یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۰ - ۰۸:۰۰
سيماي يك زن در ميان جنگ

فرشاد شيرزادي،روزنامه نگار:کتاب «دا» اثر«سیده زهرا حسینی» وگردآوری وتدوین «سیده اعظم حسینی» با زبان و نثري ساده نوشته شده است، از حيث موقعيت راوي در نقل نگاهي متفاوت به جنگ هشت ساله ايران و عراق قابل انديشه است...

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)فرشاد شيرزادي،روزنامه نگار:کتاب «دا» اثر«سیده زهرا حسینی» وگردآوری وتدوین «سیده اعظم حسینی» با زبان و نثري ساده نوشته شده است، از حيث موقعيت راوي در نقل نگاهي متفاوت به جنگ هشت ساله ايران و عراق قابل انديشه است.
سيده زهرا (زهره) حسيني راوي خاطرات، فرزند خانواده‌اي است كه شوهر و همسر اين خانواده اواخر دهه 30، از روستاي كردنشين زرين‌آباد دهلران، شهري در استان ايلام به بصره كوچ كرده‌اند. روايت اين كتاب از زبان سيده زهرا، از اواخر سال 46 و بهار 47 شروع مي‌شود. روايتي از بصره، محله‌هايش، رود دجله، خانه‌هاي كاهگلي اين شهر و سقف‌هاي شيبدارش كه پوشيده است از بوريا و ني. كتاب با فضاي آكنده از وحشت شهر بصره كه اداره استخبارات عراق، براي مردم ايجاد كرده و مأمورانش در پي دستگيري پدر راوي هستند آغاز مي‌شود. حسن البكر و صدام حسين دو شخصيت حاضر در عرصه سياسي اين كشورند و مرجعيت شيعه در ايران است. خانواده حسيني با ارائه تصويرهايي از مشقات و تنگدستي و سياه‌روزي‌شان در كتاب و در شهر بصره، سپس راهي خرمشهر مي‌شوند و در آنجا به زحمت خانه‌اي دست و پا مي‌كنند. 

نگارش كتاب با نقل حال و هواي انقلاب ادامه مي‌يابد و به جنگ مي‌رسد. در جنگ، راوي پدر و برادرش سيدعلي را از دست مي‌دهد و آنها را با دستان خود به خاك مي‌سپارد. كتاب «دا» هم از حيث تاريخي و هم روايت‌هاي مستقيم و زنده جنگ براي خواننده ايراني جالب توجه است. چرا كه سيده زهرا داراي پدري كرد زبان است؛ خودش در بصره به دنيا آمده و زبان عربي را خوب مي‌داند. 

روايت وي از تهران و سازمان‌هاي خلق عرب، كرد، گروهك‌هاي كومله و دموكرات و بسياري موارد ديگر دست به دست هم مي‌دهد تا كتاب «دا» مفيد و جذاب براي هر طيف فكري ايراني باشد. نويسنده سعي كرده با اين كتاب پيوندي دوباره ميان نسلي كه شاهد واقعيت‌هاي جنگ نبوده و نسلي درگير با روزهاي جنگ ايجاد كند. اما آنچه بيشتر اهميت دارد، روايت‌هاي تاريخي، واقعي و مشاهدات عيني سيده زهرا از جنگ، خرمشهر، آبادان، ماهشهر و تهران آن سال‌هاست. در كتا‌ب «دا» وقتي خبر شهادت سيدعلي را مي‌آورند، پسري كه ظاهراً سيده زهرا را مي‌شناسد با او درباره خدمه تانك‌هاي عراقي كه سيدعلي آنها را كشت، سخن مي‌گويد. توجه سيده زهرا به پيكرهاي عقب وانت جلب مي‌شود. سگ‌ها به دنبال جنازه‌هاي خدمه‌هاي تانك‌هاي عراقي پارس مي‌كند. اين پارس كردن سگ‌ها، خاطره سگ‌هاي گرسنه گورستان جنت‌آباد را در ذهن راوي تداعي مي‌كند. سگ‌هايي كه با شنيدن بوي پيكرهاي رزمندگان ايراني وارد گورستان مي‌شدند. در همان لحظه، پسر كنار وانت ايستاده است. وقتي از سيد علي حرف زد، گفت: خواهر حسيني خوشحال باش. علي شما همين طور شهيد نشده. يك عده بعثي رو به درك واصل كرده. اينها را كه مي‌بيني خدمه تانك‌هايي بودند كه علي شما با آرپي‌جي منهدمش كرده. سيده زهرا از اينكه او گفت خوشحال باش بدش آمده است. نگاهي به سگ‌ها مي‌اندازد و مي‌گويد: من از ديدن اين اجساد اصلاً خوشحال نيستم. ما كه نمي‌دانيم اينها چه كساني هستند. شايد اينها را هم به زور آورده‌اند. در ديگر فصل‌هاي «دا» مواردي ديده مي‌شود كه وقتي سرباز يا درجه‌داري عراقي به دام ايراني‌ها مي‌افتد، بلافاصله به اجبار كردن صدام براي كشاندن پاي آنها به جنگ اعتراف مي‌كنند. سيده زهرا پس از كار كردن در غسالخانه به مداواي مجروحان جنگي مي‌پردازد. وقتي در گورستان جنت‌آباد مشغول كار كردن در كنار دو زن غساله بود، دو تن از بچه‌هاي سپاه براي نگهباني از گورستان داوطلب مي‌شوند. يكي از اين دو بر اثر حادثه‌اي مجروح و راهي بيمارستان مي‌شود. راوي اشاره مي‌كند كه وقتي همراه تني چند از ديگر همراهان وارد بيمارستان شد اسلحه و فشنگ‌هايش را به مأمور بيمارستان سپرد. هنگام خروج اما، ‌هيچ يك را به وي پس ندادند. او به آن مأمور بيمارستان مي‌گويد: فشنگ‌ها آغشته به خون برادرش سيدعلي است و با اين حرف دل مأمور بيمارستان به رحم مي‌آيد و فشنگ‌ها را بازمي‌گرداند.
فصل بيستم حاوي اين نقل قول‌هاست: چادرم به خاطر اين تو آب رفتن‌ها و توي خاك و خل بودن‌ها حسابي كثيف شده و سفيدك زده بود. هر وقت مي‌رفتم جنت‌آباد آن را از سرم درمي‌آوردم و به تنه درخت مي‌كوبيدم، بلكه حداقل خاك‌هايش بريزد. با اين شرايط به هيچ وجه دلم نمي‌خواست آن را از خودم جدا كنم. طي اتفاقي باعث شد به رغم ميلم آن را از سرم بردارم. پس از اين، راوي چادر گل گلي يكي از پيرزن‌ها را مي‌گيرد و راهي مطب مي‌شود. حتي مجبور مي‌شود مانتو گشادي به تن كند. خودش مي‌گويد: به خاطر چادر گل گلي بچه‌ها سر به سرم مي‌گذاشتند. 

