اصل نسخه را بازفرستادم و بحمدالله این نسخه به کوشائی بنده از سوی انتشارات مولی با عنوان «حاشیه آقا سیدعلی کازرونی بر اسفار» چاپ شد. مکرر از آقازاده ایشان خواهش کردم - چون در اواخر بیماری ایشان، امکان ملاقات نبود - که مرحوم آقا رضی، محض یادگاری چیزی مرقوم بفرمایند که متاسفانه نشد؛ ولی ظاهرا تقریری فرمودند که آقازادهشان آن را ماشین کردند و ایشان مهر فرمودند که مثل حرز الجواد سلام الله علیه امروز پیش ما است و در کتاب شریف نیز تصویر آن موجود است؛ این شاید آخرین یادگار کتبی از ایشان باشد.
نظر شما