محمد بقايي (ماكان) ترجمههاي فلسفي معاصر به ويژه از دهه هفتاد به اين سو را بر خلاف نهضت ترجمه قرون نخستين اسلام، فاقد اصالت دانست و گفت: در اين دوران، هر فردي كه تنها به يكي از زبانهاي غربي آشنايي دارد و براي مثال، مدتي را در غرب گذرانده است، بي آنكه تخصصي در فلسفه داشته باشد و تنها به تشويق يك ناشر، دست به ترجمه معتبرترين آثار فلسفي غرب ميزند.-
وي به تبعات مهم و مثبت اين نهضت اشاره كرد و گفت: از طريق همين ترجمهها بود كه افرادي مانند سهروردي توانستند بنياد فلسفه مستقلي را با عنوان حكمت خسرواني يا فلسفه اشراق خلق كنند. اگر اين ترجمهها نبود، طبيعتا چهرههايي مانند سهروردي پديد نميآمدند.
بقايي به فعاليتهاي نهضت «اخوان الصفا» در ترجمه آثار اشاره كرد و گفت: اين نهضت در حوزه فلسفه فعاليت داشت. آنان پس از انتشار نوشتههايشان در قالب رساله، آنها را به عربي ترجمه و در ميان مردم تقسيم ميكردند. با ادامه اين جريان، ترجمه آثار فلسفي و همينطور انديشههاي يوناني به طور كلي در ميان مترجمان قوت گرفت و آثار متعددي توسط مترجماني كه به زبان عربي و فارسي تسلط داشتند، به وجود آمدند كه براي نمونه ميتوان به ترجمه «كليله و دمنه» به زبان عربي اشاره كرد. متخصصان زبان عربي و كارشناسان برجسته زبان عربي معتقدند كه ترجمه عبدالله بن مقفع معروف به «روزبه» از «كليله و دمنه» از فارسي به عربي پس از قرآن كريم، فصيحترين متن در زبان عربي قلمداد ميشود. بنابراين، ميتوان نتيجه گرفت كه تا چه حد مترجمان ايراني در ايام كهن به كارشان علاقه داشتند و به فن ترجمه پايبند بودند.
وي افزود: از همين ترجمهها بود كه چهرههاي نامداري مانند پورسينا و فارابي با آراي يوناني آشنا شدند و در واقع، بر آنان رخت آراي اسلامي را پوشاندند، آرايي كه معروف به فلسفه اسلامي شدند. انديشمندان بزرگي مانند سنايي پس از آشنايي با فلسفه يوناني، آن را مورد اعتراض قرار دادند. سنايي اين اعتراض را به خوبي در بيت «شراب حكمت شرعي خوريد اندر حريم دين / كه محرومند از اين عشرت هوسگويان يوناني» مشخص ميكند. چهرههاي ديگري مانند خاقاني نيز با «يونانگرايي» كه ميتوان آن را معادل «غربزدگي» امروز دانست، مقابله ميكنند و آن را «علم تعطيل» ميشمارند. همه اين تاثيرات به لطف وجود ترجمههاي ايرانيان بود كه از متون فلسفي يوناني انجام شدند. آنچه كه ميتوان در مجموع نتيجه گرفت، اين است كه اين ترجمهها از مهارت و اصالت برخوردار بودهاند.
بقايي درباره جريان ترجمه آثار فلسفي در دوره معاصر و مقايسه آن با نهضت ترجمه گفت: از اين جريان قرنهاي متمادي ميگذرد و بر جريان فلسفي نيز مانند ديگر جريانهاي دنياي اسلامي، گرد فراموشي نشسته است و به ندرت چهرههاي درخور توجه و همطراز فيلسوفان غربي در حوزه فلسفه اسلامي پديد ميآيند. به ويژه از زماني كه كشور آلمان در فلسفه جانشين يونان شد و اكابر فلسفي مانند كانت و هگل از آن سربر آوردند و فلسفه را در طريق تازهاي جريان دادند، انديشمندان دنياي اسلام يا فلاسفه جهان اسلام هيچ حركت تازهاي در اين عرصه ارايه نكردند. بنابراين، ذهن فرهيختگان دنياي اسلام متوجه فلسفه غرب شد. در چنين شرايطي بود كه ترجمههاي نوين از فلسفه غرب به نياز مبرم دانشجويان و علاقهمندان فلسفه تبديل شد.
