شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۱۱:۰۵
آقای وکیل به سراغ بیسبال رفت

«جوی کالیکویی» بیست و پنجمین رمان نویسنده پرکار، جان گریشام 57 ساله است، و با وجود این‌که داستان حول و حوش ورزش بیسبال می چرخد بیشتر در مورد بخشایش و رابطه بین یک پدر و پسر است.-

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) به نقل از رویترز، در تابستان سال 1973 یک بازیکن بیسبال تازه کار خود را به تمام تماشاگران بیسبال سرتاسر آمریکا می شناساند و رکورد می شکند در حالی‌که حس کنجکاوی یک مرد از شهری کوچک به نام «کالیکو» را نیز حفظ می کند. 

گریشام که پسر یک کارگر ساختمان و خانه ساز اهل آرکانزاز بود، همیشه رویای یک بازیکن حرفه ای بیسبال بودن را در سر می پروراند. اما بعد از کار کردن به عنوان یک وکیل دعاوی، خود را به عنوان یک رمان نویس به جهان شناساند. 

گریشام تاکنون بیش از 275 میلیون نسخه کتاب در سرتاسر جهان به فروش رسانده و کتاب هایش به 40 زبان مختلف ترجمه شده اند. «جوي كاليكويي» كه از سوي انتشارات دابلدي به قيمت 95/24 دلار منتشر شده، از 10 آوريل (22 فروردين) در 208 صفحه به بازار كتاب انگليسي زبان وارد شده و از آن زمان در فهرست پرفروش های نیویورک تایمز جای دارد.

در این مصاحبه گریشام با رویترز درباره کتابش، موفقیتش و زندگی کردن در رویای آمریکایی صحبت می کند.
 
فرضیه اصلی این کتاب چیست و چه چیزی موضوع بیسبال را به میان آورد ؟
این کتاب یک داستان بیسبالی درباره یک بچه کوچک است و نحوه بزرگ شدن او . پدر او یک بازیکن مطرح بیسبال بوده که مجادله ای با قهرمان زمان بچگی اش دارد. علاوه بر این بیسبال ورزش مورد علاقه من است. 

در این کتاب چیزی که به زندگی خودتان مربوط باشد و جنبه زندگینامه ای داشته باشد، هم هست؟
نه چیزی نیست. پدر من هنوز زنده است . او یک آدم بزرگ و یک پدر فوق العاده است. من فقط با استفاده از قدرت تخیل ام سعی در به وجود آوردن یک داستان دارم. 

قصد دارید داستان از نظر چه کسانی جالب به نظر بیاید؟ از نظر چه کسانی جالب خواهد بود ؟
همه افراد بالاتر از 12 سال. این یک داستان در مورد بیسبال است اما می خواهم که میلیون ها دلار فروش داشته باشد. اگر فروش نداشته باشید نوشتن جالب نیست، و اگر کسی کتاب هایتان را نخواند هم همینطور. این کتاب در وهله اول برای طرفداران بیسبال جالب خواهد بود یعنی مردان. 

چه مدت روی این کتاب کار کردید؟
نخستین یادداشت ها پنج سال پیش به وجود آمدند. در طی این سال ها روی جزییات کار کردم، و بعد از ماه فوریه(بهمن) قسمت اصلی نوشتن شروع شد که در ماه سپتامبر(شهریور) سال پیش به پایان رسید.
 
روز کاری معمولی شما چقدراست؟
از ساعت 7 صبح تا 11 صبح می نویسم، کاملا بدون توقف. بعد به سمت دفترم می روم که حدود 20 دقیقه از خانه فاصله دارد تا به امور تجاری نویسندگی برسم. در یک روز خوب گلف بازی می کنم، شب هم با همسرم روی ایوان می نشینم و حرف می زنم. زندگی سختی است! 

امیدوار هستید خواننده ها چه چیزی از کتاب درک کنند؟ انتظار دارید به چه هدفی دست پیدا کنید؟
من به چیزی که از کتاب درک می کنند اهمیت زیادی نمی دهم، دوست دارم سرگرم بشوند . این هدف من است. 

این همان کتابی از آب درآمد که از اول قصد داشتید بنویسید؟
بله، داستانی است که به خوبی شکل گرفته. وقتی کار نوشتن به پایان رسید می دانستم که کار خوبی انجام داده ام. 

آیا از موفقیتتان در آمریکا متعجب شدید ؟ می دانید چقدر کارهای شما در سرتاسر جهان شناخته شده هستند؟ این باعث تعجب شما نمی شود؟
بیست سال هست که متعجب هستم و هیچ وقت هم این موفقیت را دست کم نگرفتم. هنوز هم از این موفقیت تعجب می کنم و در عین حال می ترسم از بین برود . شاید ترس نه ، اما یک احساس عدم امنیت از این که کتاب هایم تا کی مشهور خواهند ماند . سعی می کنم هیچ وقت این موفقیت و مشهور بودن را دست کم نگیرم.
باور کردن موفقیت جهانی خیلی سخت است. یک کتاب به یک زبان می نویسید و همین هم موفقیت بزرگی است . اما بعد من شاهد ترجمه شدن همین کتاب به چهل زبان دیگر هستم ، جاهایی که تا کنون به آن ها نرفتم، که چیز عجیبی است. 

چه چیزی یا چه کسی مایه الهام شما بوده؟
زمانی که بچه بودم، برای خودم قهرمان هایی داشتم و می خواستم یک بازیکن حرفه ای بیسبال بشوم . وقتی که یک وکیل مدافع شدم، وکیل هایی بودند که دوست داشتم شبیه آن ها باشم. همیشه از مارک تواین خوشم می آمده، او یک مایه الهام ادبی است. نویسنده های دیگر به من قدرت می دهند تا به نویسندگی ادامه بدهم و بهتر بشوم . ماریک تواین و جان اشتاین بک دو فرد مورد علاقه ام هستند.
 
برای چه رمان می نویسید؟
اگر هر روز صبح به مدت 3 یا چهار ساعت کار نمی کردم ، نمی دانم چه کاری می کردم. سال های زیادی برای پول نوشتم ، الان نمی تونم بگویم، برای چه می نویسم. الان برای لذت خلق شخصیت هایی که مردم آن ها را غیرقابل مقاومت می دانند می نویسم. طرفداران خیلی باوفایی دارم ، برای چه الان دست از نوشتن بردارم ؟ نمی تونم تصور انجام کار دیگری را بکنم.
 
رویاهای برآورده نشده ای دارید ؟
نمی توانم فکر رویای برآورده نشده ای را بکنم. تا این لحظه از زندگی ام بسیار خوش شانس بوده ام . البته جاهایی هست که دوست دارم آن ها را ببینم و دوست دارم زبان های فرانسوی و ایتالیایی را به خوبی یاد بگیرم و خیلی هم دوست دارم که بتوانم قابلیت های بازی گلفم را بهتر کنم؛ اما این ها تغییرات کوچک روزانه هستند، هدف بزرگی وجود ندارد . من 57 سال دارم ، نسبتا جوان و کاملا سالم، پس باید چیز دیگری باشد که بخواهم انجام بدهم. احتمالا یک روز آن را پیدا خواهم کرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها