مهدي نصر، مترجم اين اثر، در گفتوگو با خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، اظهار داشت: فيليپ زاكو لابارت، نويسنده كتاب «هايدگر، هنر و سياست، افسانه امر سياسي» در پي بررسي اين مساله است كه چگونه ميتوان در دورهاي كه هايدگر فروبستگي سنت تاريخ فلسلفه و آغاز دوران تكنيكزدگي علوم را مطرح ميكند، فلسفهپردازي كرد.
وي نازيست بودن هايدگر در برههاي از زندگياش را مهمترين نكته پرسشبرانگيز درباره اين انديشمند برشمرد و گفت: نويسنده كتاب با توجه به اين مساله، به دنبال ارتباط فلسفه هايدگر در دورانهاي مختلف فكري او با تعهدش به نازيسم است.
نصر ادامه داد: اين فيلسوف آلماني در سال 1933 به رياست دانشگاه فرايبورگ رسيد. زاكو لابارت در كتابش بررسي ميكند كه چه قرابت و همخواني ميان اين تعهد هايدگر با بخش ديگري از افكار او كه پايان فلسفه را اعلام ميكرد، وجود دارد.
اين مترجم با اشاره به وجود ارتباط ميان فلسفه هايدگر و تعهد او به نازيسم گفت: نويسنده كتاب در عين اين كه تفكرات هايدگر را مرتبط به تعلق خاطر او به نازيسم ميداند، درصدد محكوم كردن او برنميآيد. به اعتقاد وي، هايدگر جنبش نازيسم را نوعي امكان تاريخي براي به پاخاستن در برابر نيهيليسم ميدانست. در واقع، او از اين امكان تاريخي براي احياي معناي زندگي و امر سياسي بهره برد.
وي افزود: هايدگر معتقد بود امر سياسي توسط نيهيليسم از ميان رفته است. او نيهيليسم را «تنها گذاشتهشدگي» انسان امروز در ميان «هستندگان» و فراموشي پرسش هستي معرفي ميكند و همين فراموشي او را به نازيسم سوق داد.
نصر با بيان اين كه «هايدگر ميان حقيقت و واقعيت نازيسم تفكيك قايل بود» عنوان كرد: او در دوران يازده ماهه رياستش در دانشگاه فرايبورگ به اين تفكيك اشاره كرد. بر اين اساس، او احياي امر معنوي و سياسي را در حقيقت نازيسم جستوجو ميكرد. نويسنده كتاب به طور مفصل توضيح ميدهد كه هايدگر چگونه اين امكان را در حقيقت نازيسم ميديد.
مترجم كتاب «چگونه هايدگر بخوانيم» گفت: هايدگر جنبش نازيسم را نوعي امكان تاريخي براي به پاخاستن در برابر نيهيليسم ميدانست و با پيوستن به اين حزب، دنياي جديدي را جستوجو ميكرد كه كژيهاي دنياي مدرن را نداشته باشد، اما بعدها اعتراف كرد نازيسم چيزي نبود كه تصور ميكرد. او با اين كار از برج عاج روشنفكري پايين آمد و تا پايان عمر نيز از حقيقت نازيسم و نه واقعيت آن، دفاع كرد.
نصر يادآور شد: هايدگر در سال 1934 از نازيسم كناره گرفت و در برهه بعدي تفكراتش به نقد ناسيونال ـ سوسياليزم در عين دفاع از آن پرداخت. او اين انتقادات و دفاعيات را در كتاب چهار جلدي «نيچه» مطرح كرد. انتقادات او از نازيسم در سالهاي بعد همچنان اوج ميگيرد.
اين مترجم ادامه داد: هايدگر با رجوع به آراي هولدرلين، تفسير جديدي از او ارايه ميدهد و با اين كار از نازيسم عبور ميكند. رجوع او به آراي اين انديشمند به معناي جدايياش از زيباييشناسي نيچه است، زيباييشناسياي كه در نازيسم نيز وجود داشت.
