به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، کتاب «درآمدی بر فلسفه علم» نوشته «پیتر گادفری اسمیت» با ترجمه نواب مقربی، پژوهشی درباره یکصد سال مناقشه بر سر چیستی علم است که از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شده است. خبرگزاری کتاب ایران به مناسبت انتشار این کتاب گفتوگویی را با مترجم اثر انجام داده است که میخوانیم:
- اصلیترین موضوعی که کتاب روی آن تمرکز دارد، واژه «علم» است. اصولاً علم چگونه کار میکند؟
اگر میخواهیم دریابیم علم چگونه کار میکند نخستین کاری که بایدانجام دهیم این است که آنچه را کمر همت به تبیین و توضیح آن بستهایم، به طور دقیق مشخص و معین کنیم مانند اینکه علم از کجا آغاز میشود و در کجا به پایان میرسد یا چه نوع فعالیتهایی «علم» شمرده میشوند؟
فراموش نکنیم این مسألهای است که نمیتوانیم از پیش آن را حل و فصل کنیم. اختلاف نظرهای بسیاری درباره اینکه چه چیزی علم شمرده میشود، وجود دارد و این اختلافنظرها با همه موضوعهای دیگری که در کتاب «درآمدی بر فلسفه علم» مورد بحث قرار میگیرند، مربوطند. البته در برخی نکتههای اساسی نیز اتفاق نظر وجود دارد.
اغلب، علم فیزیک نابترین نمونه علم پنداشته میشود. بیگمان علم فیزیک تاریخی بسیار شگرف و نقشی اساسی در تکامل علم نوین داشته است. با این وجود، زیستشناسی مولکولی علمی است که شاید طی حدود پنجاه سال گذشته بسیار سریع و شگفتانگیز تکامل پیدا کرده است. به نظر میرسد این دو نمونه، نمونههای عمده علم باشند.
عدهای چنین گفتهاند که فیزیک نظری در مقایسه با گذشته، بسیار کمتر «علمی» شده است، زیرا فیزیک نظری به تمرینی پیچیده و بغرنج برای مدلسازی ریاضی بدل شده که با جهان واقعی تماس اندکی دارد. زیستشناسی مولکولی به تازگی پیوندهایی با تجارت و صنعت پیدا کرده و این امر سبب شده که از دید عدهای دیگر مانند گذشته یک علم نمونه بهشمار نیاید. با این همه، نمونههایی همچون علم فیزیک و زیستشناسی مولکولی نقطه آغاز متعارفی به ما میدهند.
علم، همان کاری است که فیزیکدانان و زیستشناسان مولکولی هنگام آزمودن فرضیهها انجام میدهند و بازی بسکتبال، هرقدر هم بازیکنان آن خوب بازی کنند، کاری علمی نیست.
یک زمان قراردادن اقتصاد و روانشناسی در رده علوم مناقشه برانگیز بود.
اکنون این زمینهها دستکم در درون ایالات متحده و کشورهای نظیر آن، در مقام علم نشستهاند اما یک منطقه مرزی حتی مناقشه برانگیزتری هم یافت میشود که شامل زمینههایی مانند مردمشناسی و باستانشناسی است. آیا مردمشناسی، یعنی مطالعه عمومی آدمیزاده، حوزهای کاملاً علمی است که باید با زیستشناسی رابطهای نزدیک داشته باشد یا آنکه حوزهای «تفسیری»تر است که باید رابطه نزدیکتری با علوم انسانی داشته باشد؟ پاسخ دادن به این سوال کاری مهم به نظر میرسد.
- بینابینی بودن حوزه علم، افراد را درک کار علمی دچار مشکل نمیکند؟
چنین چیزی نباید شگفتآور باشد، زیرا در جامعه امروزی واژه علم واژهای حامل معناهای گوناگون است و جنبه سخنورانه بسیار نیرومندی دارد. مردم وقتی چیزی را در یک حوزه بینابینی، «علمی» یا «ناعلمی» میخوانند این کار را اغلب وسیلهای بسیار سودمند مییابند. گروهی از مردم حوزهای را علمی مینامند برای آنکه بگویند آن حوزه، روشهای سخت و دقیقی را بهکار میبندد و ازاین رو، نتیجههایی را به دست میدهد که باید به آن اعتماد کنیم. نه همیشه ولی گاهی امکان دارد کسی پژوهشی را علمی بخواند و برای آنکه چیزی منفی درباره آن بگوید، به طور مثال، شاید بگوید که آن پژوهش عاری از صفتهای انسانی است.
