به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا) اين خاطرات به صورت مصاحبه گردآوري و در ابتداي هر روايت حال و هوا و نحوه گفتوگو نوشته شده است. سپس روايت از زبان اول شخص قرار گرفته است.
احمد حسيني، ولي جعفري، غلامرضا كشمير، حبيب نوري، علي حسين صادق دوست، محسن كورزادي، محمد مرادي، علياصغر معاف، احمد ايمان نژاد و محمد مسعود بهمني راويان اين خاطراتند.
در بخشي از خاطرات احمد ايمان نژاد آمده است: «در شب عمليات خيبر بچهها تاريكي را ميشكافتند تا به مقصد برسند. علياكبر و عباس دوانلو، برادرهاي همسرم بودند و با هم پا در يك گردان گذاشتهبوديم. علياكبر بزرگتر و نگاهش پر از رمز و راز و آسماني و پر از مهرباني بود. جلو آمد و نگاه مهربانش را به چشمان عباس انداخت. عباس حرف نگفته علياكبر را ميدانست. ميدانست راز دل علياكبر چيست.
علياكبر حرفش را زد و راز دلش را گفت: عباس جان من با اين گردان راهي ميشوم. شما با ما نيا، پشت خط بمان تا لااقل اگر من شهيد شدم كسي باشد تا دست پدر و مادرمان را بگيرد. تو بمان تا كسي باشد كه هواي زن و بچهام را داشته باشد.
عباس نگاهش را به چشمان علياكبر دوخت و گفت: داداش من، تو برو عقب، تو بمان كه هم هواي زن و بچهات را داشته باشي، هم پدر و مادر را. بچههايت پدر ميخواهند. ميخواهند تو برايشان پدري كني و سايه بالا سرشان باشي.
علياكبر توپ را به عباس و عباس به علياكبر پاس ميداد تا اين كه كار به جر و بحث طولاني كشيد. فرمانده گردان،بزرگترمان بود. آمد تا ميانجيگري كند كه يكي از 2 برادر را راضي كند به ماندن، اما نشد هر 2 راهي شدند و انگار كسي توان نگه داشتن آنها را نداشت.
هر دوي آنها رفتند، شهيد شدند...»
كتاب «اصحاب آسماني» در قطع رقعي و 96 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و بهاي 19 هزار ريال از سوي انتشارات نظري منتشر شده است.
جمعه ۵ اسفند ۱۳۹۰ - ۱۳:۱۲
نظر شما