وي افزود: نكته ديگري كه درباره مجموع انديشههاي هايدگر جلب نظر ميكند، اين است كه چگونه ميتوان در دوران پايان فلسفه، از اخلاق حرف زد و اگر چنين امكاني فراهم است، چه بخشهايي از انديشه هايدگر را ميتوان به دليل تعهدش به ناسيونال ـ سوسياليزم تقبيح كرد. بر همين اساس، زاكو لابارت در بخشهايي از كتابش هايدگر را شماتت ميكند و در بخشهايي نيز بيان ميدارد كه امكان داوري درباره انديشههاي اين فيلسوف براي ما وجود ندارد.
به گفته اين مترجم، زاكو لابارت نقدهاي آدورنو و ويكتور فارياس به هايدگر را پاسخ ميدهد. او در پاسخ به فارياس، مجموعهاي از دادههاي تاريخي او را نقد ميكند و در جواب آدورنو نيز درباره تعريف فاشيسم با او به مباحثه ميپردازد.
وي گرايش هايدگر به نازيسم را ناشي از مليگرايي او نظير آن چه در برخي فلاسفه آلماني از جمله هگل و نيچه قابل مشاهده است، ندانست و گفت: هايدگر حقيقت و واقعيت نازيسم را تفكيك كرده و با ساير متفكران اين جنبش وارد مباحثه و نقادي شده بود. او با اين انتقادات از ناسيوناليزم افراطي و يهودستيزي كناره گرفت. اگر تنها چند صفحه آغازين «هستي و زمان» را بخوانيم، خواهيم دانست كه اين دو مورد اساسا با فلسفه هايدگر منطبق نيستند.
نصر ادامه داد: اين فيلسوف آلماني حقيقتي را در نازيسم و فاشيسم ميديد و اين حقيقت جداي از سبوعيت اين جنبشها و سركوب مخالفان و به آتش كشيدن مجلس بود. مخالفت او با اين اقدامات در خطابهاي كه پس از برگزيده شدنش به عنوان رييس دانشگاه فرايبورگ ارايه كرد نيز به خوبي مشهود است. او به استقبال نازيسم رفت تا از اين طريق با نيهيليسم دنياي مدرن و كل متافيزيك غرب مقابله كند.
وي در پاسخ به اين سوال كه تا چه اندازه ميتوان از يك فيلسوف آزادانديش توقع داشت كه به يك جريان يا حزب بپيوندد، گفت: عدهاي معتقدند كه فيلسوف واقعي هيچ گاه فرياد «زنده باد» و «مرده باد» سر نميدهد و به طور رسمي عضو حزب و گروهي نميشود، اما به باور من، فيلسوف نيز بالاخره در برههاي از حياتش بايد وارد واقعيات زندگي شود و از جرياني دفاع كند. اين كه فلاسفه در گوشهاي بنشينند و همواره ديدگاهي انتقادي به همه چيز داشته باشند، درست نيست، گرايشي كه در بسياري از اهالي فلسفه كشورمان به خوبي مشهود است.
نصر به گفتهاي از هايدگر در اين باره اشاره كرد و گفت: او ميگويد كه در دوره پيوستن به حزب نازي با خود ميانديشيدم كه بايد از برج عاج تفكرات پايين بيايم. فكر ميكردم ميتوانم با اين اقدام دنياي جديدي خلق كنم. در آن هنگام اين رسالت را احساس ميكردم كه بايد از فضاي آكادميك دور شوم و با نقد نيهيليسم، دنياي جديدي بيافرينم.
وي يادآور شد: نميتوان گفت كه هايدگر به دليل «بده بستان»هاي سياسي به نازيسم گراييد. او برخلاف فلاسفهاي كه انزوا پيشه ميكردند، وارد عمل شد و تا پايان عمر نيز از حقيقت نازيسم و نه واقعيت آن دفاع كرد. به اعتقاد من، نقطه قوت هايدگر دست كشيدن او از برج عاج روشنفكري و وارد شدنش به ميدان عمل است.
نصر ترجمه كتاب «هايدگر، هنر و سياست، افسانه امر سياسي» را مدتي است به پايان برده و آن را براي چاپ به انتشارات رخدادنو سپرده است.
چهارشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۱:۰۰
نظر شما