اصطلاح «علمگروانه»(scientistic) را بیشتر هنگامی به کار میبرند که بخواهند تصویری منفی را القا کنند. از آنجا که واژههای «علم» و «علمی» چنین کاربردهای سخنورانهای دارند، نباید شگفتزده شویم که چرا مردم هنگام مناقشه بر سر اینکه کدام نوع کارهای فکری علم شمرده میشوند، اینهمه در نوساناند.
- تاریخ اصطلاح علم به چه دورهای برمیگردد؟
کاربرد واژههای «علم» و «دانشمند» در معنای امروزیشان کم و بیش در همین اواخر رایج شده است. واژه «علم» از واژه لاتین «ساینتیا»(scientia) مشتق میشود. در جهان باستان، در سدههای میانه و دوران آغازین جهان نوین «ساینتیا» به نتیجههای منطقی برهانهایی دلالت میکرد که صدقهایی کلی و ضروری را پدیدار میکردند.
ساینتیا میتوانست در زمینههای گوناگون به دست آید ولی شیوه استدلالِ مربوط، به گونهای بود که ما اکنون آن را بیشتر به ریاضیات و هندسه منسوب میکنیم. درحدود سده هفدهم یعنی هنگامی که علم به معنای نوین آن بالیدن گرفت، رشتههایی که اکنون علم نامیده میشوند، معمولاً بیشتر «فلسفه طبیعی»(فیزیک، ستارهشناسی، و دیگر پژوهشهای مربوط به علتهای اشیا) یا «تاریخ طبیعی» (گیاهشناسی، جانورشناسی و دیگر گزارشهای مربوط به اشیای موجود در جهان) نامیده میشدند.
با گذشت زمان، اصطلاح «علم» معنای کاری را پیدا کرد که پیوندهای نزدیکتری با مشاهده و آزمایش برقرار میکند و رابطه میان علم و آرمان رسیدن به برهانِ قاطع نیز قطع شد. معناهای امروزین اصطلاح «علم» و اصطلاح همبسته آن نظیر «دانشمند» از دستاوردهای قرن نوزدهماند.
اگر معنای سخنورانهای را که واژه علم دربر دارد بپذیریم، آنگاه نباید انتظار داشته باشیم که بتوان همینجا فهرستی مقبولِ همگان از چیزهایی را که علم شامل آنهاست و چیزهایی را که علم شامل آنها نیست، به دست بیاوریم. بنابراین، ناگزیریم که حوزه بینابینی را همچنان بینابین باقی بگذاریم.
پیچیدگی دیگر از اینجا برمیخیزد که نظریههای فلسفی و همچنین دیگر نظریهها، در نحوه برداشت کلی خود از علم، اختلاف فراوان دارند. برخی نویسندگان اصطلاحهایی مانند «علم» یا «علمی» را به معنای هرگونه پژوهشی به کار میبرند که اندیشهها را بررسی میکند و مسألهها را فرو میگشاید و در این راه، به شواهد عینی اتکا میکند.
با آنکه علم واژهای است که غربیان آن را ابداع کردهاند، ولی آن را همچون چیزی که در همه فرهنگهای بشری یافته میشود، مینگرند. همچنین دیدگاههایی وجود دارند که «علم» را به شیوهای دقیقتر در نظر میگیرند و آن را همچون پدیدهای فرهنگی که در زمان و مکان خاص قرار دارد، ملاحظه میکنند.
برپایه چنین دیدگاههایی تنها انقلاب علمی سدههای شانزده و هفده در اروپا بود که علم را به معنای درست کلمه برای ما به ارمغان آورد. پیش از آن تنها «جوانه»ها یا پیشدرآمدهای علم در یونان باستان، برخی از خدمتهای جهان عرب و سنت مدرسی در اواخر سدههای میانه را مییابیم و نه چیزی دیگر را. بنابراین در این دیدگاه به علم همچون یک نهاد اجتماعی خاص با یک تاریخ معین نگریسته میشود.
علم پدیدهای است که از مردمان و مکانهایی خاص و به ویژه از گروه برگزیدهای از اروپاییان شامل کپرنیک، کپلر، گالیله، دکارت، بویل و نیوتون که همگی در سدههای شانزدهم و هفدهم میزیستند، سرچشمه میگیرد.
اگر اوضاع را به این قرار سامان دهیم، آنگاه باید علم را با انواع پژوهشها و دانشهایی که با کشاورزی، معماری و دیگر انواع تکنولوژی همراه اند، متفاوت بدانیم. بنابراین، چنین دیدگاهی لازم نیست ادعا کند مردمانی که به فرهنگهای ناعلمی تعلق دارند، باید ناآگاه و نابخرد باشند. در این دیدگاه، منظور این است که برای دریافت علم ما نیازمندیم آن را از دیگر انواع پژوهش ها درباره جهان جدا بشناسیم. همچنین نیازمندیم دریابیم چگونه یک شیوه شناخت که گروه اندکی از اروپاییان آن را پرورش و گسترش دادهاند چنین پیامدهای شکوهمندی را برای آدمیزدگان به ارمغان آورده است.
- کمی درباره «گادفری اسمیت» نویسنده کتاب و دیدگاهش نسبت به فلسفه علم توضیح دهید؟
پیتر گادفری اسمیت، فیلسوف علم معاصر، استاد برجسته فلسفه در دانشگاه هاروارد و برنده جایزه ویژه لاکاتوش در فلسفه علم در سال 2010، زاده 1965 در سیدنی استرالیاست. گادفری اسمیت درجه دکترای خود را در فلسفه در سال 1991 از دانشگاه کالیفرنیا گرفت و پس از گذراندن دورهای در دانشگاه استنفورد و دانشگاه ملی استرالیا در سال 2006 وارد دانشگاه هاروارد شد و تا سال 2011 در آنجا ماند. گادفری اسمیت اکنون در مرکز فارغالتحصیلان «سی.یو.ان.وای» تدریس میکند. او در پژوهشهای خود تلاش میکند شالودههای فلسفی نظریه تکامل را به دست دهد. بنابراین چنانکه در زندگینامه علمی کوتاه خودش گفته، علاقه اصلی او به فلسفه زیستشناسی و فلسفه ذهن است.
وی همچنین روی پراگماتیسم(بهویژه پراگماتیسم جان دیویی)، فلسفه عمومی علم و برخی بخشهای مابعدالطبیعه و شناختشناسی کار میکند.
گادفری اسمیت سه کتاب نوشته است که به ترتیب انتشار عبارت اند از: پیچیدگی و کارکرد ذهن در طبیعت (کمبریج، 1996)، درآمدی به فلسفه علم: نظریه و واقعیت(شیکاگو، 2003) و جمعیتهای داروینی و انتخاب طبیعی(آکسفورد، 2009). کتاب جمعیتهای داروینی و انتخاب طبیعی، برنده جایزه لاکاتوش در فلسفه علم در سال 2010 شده است.
جایزه لاکاتوش هرسال به اثری داده میشود که خدمتی عمده به فلسفه علم کرده باشد. این اثر باید به صورت کتاب و به زبان انگلیسی باشد و بیش از شش سال از انتشار آن نگذشته باشد.
- آیا نگاه تاریخی به فلسفه علم هم در کتاب دیده میشود؟
بله، چنین دیدگاهی در کتاب ملاحظه میشود. این کتاب شامل بررسی و ارزیابی حدود یکصد سال مناقشه بر سر چیستی علم است. نویسنده به یکصد سال مناقشه بر سر اینکه علم چیست، چگونه کار میکند و چه چیزی علم را از دیگر شیوههای پژوهش درباره جهان متمایز میکند، نگاهی میاندازد. بسیاری از اندیشههایی که گادفری اسمیت به بررسی آنها میپردازد به حوزهای تعلق دارند که «فلسفه علم» نام دارد ولی وی همچنین بخش قابل ملاحظهای را به بررسی اندیشههایی اختصاص میدهد که تاریخدانان، جامعهشناسان، روانشناسان و دیگران پرورش دادهاند.
این کتاب بیشتر به صورت «گردشی علمی» از میان این دهههاست و در آن اندیشهها تقریبا به همان ترتیبی که پدیدار شدهاند، بررسی میشوند. البته استثناهایی در ساختمان تاریخی این کتاب یافت میشوند و نویسنده به برخی از این استثناها اشاره میکند.
- شما هم اعتقاد دارید که بهتر است کار خود را با اندیشههای قدیمیتر آغاز کنیم و در پرتو آنها به اندیشههای کنونی برسیم؟
بله، به این دلیل که تکامل تاریخی اندیشههای کلی درباره علم به خودی خود موضوع جالب توجهی است. دلیل دیگر اینکه فلسفه علم در سالهای اخیر در یک حالت سرگشتگی و بییقینی بوده است. شیوه درست فهم شبکه پیچیده گزینهها و عقیدهها در این حوزه در زمان حاضر، دنبال کردن کوره راهی است که ما را به حالتی که اکنون در آنیم، رسانده است ولی هدف این کتاب تنها شناساندن عقیدهها نیست.
گادفری اسمیت در این مسیر همچنین تلاش میکند موضع خود را اعلام کند و نشان دهد کدام رویدادها چه بسا کژروی یا مایه گمراهی بودهاند. دیگر اندیشهها را باید همچون اندیشههایی که در راه راست بودهاند، جدا کرد. بنابراین، نویسنده تا به انتهای کتاب تلاش میکند قطعههای گوناگون را کنار یکدیگر بچیند و تصویری به دست دهد از اینکه علم چگونه کار میکند.
از سوی دیگر، فلسفه تلاشی است برای پرسش و پاسخ درباره برخی مسألههای بسیار بنیادی درباره جهان و جایگاه ما در آن. این مسألهها ممکن است گاهی بسیار به دور از علایق عملی به نظر آیند ولی مباحث مندرج در کتاب حاضر از نوع آن مسألهها نیستند.
هرچند مباحث مندرج در این کتاب با بسیاری از مسألههای انتزاعی درباره اندیشه، شناخت، زبان و واقعیت مربوطند، ولی اهمیت آنها به اندازهای است که به بیرون از قلمرو فلسفه نیز گسترش یافتهاند. این مباحث، پیشرفتهایی را در بسیاری از زمینههای علمی دیگر پدید آوردهاند و دامنه تأثیر برخی از آنها بسیار فراتر رفته و به بحثهای مربوط به آموزش و پرورش، پزشکی و جایگاه مناسب علم در جامعه نیز کشیده شده است.
- هدف اصلی شما از ترجمه این اثر چه بوده است و چه ضرورتی را در این باره حس كردید؟ همچنین با توجه به اینکه در حوزه فلسفه علم آثار دیگری نیز منتشر شدهاند، نقطه تمایز كتاب شما در مقایسه با دیگر آثار منتشره این حوزه چیست؟
در زمینه فلسفه علم کتابهای فراوانی در ایران ترجمه و منتشر نشدهاند. کتابهای موجود در بازار نیز از آثار برجسته فلسفه علم به شمار نمیروند. بدتر از اینکه بسیاری از کتابهای ترجمه شده در فلسفه علم تنها به مباحث سنتی و تکراری در فلسفه علم پرداختهاند و از جنبههای اخیرتر آن همچون «جامعهشناسی علم»، «فمینیسم در علم»، «جنگهای علم» و «مطالعات علم» یا از جنبههای فنیتری مانند «نظریه ریاضی احتمالات» و تأثیر آن در فلسفه علم امروز غافل بودهاند.
یکی از برتریهای کتاب حاضر این است که درباره هریک از مبحثهای مهم بالا فصل جداگانهای اختصاص داده است. ازاین رو، هدف از ترجمه این کتاب پرکردن خلأ موجود در زمینه منابع فلسفه علم در جامعه دانشگاهی ایرانیان است. در ایران توجه جدی به مباحث جامعهشناسانه در فلسفه علم نمیشود و شاید این امر از اینجا برخیزد که نهاد اجتماعی علم هنوز در کشور ما برقرار و استوار نشده است.
