در اين درس گفتار مطرح شد كه سيمرغ، مرغي بزرگ و افسانهاي در اساطير ايران باستان و ادب فارسي است که سخنگو و چارهانديش است و بر فراز کوه البرز زندگي ميکند و عطار در منطقالطير از بُعد عرفاني بدان پرداخته و سيمرغ را وجود ناپيدا و کامل دانسته است. در اين درسگفتار، اين پرنده در اساطير و تاريخ ادبيات فارسي و بيان تمثيلي آن از زبان عرفا و حکما و هنرمندان تشريح و تبيين ميشود.
كزازي در ادامه سخنانش گفت: عطار راه «هفت شهر عشق» را دقيقتر از ديگران پيموده است. عطار «سيمرغ» و «سي مرغ» را ميآورد تا بگويد كه شخصي كه به سوي حق راه ميپيمايد، خود اوست كه بسوي خود برميگردد. اين آغاز سلوك است. مرغان «منطق الطير» هم در پايان راه متوجه ميشوند كه «سيمرغ» چيزي نيست جز خود آنها؛ يعني «سي مرغ».
وي افزود: عطار سخنور و انديشمندي فراخ انديشه و پُر سخن بوده است و يادگارهاي بسياري از خود برجاي نهاده است. اما بسياري از آنها گمانآميز است و نميتوان استوار بر آن بود كه سروده عطار است. تنها اندكي از آنها، بي هيچ گمان و گفتگو، از اين پير نهان گراست. در ميانه اين يادگارها كه گماني در بازخواني آنها به عطار نيست، ميتوانيم داستان «منطق الطير» را شاهكار او به شمار بياوريم. شناختهترين رازنامه عطار نيز همين سروده بلند است.
اين شاهنامهپژوه اظهار كرد: كساني به درستي «منطق الطير» را حماسه عرفان ايراني ناميدهاند. اين نامگذاري به تنهايي ارج و ارزش بنيادين اين منظومه را بر ما آشكار ميدارد. به راستي هم ادب نهانگرايانه ايران و فرهنگ درويشي آن، از نگاهي بسيار فراخ، دنباله ادب و فرهنگ پهلواني است. اين پيوند را ما حتي در پيكره و پوسته و زبان رازنامهها نيز ميبينيم.
وي افزود: از اين ديد هم رازنامههاي پارسي را ميتوان با رزمنامههاي آن سنجيد. در اين رازنامهها نيز سخن از ستيز و آويز و بستن و كشتن است. اگر «منطق الطير» را بخوانيد، آن شور و شرار و آن تكاپوي همواره، كه ويژه هر شاهكار رزمي است، در اين داستان نهانگرايانه نيز نمودي آشكار دارد.
هدهد راهبر و نماد رهنموني و پيري
كزازي گفت: صدها مرغ در بند دام هستند و به دانه دلخوشاند. آنها به پاس دانه، در دام افتادهاند. اما اندكي از اين مرغان دانه چين در دام، آگاهي آغازين ميرسند. آنها دام را درمييابند و ميدانند كه بندي هستند و گرفتار. پس ميكوشند بند را بگسلند و به رهايي برسند. براي رهايي بازپسين و رسيدن به آرامش و آشتي، نياز به راهنمون و پيري دارند.
چرا كه تا ستيز با «تن» و «من» به پايان نرسد، آرامش و آشتي پديد نخواهد آمد و درد، درمان نخواهد شد. مرغان ميدانند كه آن آشتي و درمان تنها زماني به دست خواهد آمد كه به قاف و سيمرغ برسند. راه آنها دشوار و تاريك است و بي راهبر نميتوان پيمود. پس راهبري ميجويند. راهبر آنان هدهد است كه نماد رهنموني و پيري است.
وي كه مجموعه نه جلدي «نامه باستان» را به رشته تحرير درآورده، در ادامه سخنانش يادآور شد: هدهد پيك و پيغام آور است. ميتوان آن را با سروش سنجيد. مرغان، هدهد را مييابند و به راهبري برميگزينند. صدها مرغ به راهنموني هدهد، گشت و گذاري تب آلوده را ميآغازند، تا مگر به قاف و سيمرغ برسند. ميدانيم كه يكي از بُن مايههاي ناگزير در خداجويي كه سرانجام ميبايد به خداخويي راه ببرد، گشت و گذار و پويه است.
وي افزود: مرغان اين گلگشت گرامي را ميآغازند. ميبايد از گريوهها و درهها و كوهساران بلند و هامونهاي فراخ و رودهاي خروشان و بيابانهاي آكنده از ديوان فريفتار، بگذرند. مرغان، اندك اندك، از همراهي با هدهد تن ميزنند. عطار چونان روانشناسي موشكاف و جامعهشناسي باريك بين، گونههاي آدميان را آسيبشناسانه و يك به يك، فراپيش ما مينهد؛ تا بر ما روشن بدارد كه كدامين رهروان ميتوانند راه به فرجام ببرند.
گذر مرغان «منطق الطير» از هفت وادي عشق
وي افزود: مرغان، راه را، در سايه نستوهي و پايداري در كار، ميپيمايند و به آستانه سيمرغ ميرسند. يا به سخن ديگر، به هفت وادي و هفت شهر عشق. آن واديها اين گونهاند: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحيد، حيرت و فنا. اين زينه (مرحله) با طلب آغاز ميشود و با فنا پايان ميگيرد. اين هفت آزمون كه رهروان بايد از آنها بگذرند، از ديد من، يادگاري است كه از هفت آزمون دشوار مهريان كهن به يادگار مانده است.
هفت زينه مهريان چنين بوده است: شير، نامزد، كلاغ، شير شاهين، پارسي، خورشيد، پدر. اين زينهها با هفت شهر درويشان پيوند آشكار دارد. هفت آزمون آييني ديگر در ميانه اين دو ميافتد. يعني هفت خوان پهلوانان در رزمنامه. هفت خواني كه رستم از آن گذشت و به پيروي از او، اسفنديار.
اين استاد دانشگاه اظهار كرد: به هر روي، مرغان از هفت وادي ميگذرند و به پيشگاه سيمرغ راه ميبرند. شگفتي بزرگ آنجاست كه در سيمرغ مينگرند و خود را ميبينند و در خود مينگرند و سيمرغ را ميبينند. در فرجام آن پويه، سرانجام به خود بازميگردند. آنچه را در بيرون ميجستند، در درون خويش مييابند.
نويسنده كتاب «در آسمان جان» گفت: عطار در اين بخش از داستان مرغان، به يافتهاي شگرف رسيده است. در جهان زبان و ادب، اين يافته به همان گرامي و گرانمايهاي هر قلمرو ديگري است. سيمرغ، سي مرغ است و سي مرغ، سيمرغ. آنچه اين دو را از هم جدا ميدارد، آهنگ گفت است.
وي در پايان سخنانش گفت: سيمرغ گسلي ناچيز در ميانه دارد اما سيمرغ پيراسته از اين گسل است. آنچه هم ما را از دوست جدا ميدارد، به همين اندازه اندك است. اما جهاني در اين ناچيزي نهفته است. آن سي مرغ در سيمرغ به فنا رسيدند و رنگ باختند؛ چون از «من» خود رستند. «من» در «او» ناپديد شد.
نظر شما