ايبنا - خواندن يك صفحه از يك كتاب را ميتوان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعهاي از اكسير دانايي، لحظهاي همدلي با اهل دل، استشمام رايحهاي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...
بیا ستارهترین سوی خوشهپروین
به میهمانی غمگینترین کلاغ زمین
سقوط کن که زمین گیر من نخواهی شد
بیا!
سقوط...
و
هفت
آسمان
بیا
پایین...
برای آمدنت گیسوان جنگل را
به شاخ نرگس و بابونه بستهاند آذین
برای خاطر من پیشوازت آمدهاند
که ای مسافر غمگین خوش آمدی به زمین!
نه! اعتماد نکن بیش ازین به غول دوپا
که صلح را به تو و خاک میکند تلقین
نه! اعتماد نکن بازگوشت میخواهد
که خون گرسنگیاش را نمیدهد تسکین
زمانهایست که خون هزارها یوسف
به چاه میچکد از پنجههای بنیامین!
بهار گمشده با خاطر درختان قهر
صدای باران با گوش خاک سرسنگین
به سوی دشت نرو، بیشهها پر از کفتار
به سوی ابر نپر، آسمان پر از شاهین
به تور میافتی، تن به رودخانه مزن
به تیر میافتی، روی شاخهها منشین
ازین طرف نروی! بمب میوزد به هوا
از آن طرف نروی! دامن زمین پرِ مین!
برو به خانهی خود، این زمین برای تو نیست
که یک کلکسیونر پشت بوته کرده کمین!
خدا کند به سلامت به خانهات برسی
خدا تو را به سلامت به خانهات... آمین!
و هیچ وقت نفهمیدی عاشقت شدهام
خدا نکرده درین شعر میشدی غمگین
برو به فکر خودت باش، حال من خوب است
و قار قار ـ صدایم کمی گرفته ـ همین!
صفحات 40، 41 و 42/ دروغهای مقدس/ حامد ابراهیمپور/ انتشارات فصل پنجم/ چاپ دوم/ سال 1391/ 136 صفحه/ 5500 تومان
نظر شما