وي افزود: نخستين ترجمهاي كه از آثار فلسفي غرب به زبان فارسي انتشار يافت، ترجمهاي از كتاب «گفتار در روش دكارت» بود كه نخستين بار توسط يك يهودي به نام «موسائي همداني» معروف به «ملا لالهزار» با همكاري «اميل بريه» (عضو سفارت فرانسه در زمان ناصرالدين شاه) با عنوان «حكمت ناصريه» ترجمه شد كه با چاپ سنگي انتشار يافت. بنابراين، ميتوان گفت كه ترجمه به معنايي كه امروزه در ذهنها ظهور ميكند، از قرن 13 هجري آغاز شد.
بقايي ادامه داد: پس از موسائي همداني، شخصي به نام محمد آذرماني معروف به «افضل الملك» كتاب مذكور را از تركي به فارسي برگرداند و همراه با تفسير كوتاهي از فلسفه دكارت به زبان فارسي منتشر كرد. همين كتاب براي سومين بار توسط مرحوم محمدعلي فروغي ترجمه شد و به عنوان بخشي از كتاب معروف او «سير حكمت در اروپا» به چاپ رسيد. با انتشار اين كتاب كه هنوز پس از گذشت 80 و چند سال، خواندنيترين تاريخ فلسفه غرب در كشور به شمار ميآيد، ذهن ايرانيان و به ويژه علاقهمندان به فلسفه با ديدگاههاي فلاسفه غربي آشنا شد و تلاش براي گسترش اين آشنايي نيز همچنان ادامه دارد.
وي سالهاي پس از انتشار «سير حكمت در اروپا» را دوره اوجگيري ترجمه آثار فلسفي در ايران دانست و گفت: جريان ترجمه آثار فلسفي از اين پس اوج گرفت و از اواخر پهلوي اول، كتابهاي ديگري در اين حوزه منتشر شدند. اين جريان در دهه 30 تا 50 چهرهاي مشخص ميشود و بروز مييابد تا آنكه پس از سال 57 ترجمه آثار فلسفي به حد انفجاري ميرسد، چندان كه در دهه هفتاد پرفروشترين رقم را در ميان ديگر موضوعات كسب ميكند.
بقايي به تبعات اين اوجگيري اشاره كرد و گفت: همين موضوع بسياري از ناشران را متوجه آثار پولساز فلسفي غرب كرد و كار به جايي كشيد كه حتي حدود 80 درصد از مطالب صفحات انديشه مطبوعات به فيلسوفان غرب اختصاص يافت و انديشمندان ايراني و همچنين دنياي اسلام يك باره به دست نسيان سپرده شدند. ترجمههايي كه از فلسفه غرب در كشورمان منتشر ميشوند، براي مثال برخي از ترجمههاي آثار نيچه و دكارت، با وجودي كه از اصالت و نگارش صحيح برخوردار نبودند، در شمار كتابهاي سودآور قرار گرفتند.
وي افزود: در اين دوران هر كسي كه تنها به يكي از زبانهاي غربي به ويژه انگليسي آشنايي داشت و براي مثال، مدتي را در غرب گذرانده و در آنجا مهندسي كشاورزي خوانده بود، بيآن كه در حوزه فلسفه «الف» را از «ب» تشخيص بدهد و تنها به تشويق يك ناشر دست به ترجمه معتبرترين آثار فلسفي غرب ميزد كه وقتي اهل فن آن را با متن اصلي مقايسه ميكنند، گاه مشاهده ميشود كه مترجم از خود جملاتي بافته است كه به هيچ روي ربطي به ديدگاه مطرح در كتاب ندارد!
وي بيمبالاتي در ترجمه آثار فلسفي را در ديگر حوزهها نيز صادق دانست و گفت: اين ضايعه كه ميتوان گفت بر ترجمههاي فلسفي كنوني حاكم است، نه تنها در زمينه آثار فلسفي بلكه در حوزه ادبيات داستاني نيز كاملا مصداق دارد. در اين زمينه به كتابهايي ميتوان اشاره كرد كه مترجمان تنها براي دريافت مجوز، حتي مطالبي را از خود بر كتاب افزودهاند كه مطلقا در متن اصلي وجود ندارند.
بقايي در مقام نتيجهگيري از گفتههايش عنوان كرد: ميتوان نتيجه گرفت كه ترجمههايي كه اكنون در زمينههاي فلسفي و همينطور ادبي در اختيار خوانندگان قرار ميگيرند، از اعتبار دقيق برخوردار نيستند و اين دعوي را ميتوان حتي با تفعل به برخي از اين نوع كتابها به روشني مشاهده كرد كه نه مفهوم را درست منتقل كردهاند و نه مترجمان آنها از پشتوانه قابل قبولي در اطلاع از زبان فارسي برخوردارند.
نظر شما