ماجرای کتاب خیلی پیچیده نیست و در انتها نیز به راحتی با کمک یک کودک به خوشی حل میشود؛ ولی نویسنده قصه میگوید سختگیری کردن و پیچیده کردن ماجرا نه تنها به برطرف کردن مشکل کمک نمیکند، بلکه میتواند آن را دشوارتر کند.
نکته مهم در کتاب این است که ذهن بچهها برای یافتن راهحلهای مناسب و ساده آماده است و گاهی چیزهایی به فکرشان میرسد که ما بزرگترها از آنها غافل میمانیم؛ زیرا به پیچیدگی عادت داریم و نمیتوانیم سادگی را ببینیم و مسئلهای را حل کنیم. اگر سادگی کودکانه را حفظ کنیم، شاید گرفتار بسیاری از مشکلات و مصائب کنونیمان نشویم. به همین دلیل کتاب «روزی که الکساندر به گردش رفت» به کودکانمان میآموزد که گاهی ذهن سادهشان میتواند به کمک بزرگترها بیاید و مشکلاتشان را حل کند. شورای کتاب کودک استرالیا در سال 1994 این کتاب را اثری برجسته دانسته است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
«مادر الکساندر کواک کواک کرد:
«الکساندر! الکساندر!»
خواهربرادرها بالبال زدند و کواککواک کردند. اما از الکساندر خبری نبود. وقتی ساکت شدند، صدای کواک کواک ضعیفی را شنیدند که از دور و از دل زمین میآمد.»
انتشارات میچکا کتاب «روزی که الکساندر به گردش رفت» به نویسندگی و تصویرگری پاملا آلن را با ترجمه سارا خسرونژاد در 30 صفحه، شمارگان هزار نسخه و به بهای 63 هزار تومان منتشر کرده است.
نظر شما