چاپ نخست كتاب «الاقطاب القطبية "البلغة فيالحكمة"» تاليف قطبالدين عبدالقادربن حمزةبن ياقوت الاهري، با ترجمه حسين منوچهري از سوي مركز نشر دانشگاهي منتشر و روانه بازار كتاب شد.\
فلسفه، واژهاي است يوناني كه معني آن دوست داشتن حكمت و دانايي و فرزانگي است و فيلسوف، واژهاي است مركب از «فيلا» به معني دوستدار و «سوفيا» به معني حكمت و دانايي. فيلسوف، يعني كسي كه دوستدار فرزانگي و دانايي باشد.
حكمت و دانايي را نيز ميتوان چنين تعريف كرد: تكامل يافتن روان آدمي در پرتو شناخت حقايق موجودات كه البته اين شناخت بايد براساس تحقيق و مستند به برهان حاصل شود، نه بر پايه تقليد و بدون پشتوانه برهان. در ضمن اين شناخت، در محدوده ظرفيت و توان فكري بشر، مورد انتظار و توقع است؛ زيرا «خداوند هركس را جز به اندازه گنجايش و توان او مكلف نميفرمايد(بقره، آيه286)».
از سويي ديگر، نظر به اين كه آدمي آميختهاي است از دو آميزه؛ رواني لطيف و تني زمخت. بنابراين، حكمت نيز به اعتبار دارنده آن، به دوگونه تقسيم ميشود: رواني نظري و جسماني عملي كه نوع نخست عبارت است از نقش بستن تمام تصوير وجود بر لوح جان و روان آدمي، درست مانند تصويري كه از يك موجود بر صفحه آينه نقش ميبندد. اين نوع حكمت، همان دانايي مطلوب و مورد علاقه پيامبر اسلام(ص) است كه در دعايي از خداوند درخواست ميكند: «چيزها را آنگونه كه هستند به ما بنمايان» و همان است كه براي ابراهيم خليل(ع) نيز خواستني بوده است، آنجا كه از خداوند طلب مي كند: «پروردگارا مرا حكم عطا كن(شعرا، آيه 83)». در اينجا كلمه «حكم» همان تصديق به وجود اشياست و اين كه تصديق درخواست شده است ـنه تصورـ از آنروست كه تصور در دل تصديق است؛ چنان كه جزء در دل كل قرار دارد و چنانچه كل درخواست شود، جزء نيز خود به خود درخواست شده است.
نوع دوم يعني حكمت جسماني عملي، عبارت است از همراهي و مباشرت با كار نيك و ملازمت كردار و رفتار شايسته تا انسان با عملكردي اينچنين، در برترين مدارج و بهترين شرايط قرار گيرد و اين همان هدفي است كه رسول خدا(ص) بدان اشارت كرده و فرموده است كه: «به خلق و خوي الهي در آييد» و ابراهيم خليل(ع) نيز درخواست ميكند كه: «مرا به شايستگان ملحق فرماي(شعرا، آيه 83)».
فلاسفه الهي نيز به تاسي از پيامبران(ع)، به اين دوگونه حكمت اشاره و آن را چنين تعريف كردهاند: «فلسفه عبارت است از خداگونه شدن تا آنجا كه توان آدمي پذيرا باشد».
از ديگر سو، برتري و امتياز حكمت، به جهاتي چند ثابت است؛ از جمله اين كه در پرتو حكمت است كه موجودات در كاملترين، تمامترين، بهترين و فراگيرترين وضع ايجاد شدهاند، بلكه حتي خود وجود به طفيل حكمت پديد آمده است، چرا كه تا حقيقت وجود شناخته شده و مشخص نباشد، پديد آوردن آن ممكن نخواهد بود. وجود، خير محض است و امتياز و فضيلت، تنها در خير محض متعلق به وجود نهفته است؛ چنان كه خير نيز فقط در همان امتياز و فضيلتي است كه در حقيقت وجود مستتر است.
راز اين كه خداوند فرموده است:«به هركس حكمت عطا شود، خير كثير عطا شده است(بقره، آيه 269)» همين است و به همين اعتبار خداوند در چند مورد از قرآن مجيد خود را حكيم ناميده است. اين نام از نامهاي با عظمت خداست. خداوند، كتاب ارجمند خويش را نيز حكيم ناميده؛ آنجا كه بر اي اثبات رسالت، سوگند ياد ميكند: «يس؛ سوگند به قرآن حكيم! كه همانا تو از فرستادگاني!(يس، آيه 1 تا 3)» او همچنين انبيا و اولياي خود را به حكمت موصوف، و به نامهايي همچون ربانيون، حكيمان و عالمان به حقايق هستي موسوم ميفرمايد: «و آنگاه كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه آنچه از كتاب و حكمت كه به شما ارزاني داشتم...(آل عمران، آيه 81)» و به ويژه درباره لقمان(ع) كه فرموده است:«... و به تحقيق كه لقمان را حكمت دادهايم...(لقمان، آيه 12)».
روشن است كه اينها همه در سياق ذكر احسان الهي و در مقام بازگويي منت و نعمت اوست و البته اطلاق وصف حكيم جز بر كسي كه موصوف به حكمت باشد ـآن هم حكمتي كه تعريف آن گذشت و از چارچوب آن نميتوان تجاوز كردـ معني و مفهوم ندارد.
اين نيز بديهي است كه در عالم هستي، شريفتر از ذات اقدس حق و كتابها و پيامبران الهي كه هدايتگران راه روشن اويند، وجود ندارد و خداوند همه اينان را حكيم و موصوف به حكمت معرفي فرموده است كه از اين رهگذر نيز برتري و امتياز حكمت، و ضرورت طي منازل و مراحل پست و بلند آن معلوم و مسلم ميشود.
نويسنده كتاب درباره حكمت مينويسد: «عقل من بر اين باور است كه حكمت از دو بخش تشكيل شده است: يكي اينكه روشن كند جهان چيست و به لحاظ مادي و صوري بر چند قسم است؟ و دو ديگر اينكه كشف كند سبب وجود جهان چيست، و چگونه از صفات ذات خداوند و لطف و احسان او هستي يافت؟.»
ابن فوطي در باب عبدالقادر اهري مولف كتاب حاضر آورده است: «وي از حكماي صوفي متاله بود و در جواني در جست وجوي تجريد و تحصيل سفر كرد و به خراسان و فارس رفت و نيز در هرات نزد امام فخر رازي درس خواند و در ايام مستنصر بالله وارد بغداد شد. وي پس از سفرهاي طولاني به تعليم و تربيت فرزندان بهاءالدين كليبري پرداخت و سپس به اهر برگشت و در همان شهر به تدريس حكمت پرداخت و در اواخر سال 667 دار فاني را وداع گفت.»
چاپ نخست كتاب «الاقطاب القطبية "البلغة فيالحكمة"» در شمارگان 1000 نسخه، 324 صفحه و بهاي 78000 ريال راهي بازار نشر شد.
نظر شما