كتاب «دا» روايت جنگ شومي است كه حيوانات زبان بسته هم از آن رهايي ندارند. فصل 24 كتاب، صحنه تركش خوردن گاو يكي از اهالي شهر را به تصوير مي‌كشد. صحنه‌اي دلخراشي كه نمونه‌اش هم در جنگ كم نيست. روايت واقعي جنگ توصيف آن چيزي است كه انسان‌ها از گرفتن حق طبيعي و حقوق اوليه حياتي‌شان عاجزند. كسي كه پدر، برادر و يا همسر، خواهرش و مادرش را در جنگ از دست داده و حتي آنها به نحوي شهيد شده‌اند؛ از تهيه مايحتاج روزانه‌اش عاجز است. به قول نويسنده كتاب، ديگران بعضي وقت‌ها نمك هم به زخم آنها مي‌پاشند. در فصل بيست و نهم كتاب، زن دايي راوي در جواب درخواست شير خشك اضافه براي بچه‌اش، اين جمله را مي‌شنود كه به بچه ياد بده تا كمتر شيرخشك مصرف كند. پايان بخش چهارم از حيث روايت مشكلات و بيماري‌هاي دوران جنگ حائز اهميت است. در همين بخش، ارتباط سيده زهرا با مسئولان نظام در دهه نخست انقلاب، رفتنش به مجلس و ديدار با رجال سياسي براي علاقه‌مندان به تاريخ شيرين خواهد بود. در اولين ماه آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران پدر و برادر راوي به شهادت مي‌رسند. كل نقل قول‌هاي كتاب مربوط به ماه‌هاي اول جنگ، سال‌هاي 46 و 47 در بصره، دي ماه 1359 و همچنين نقل قول‌هايي مربوط به سال‌هاي 60 و به صورت پراكنده، چندي نيز مربوط به ديگر برهه‌هاست. 

در ادامه كتاب، يكي ديگر از برادرهاي سيده زهرا مجروح مي‌شود. سيده زهرا حسيني در نقل نحوه مجروح شدن خودش نيز نهايت دقت را با نقل جزئيات مبذول مي‌دارد. همسر راوي نيز در جبهه‌هاي نبرد به جنگ مي‌پردازد. فعاليت وي حتي به پس از جنگ هم مي‌رسد، از جمله خنثي كردن مين‌ها در منطقه‌هاي مين‌گذاري شده. همچنين چگونگي تصرف خرمشهر در ابتداي جنگ ايران و عراق، آواره شدن جنگ¬زدگان در ديگر شهرهاي كشورمان و نحوه آزادسازي‌اش از جمله موارد پردامنه كتاب حاضر است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها