سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۰۶
عملیات مرصاد و شکست توهم بزرگ منافقین در کرمانشاه

منافقین مطمئن به اینکه کار جمهوری اسلامی با پذیرش قطعنامه 598 تمام است، از مرز کرمانشاه به خاک ایران سرازیر شدند و مناطقی از آن استان را اشغال کردند. اما ماجرا، متفاوت با آنچه آنان انتظارش را داشتند پیش رفت.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، مرداد ۱۳۶۷در شرایطی آغاز شد که ایران بعد از چند ماه کشمکش، سرانجام قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته و شرایط شورای امنیت سازمان ملل را برای آتش‌بس و شروع مذاکرات قبول کرده بود. جنگ، حداقل روی کاغذ تمام شده بود. یا حداقل بسیاری در داخل و خارج چنین فکر می‌کردند. اما جبهه دشمنان ما خیال دست کشیدن از شرارت را نداشتند. قولی بعثی سه روز بعد از اعلام رسمی ایران برای پذیرش قطعنامه، به مرزهای جنوبی ما سرازیر شد و نقشه اشغال مجدد بخش‌هایی از خوزستان را به اجرا گذاشت. این یورش گسترده با مقاومت جانانه نیروهای ما دفع و نقشه خطرناک دشمن خنثی شد. اما ماجرا با حمله منافقین به مرزهای غربی ادامه پیدا کرد و آزمون سخت دیگری، سر راه رزمندگان ما قرار گرفت.
 
محسن مومنی در کتاب «در کمین گل سرخ» می‌نویسد: «حمله عراق به جنوب بعد از پذیرش قطعنامه از سوی ایران، باعث شده بود تمام نیروهای موثر به آنجا کشیده شود و جبهه‌های غرب خالی بمانند. در چنین اوضاعی رهبران سازمان مجاهدین خلق که در رکاب صدام بودند، وقت را برای حمله به ایران مناسب دیدند. در کمتر از بیست‌وچهار ساعت موفق شدند کاروانی با حدود پانزده هزار نفر زن و مرد را مهیای جنگ با ایران کنند. مسعود رجوی به سربازانش گفته بود نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران به علت حملات اخیر ارتش عراق از هم پاشیده است و در داخل نیز دولت به علت پذیرش قطعنامه ۵۹۸ اقتدارش را از دست داده است، و بنابراین ما که به کرمانشاه برسیم از همه‌جای ایران مردم به نفع‌مان وارد میدان می‌شوند.»
 
توهم پیروزی آسان، توهم بزرگی بود که نه فقط در رجوی که میان بسیاری دیگر از اعضای سازمان مجاهدین خلق وجود داشت. البته این توهم خیلی زود در مواجهه با واقعیت شکسته شد. «کاروان آنان عصر روز سوم مرداد به راه افتاد. از تنگه پاتاق وارد خاک ایران شدند. به کمک ارتش عراق موفق شدند خط اول را بشکنند و با حمایت نیروهای هوایی صدام پیش بیایند. از سرپل ذهاب نیز گذشتند و موفق شدند شهر کرند را تصرف کنند. رجوی خود نیز با خودروی ضدگلوله با آنان می‌آمد. برخلاف تصورشان مردم اسلام‌آباد غرب با گاو و گوسفند به استقبال‌شان نیامدند، بلکه با داس و تبر از خانه و کاشانه‌شان دفاع کردند. هرچند شهر سقوط کرد، اما مجاهدان خلق، چنان زهرچشمی از خلق خدا گرفتند که صدام در تمام جنایت هشت ساله‌اش نکرده بود.»
 
منافقین در کرمانشاه، شکست توهم بزرگ

در اسلام‌آباد، گوشه‌ای از آنچه در انتظار کل ایران بود به نمایش گذاشتند. البته اگر پیروز می‌شدند، که نشدند. «مردم اسلام‌آباد اولین و آخرین محکومان حکومت منافقین بودند. سازمان مجاهدین خلق ایران که روزی برای نجات مردم ایران از استثمار آمریکا پا به میدان مبارزه گذاشته بود، بر اثر نفوذ ایدئولوژی‌های التقاطی چنان به انحراف افتاد که در تاریخی‌ترین لحظات ایران بر سر سفره صدام حسین نشست و به سوی مردم ایران آتش گشود. این‌چنین بود که مردم ایران آنان را منافق نامیدند. آن شب در حالی که آنان در اسلام‌آباد، در بیمارستان امام خمینی مجروحان را قتل‌عام می‌کردند، رادیوشان به مردم کرمانشاه نوید می‌داد که فردا به سوی آنان می‌آیند.»
 
در این سوی ماجرا، خبر اشغال اسلام‌آباد خیلی‌ها را متعجب کرد. حتی بیشتر اعضای شورای عالی دفاع سردرگم شده بودند و تصویر درستی از آنچه اتفاق افتاده بودند نداشتند. هنوز ابعاد حوادث، و اینکه ترکیب قوای اشغال‌گر چگونه است، دقیقاً معلوم نبود. شهید صیاد شیرازی می‌گفت: «شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خودروهایی که در انتظار جابه‌جایی بودند، مملو بود و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود. بر این اساس با یک فروند هلی‌کوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاه‌های تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق‌بستان حرکت کردیم. نیمه‌شب چهارم تیر ماه بود و تا ساعت یک‌ونیم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست آوریم که چه کسی است که همین‌طور در حال پیشروی است.»
 
چند ساعت بعدی به برنامه‌ریزی برای اجرای عملیات دفاعی و بستن راه منافقین گذشت. زمان اهمیتی حیاتی داشت و به نظر می‌رسید که در آن شرایط گزینه‌ای جز حمله مستقیم به مهاجمان وجود ندارد. «صبح روز پنجم مرداد، عملیات مرصاد با رمز یا علی آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. جاده به‌زودی انباشته از ادوات سوخته شد. همزمان با عملیات هوانیروز، علاوه بر گروه‌های مردمی، تعدادی از لشکرهای سپاه نیز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختی می‌توانستند به عقب برگردند. بعضی از آن‌ها به روستاها پناه برده بودند و بعضی‌های‌شان با خوردن قرص سیانور خود به زندگی خود خاتمه داده بودند. عملیات که تمام شد در جاده کرمانشاه اسلام آباد هزاران کشته از آنان به جا مانده بود.»
 
 
چند عنوان کتاب درباره عملیات مرصاد

عملیات مرصاد، آخرین درگیری بزرگ ما در سال‌های جنگ تحمیلی بود. موفقیت کامل نیروهای ما در دفع حمله بعثی‌ها به خوزستان و نابودی قطعی قوای منافقین در کرمانشاه، جلوه‌ای از اقتدار را به دشمنان نشان داد و آنان را سر جای خودشان نشاند. نقشه شومی هم اگر داشتند – که قطعاً داشتند – مجبور به چشم‌پوشی از آن شدند. از این حیث، شناخت عملیات مرصاد و حوادث پیش و پس از آن، به درک بهتر ما از فصل پایانی جنگ تحمیلی کمک بسیاری می‌کند. کتاب‌هایی درباره این موضوع وجود دارد که بد نیست نام چندتایی از آنان را باهم مرور کنیم.
 
کتاب «قطره‌ای از دریا: خاطرات علی‌محمد زند» روایتی از جنگ تحمیلی و عملیات مرصاد است و حضور راوی در بطن ماجرا، به  این کتاب عمق و اصالت و جذابیت بسیاری می‌دهد. عباس سلیمی نمین نیز در کتاب «مرصاد: پایانی بر دو ادعا» این عملیات را دستمایه‌ای قرار می‌دهد تا سیر تباهی سازمان مجاهدین خلق را بررسی کند. کتاب «عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین» کار دیگری درباره این موضوع است، با این تفاوت و مزیت که، نویسنده آن، محمدعلی صدر شیرازی، به فرجام منافقین بعد از شکست در کرمانشاه و آنچه پس از عملیات مرصاد به سرشان آمد تأمل می‌کند. کتاب «عملیات مرصاد؛ تحقق وعده الهی» نوشته سعید پورداراب نیز مطالعه‌ای درباره نقش منافقین در جبهه صدام است و ماجرای شکست سنگین آنان در کرمانشاه را با تکیه بر خاطرات شهید صیاد شیرازی بازخوانی می‌کند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها