به گزارش خبرگزاری كتاب ايران (ايبنا) به نقل از الجزيره، «جان مرشايمر» از انديشمندان معاصر واقعگرا در عرصه سياست و روابط بينالملل است. تئوری "رئاليسم تهاجمی" او يكی از شاخههای مهم رئاليسم در روابط بينالملل به شمار میآيد. وی از منتقدان سياسی در ايالات متحده محسوب میشود كه بارها از طريق مقالات و كتابهای خود حكومت آمريكا را در صحنه سياست داخلی و خارجی به نقد كشيده است.
سياستهای آمريكا در خاورميانه يكی از مهمترين عرصههای انتقادی جان مرشايمر است. وی در سال 2007 در كتابی كه با عنوان "لابی صهيونيسم و سياست خارجی ايالات متحده" منتشر كرد، مناقشه بحثبرانگيزی در اين زمينه به راه انداخت و از نفوذ تأثيرگذار صهيونيستها در اركان تصميمسازی سياست خارجی آمريكا پرده برداشت. كتاب وی به 19 زبان ترجمه شد و طبق آمار نيويورك تايمز به ليست پرفروشترين كتابها راه يافت.
كتاب ديگر او با عنوان "تراژدی سياستهای ابر قدرت بزرگ" كه انتقادی تند را بر سياستهای آمريكا و رقبای بزرگ جهانیاش وارد میكرد، جايزه كتاب جوزف لبگولد را از آن خود كرد.
وی در جديدترين كتاب خود(2011) با عنوان «چرا رهبران دروغ میگويند؛ حقيقت دروغ در سياست بينالملل» به عرصه بحثبرانگيز ديگری در روابط بينالملل پرداخته است، عرصهای كه پيش از اين هيچ كس به طور مدون به آن نپرداخته و هيچ پژوهش و مطالعهای با اين دقت در آن صورت نگرفته است. مرشايمر در جديدترين كتاب خود به "دروغ" میپردازد و آن را با ارائه مثالهایی از تاريخ معاصر در عرصه جهانی تحليل میكند.
كتاب «چرا رهبران دروغ می گويند؛ حقيقت دروغ در سياست بينالملل» نوشته جان مرشايمر، استاد علوم سياسی و روابط بينالملل دانشگاه شيكاگو، با دربرگرفتن مقدمه و هشت فصل با تعريف اين كه «دروغ چيست؟» آغاز میشود. فصل دوم از «فهرست دروغهاي بينالمللی» سخن میگويد و فصل سوم درباره «دروغ بين دولتها» بحث میكند. فصل چهارم به «ترويج ترس» اختصاص يافته است و فصل پنجم «استراتژی پنهانكاری» را دربرمیگيرد. فصل ششم تا هشتم هم شامل عناوين «افسانهسازی ملی»، «دروغهای ليبرالی» و «بُعد منفی دروغ پراكنی در عرصه بينالمللی» است. نويسنده در «سخن پايانی» به نتيجهگيری خود درباره پديده دروغ در سياست بينالملل میپردازد.
اين كتاب با وجود حجم كم آن با استقبال بسياری از نويسندگان و انديشمندان در ايالات متحده نظير جك اشنايدر، استاد روابط بينالملل دانشگاه كلمبيا و رابرت كوهن استاد دانشگاه پرينستون مواجه شده است.
دروغ چيست؟
فرهنگهای لغت برای دروغ شاخصهها و ويژگیهايی تعريف كردهاند كه ويژگی مشترك همه اين تعريفها آن است كه دروغ ارائه نشانهها يا اطلاعات اشتباه، يا پنهانكردن نشانهها يا اطلاعات درست است. دروغ، وارونه جلوه دادن حقيقت است كه با هدف فريب ديگران و تحقق اهداف و انگيزههای درونی انجام میشود.
اما دروغ رهبران شكلهای گوناگونی به خود میگيرد كه جاسوسی و فريب در كشمكشها و درگيریها را هم شامل میشود. در عرف بينالمللی دروغ در عرصه سياسی به يك عمل مباح تبديل شده است و برخی سياستمداران به آن عادت دارند و حتی معتاد به آن شدهاند. مرشايمر در اين كتاب به نمونههايی از آنان اشاره میكند.
عراق آشكارترين نمونهای است كه نويسنده كتاب از آن در ارتباط با دروغ سياستمداران آمريكايی ياد میكند. او به صراحت میگويد كه اعضای دولت بوش زمينه حضور آمريكا در عراق را با دروغ هموار كردند. او معتقد است صدام قبل از حمله آمريكا به عراق در سال 2003 حقيقت را درباره سلاحهای كشتار جمعی اين كشور گفت درحالی كه مسئولان بلند پايه دولت بوش در خصوص آنچه درباره اين سلاحها میدانستند، دروغپراكنی كردند.
بي ترديد صدام فريبكارتر از ديگران بود زيرا با اقدامات هماهنگ و پنهانی سعي در عظيم تر نشان دادن توانمندیهای نظامی خود برآمد، اما ديدگاه انعطاف پذير دولت بوش نسبت به حقيقت نيز همراه با چالشهايی بود كه فجايع خاورميانه را رقم زد. مرشايمر معتقد است اين طور رفتارها عرصه گفتوگوی بينالمللی را فلج میكند و بیاعتمادی میآفريند.
چرا رهبران دروغ میگويند؟
مرشايمر در اين كتاب نخستين تحليل روشمند از دروغ به عنوان ابزاری برای حكومت كردن و علل و تكاليف و فوايد احتمالی آن را ارائه میدهد. وی با تكيه بر مثالهای فراوان و پر بار توضيح میدهد كه رهبران در بسياری مواقع به دلايل استراتژيك دروغ میگويند.
شايد تفاوت زيادی بين دروغ رهبران سياسی به دولتهای ديگر يا به ملت خود وجود نداشته باشد، مرشايمر در ابتدا به دروغ و فريب آشكار بين دولتها خصوصاً بیاعتمادی ابرقدرتها به يكديگر اشاره میكند. مثلاً او معتقد است خروشچف درباره حجم نيروی موشكی شوروي دروغ گفت. اين مساله باعث خشم آمريكاييها شد و آنها ذخيرهسازی موشكی خود را بيشتر كردند. آيزنهاور هم درباره اقدامات جاسوسی هواپيماهای "U2" در سال 1960 دروغ گفت و باعث لغو نشست سران آمريكا و شوروی شد.
مرشايمر ضمن اشاره به هدف "ايجاد ترس" در برخی دروغپراكنیها به "استراتژی پنهانكاری" هم میپردازد. به عنوان مثال، پس از بحران موشكی كوبا جان كندی موافقت خود با جمعآوری موشكهای هستهای آمريكا از تركيه در مقابل عقبنشينی موشكی شوروی از كوبا را نفی (و در واقع پنهان) میكند. در حقيقت كندی توافق لازم را با سران شوروی انجام داده بود ولی آن را مخفی نگه داشت چرا كه معتقد بود با افشای آن پايگاه مردمی خود را در داخل آمريكا و بين هم پيمانان اروپايیاش از دست خواهد داد.
مرشايمر در مثالی ديگر به ژاپن میپردازد و میگويد رهبران ژاپن هم در اقدامی مشابه به ناوهای آمريكايی مجهز به سلاح اتمی اجازه لنگر انداختن در آبهای ژاپن را دادند. اما آن را از مردم ژاپن كه خود را مخالف سلاحهای هستهای میدانند مخفی كردند زيرا معتقد بودند درصورت فاش شدن بسيار بحث برانگيز خواهد شد و شايد مجبور شوند از اقدام خود صرفنظر كنند. آنها در طول نيم قرن اين تعامل با آمريكا را مخفی نگه داشتند و سرانجام در 11 مارس 2010 دولت ژاپن اعلام كرد دولتهای پيشين به مردم ژاپن در خصوص قراردادهاي مربوط به وجود سلاحهای هستهای در اين كشور دروغ گفتهاند.
"پنهانكاری" فقط يكی از چندين عنصر زير مجموعه "دروغ" است كه در اين كتاب مورد بررسی قرار گرفته است. مرشايمر در اين كتاب انواع مختلف دروغها در صحنه سياست بينالملل را در قالبهايی به ابتكار خود دستهبندی میكند.
اسناد ويكيليكس به روشنی آنچه را كه مرشايمر در كتاب خود درپی توضيح آن است، آشكار ساخته است. به عنوان مثال در 17 سپتامبر سال 2009 زمانی كه ارتش آمريكا با موشكهای كروز پادگان آموزشی سازمان القاعده در يمن را هدف قرار داد، علی عبدالله صالح، رييس جمهور يمن، مسئوليت آن را بر عهده گرفت و اذعان داشت دولت او اين حمله را طراحی و اجرا كرده است. اما اين دروغی بيش نبود چون دستور اين حمله از سوی دولت اوباما صادر شده و ارتش آمريكا آن را به انجام رسانده بود.
كتاب "چرا رهبران دروغ میگويند؛ حقيقت دروغ در سياست بينالملل" نخستين كتابی است كه به شكل روشمند به مسئله "دروغ" در روابط بينالملل میپردازد. اين كتاب با تأليف جان مرشايمر در 160 صفحه توسط شعبه انتشارات آكسفورد در ايالات متحده به چاپ رسيده است.
چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۲:۲۴
نظر شما