محمدرضا ريختهگران، نويسنده و استاد دانشگاه، كتابهاي فلسفي منتشره در دورههاي مختلف را معياري براي سنجش اوج يا افول فلسفه و تفكر در آن جامعه دانست و گفت: كتابهاي متعارف و عادي حوزه فلسفه را نبايد معيار اين سنجش قرار دهيم، بلكه كتابهاي اصيلي را كه حاصل انديشه متفكران بزرگاند، ميتوان مبناي سنجش اين موضوع در نظر گرفت.-
ريختهگران درباره وضعيت فعلي كتابهاي فلسفي ايران گفت: نميتوان بدون تحقيق، نظر درستي در اين باره ارايه كرد. ارايه چنين نظري نيازمند پژوهش جامعهشناسانه در حوزه آثار مكتوب يك دوره مشخص است. به عنوان مخاطب گاه و بيگاه كتابهاي فلسفي، از دور به حوزه كتاب مينگرم و نميتوانم حكمي كلي درباره وضعيت آن ارايه كنم.
وي با بيان اين كه ركود فلسفه امكانپذير و پويايي فلسفه در گرو تفكر فلسفي است، اظهار كرد: بنابراين، اگر متفكران بزرگ وجود نداشته باشند، فلسفه به ركود ميرود.
نويسنده كتاب «هنر از ديدگاه مارتين هايدگر» درباره دورههاي اوج و افول فلسفه در تاريخ گفت: مشخص كردن چنين موضوعي به تحقيق در تاريخ فلسفه نياز دارد. ممكن است در دورهاي از تاريخ، فيلسوف بزرگي وجود نداشته و آن دوره دچار ركود فلسفه باشد. به اعتقاد من، در ماجراي اوج يا افول فلسفه، همه چيز به فلاسفه بزرگ بستگي دارد.
ريختهگران درباره دليل غيبت فلاسفه بزرگ در برخي از دورههاي تاريخي گفت: در واقع، روند هستي است كه چنين مسايلي را رقم ميزند. تاريخ وجود است كه فردي را پيش ميفرستد تا پيامش را به مردمان معاصرش ابلاغ كند.
نويسنده كتاب «حكمت هراكليتوس» ادامه داد: در برخي از دورهها اين پيام، ضعيف يا منقطع ميشود و كسي پيدا نميشود كه همين پيام را نيز به مردم برساند. در چنين دورههايي است كه فلسفه رو به زوال ميرود. بر اساس اين پيشفرض، افولي كه از آن سخن ميگوييم، مسالهاي نيست كه به تصميمات شخصي، ذهنيات افراد يا روان آنها مربوط باشد.
ريختهگران شرايط جامعه را از عوامل موثر در رونق گرفتن فلسفه و مرتبط با تاريخ وجود دانست. وي درباره تاريخ وجود توضيح داد: تاريخ وجود، بنيان يك تمدن است. مصداق اين تاريخ را ميتوان در جمله «قيمت را به هر دوري، ظهوري است» دريافت. گاهي اين ظهور، شدت كمتري دارد و انديشمندي هم نيست كه اين ظهور را آشكار كند.
وي درباره كيفيت اوج و افول فلسفه در تمدن غربي گفت: تمدن غرب بر فلسفه استوار است. فلسفه، صورتي از تاريخ وجود است كه در تمدن غربي ظهور يافت. به همين دليل نيز فلسفه، بنيان تاريخ و تمدن غربي شد. چنين امري درباره تمدن ما صادق نيست.
اين استاد دانشگاه ادامه داد: تمدن ما را فلسفه راه نبرده است، نميبرد و نخواهد برد. تمدن ما بر پايه عرفان استوار بوده است و خواهد بود. ما داراي تمدن ديني هستيم و با تمدن غرب فرق داريم.
وي در پاسخ به سوالي مبني بر چيستي كاركرد فلسفه در تمدن اسلامي و چرايي علاقه اين تمدن در دوره حاضر به فلسفه غرب گفت: نميتوان گفت كه فلسفه هيچ موضوعيتي در تمدن ما ندارد. ما در عالمي يكپارچه زندگي ميكنيم، نه در حصاري كه درهاي آن را به روي همگان بسته باشيم.
مترجم كتاب «حقيقت و نسبت آن با هنر» ادامه داد: بنابراين، اگر فلسفه، بنيان تمدن غربي است، كمترين كاركردي كه ميتواند فراگيري و توجه صحيح به فلسفه غرب براي ما داشته باشد، روشن كردن مباني تمدن غربي است. به بيان ديگر، ما در فضايي زندگي ميكنيم كه يك عالم بيشتر نيست و كرانههاي غربي و شرقي دارد.
وي يادآور شد: بنابراين، ركود يا نشاط فلسفي ميتواند براي ما نيز موضوعيت داشته باشد و به مسالهاي براي بررسي و توجه تبديل شود.
نظر شما