يوسف عليخاني، داستاننويس و مدير نشر آموت:جشن بود و ايراني در آستانه فراموشي. شنيدم دوسالي است عدهاي جوان در حال بازآفرينياش هستند. سال 1386 بود. 17 مرداد راهي بلنديهاي ديلمستان شدم..نقل بود و شيريني و آواز...
پيش از اجراي مراسم، نامي را مدام سخنرانان بر زبان ميآوردند كه عجيب جادويي بود. نامي كه همان لحظه اول حك شد. نامي كه شنيدم اين رسم با كلمات و خاطرات او، غبار فراموشي از رخش برخاسته. نام اين ديلمي ايراني عبدالرحمان عمادي بود.
وقتي برگشتم تهران، زنگ زدم كه چرا نبود در مراسم؟ گفتند تهران است و در تنهايي خود، بيصدا كار ميكند.
زنگ زدم: سلام آقاي عمادي. عليخاني هستم. مشغول تهيه فيلمي درباره «نوروزبل»
سلامش گرم بود و قرار همان روز شد در منزلش.
وقتي آسانسور در طبقه دوازدهم ايستاد، مردي بلند قامت، چونان باقي ديلميان، به استقبال آمد.
دوربين فيلمبرداري و دوربين عكاسي و وسايل صدابرداري و پايه دوربين روي دوشم بود. مكث كرد. پرسيد: «بقيه پس كجان؟»
گفتم: تنها هستم.
خنديد. شايد جدي نگرفت. وقتي دوربين را روشن كردم خودم هم فكرش را نميكردم اين مرد اينسان دانستهها و خواندهها و ديدهها و داشتههايش را بر سفره چشمها و گوش و قلبم جاري سازد و گوش بشوم و چشم بشوم و قلبم برايش بتپد.
آن روز گذشت. دو روز بعد كه زنگ زدم تشكر كنم، دعوتم كرد دوباره بروم براي ديدار كه خود شد. ديدار اول از ديدارهايي كه حالا پس از سه سال همچنان ادامه دارد و شاهدش فراوان فراوان يادداشت و فيلم و صدا و عكس است.
در اين نشست، وارد باغي شديم از باغهاي جادويي انگار مانند بابل. باغي كه كسي جز باغبان و همسر مهربانش شهره خانم، از درختهاي ريشه دوانيده و شگفتش بيخبر بودند.
در آغاز فقط دريافتم پنجاه سال در مجلات مختلف مقاله داشته كه بلندترينشان «خوزستان در نامواژههاي آن» بود و كوتاه ه ترينش همين رسم «نوروزبل».
هر جلسه، رازي سر به مهر را درمييافتم.
بعد از مقالات كه مدتي قبل با عنوان «قرهگان» و «بيبيد» در دو جلد منتشر شد، نوبت به كتابهايش رسيد كه تاكنون شش جلد از آنها در نشر آموت منتشر شده:
1. خوزستان در نامواژههاي آن
2. آسمانكت (چند رسم مردمي)
3. لامداد (چند جستار از ايران)
4. دوازده گل بهاري (نگاهي به ادبيات ديلمي و طبري)
5. حمزه آذرك و هارونالرشيد (در آيينه دو نامه)
6. چند صد نامه درياي خزر
در حال حاضر نيز پنج كتاب «هون اوستا»(نامهاي آلات موسيقي در ايران باستان)، «ورتك»(نامهاي كتاب از آغاز تاكنون ـ دوبيتيهاي پهلوي ديلمي ـ عماديهاي پرام كوه لغات ديلمي در تحفهالمومنين ميرمومن تنكابني)، از عبدالرحمان عمادي مراحل حروفچيني و نمونهخواني را طي ميكنند.
و اگر نشر آموت لايقش باشد و بماند، مجموعه 36 هزار بيت شعر در وصف كتيبه بيستون و ايران باستان، نامواژههاي دماوند ـ قصههاي مردم ديلمستان و دهها كتاب ديگر عبدالرحمان عمادي را روانه بازار كتاب خواهد كرد.
كتابهاي عبدالرحمان عمادي را مخاطبان خاص همراهي ميكنند و صد البته عمادي خود عاشق اين مخاطبان است و اگر دريابند اين آثار چه جايگاهي دارند، دري ديگر را به سوي خود گشوده اند.
مدتي قبل كتابخانه كنگره آمريكا در ايميلي به بابك عمادي، فرزند استاد عمادي، او و ما را مطلع كرد كه كتابهاي عبدالرحمان عمادي در چه قفسه و كدام تالار كتاب كتابخانه جاي گرفتهاند.
وقتي 5 كتاب اول عبدالرحمان عمادي با سرمايهگذاري شخصي او و پيگيريها نشر آموت آماده انتشار شدند، به همت آقاي عمادي، دفتر نشر آموت نيز برپا شد؛ همين تك اتاقي كه حالا دفتر مركزي نشر آموت است، تمامي 50 نويسنده و مترجم و شاعري كه آثارشان در اين نشر منتشر شده، مديون كسي هستند كه به رايگان و به رسم امانت و بدون دريافت هيچگونه اجارهاي، دفتر وكالت خود را وقف زندهشدن آموت كرده است و آخر اينكه يك سال قبل و حتي كتاب «لغات ديملي در تحفهالمومنين ميرمومن تنكابني» حروفچيني و نمونهخواني ميشد، روزي توجهمان به كلمهاي جلب شد كه 25 صفحه از اين كتاب كه قريب به چهل سال قبل نوشته شده، توضيح درباره آن بود كه اينك همه ما همراه آنيم؛ آموت.
...و عبدالرحمان عمادي لابد توي نيني چشمانش برق ميزد كه چهل سال پس از نوشتن و واكاوي يك كلمه، آن كلمه را زنده كرده و حالا زندهاش ميبيند و همه ما را هم آشيانه داده و هم آموختهمان كرده است.
نظر شما