در عصر حاضر دوره ظهور دانشمندانی تک و جدا که یک بار برای همیشه همه مسألههای علم را حل و فصل کنند، به سر رسیده است. علم نهادی اجتماعی است و بر پایه همکاری دانشمندان پیش میرود. اکنون در سازمان ملی هوانوردی آمریکا (ناسا) بیش از هزار دانشمند متخصص در کنار یکدیگر کار میکنند. بدیهی است که مطالعه سازوکار اجتماعی این دستگاه علمی و کشف روابط و نظام پاداش آن برای پیشرفت و ارتقای سطح علمی امری ضروری است.
فراموش نکنیم که کار فلسفه علم تنها این نیست که به ما بگوید علم چگونه کار میکند، بلکه این است که دانشمندان در جوامع علمی گوناگون چگونه کار میکنند و قاعدهها وانگیزههای حاکم بر رفتار اجتماعی آنان چیست. این هدفی است که نویسنده تلاش میکند در کتاب حاضر با توصیف و تشریح رهیافتهای جامعهشناسانه اخیر به سازمان اجتماعی علم برآورده کند.
هدف اصلی نویسنده چنانکه خودش در مقدمه اشاره میکند، این است که هم درآمدی جامع و جالب توجه از مسألههای عمده در فلسفه علم به دست دهد و هم آنکه نشان دهد این مسألهها چگونه در یکصد سال اخیر در این حوزه توسعه و تکامل پیدا کردهاند.
در بازگو کردن این داستان نویسنده ناچار شده است که پیوندهای میان فلسفه و دیگر رشتههای علمی و دگرگونی یک فضای فکری را که در آن علمشناسیهای گوناگون پدیدار شدهاند بسیار بیشتر از آنکه در بسیاری درآمدهای فلسفه علم معمول است، شرح و بسط دهد و بپروراند.
هدف دیگر کتاب که در کتابهای دیگری از این دست کمتر دیده میشود، این است که نویسنده میکوشد دیدگاه و نظر ویژهای را در فلسفه علم مطرح و از آن دفاع کند. نویسنده در فصل پایانی با بههم آمیختن سه دیدگاه به ظاهر ناهمگون و گاه ناهمساز تجربهگرایی، طبیعتگرایی و واقعگرایی علمی،دیدگاه خود را در فلسفه علم بیان میدارد.
- مخاطبان اصلی اثر چه كسانیاند؟
شالوده کتاب حاضر به طور عمده سخنرانیها یا درسگفتارهایی است که نویسنده طی 11 سال در دانشگاه استنفورد ایراد کرده است. بنابراین، کتاب بالا چکیده و جان کلام آن سخنرانیهاست. البته چنین نیست که تنها متکی به سخنرانی ها باشد، چنانکه نویسنده میگوید نگارش این کتاب حاصل اظهار نظرها، مسألهها و مقالههایی است که دانشجویان در زمان یادشده ارایه کردهاند و همچنین پیشنهادهایی که دوستان و همکاران وی عرضه کردهاند.
این کتاب در آغاز و در درجه نخست برای دانشجویان نوشته شده است و بیشتر کتابی درسی (textbook)است. بنابراین در ایران نیز میتواند در دوره کارشناسی یا کارشناسی ارشد رشته فلسفه علم و دیگر رشتههایی که درس فلسفه علم در واحدهای درسی آنها گنجانده شده است، به کار رود و تدریس شود.
علاقهمندان فلسفه علم نیز میتوانند بدون نیاز به آشنایی درازمدت با فلسفه به مطالعه آن بپردازند. نویسنده قلمی روان دارد، نثر او عاری از ابهام و آشفتگی است، اندیشههای فیلسوفان برجسته علم را با وضوح تمام بازمیگوید و در لابهلای متن دیدگاهها و گاه انتقادهای خود را نیز مطرح میکند.
- در ترجمه کتاب با چه مشکلاتی مواجه بودید و چه نقدی می توانید بر ترجمه خود وارد کنید؟
کمتر کسی است که منتقد آثار خود بتواند باشد چون این کاری است که دیگران باید انجام دهند. این ترجمه از نظر من عالی است. در این اثر شاید بتوانم ادعا کنم که ترجمه فارسی را در حوزه فلسفه علم به اوج خود رساندهام. البته، ترجمه بینقص توهمی بیش نیست و من هم چنین ادعایی ندارم. بیگمان خطاهایی در ترجمه یافت میشوند ولی در برگرداندن متن انگلیسی نهایت کوشش خود را کردهام. اگر ایرادهایی وجود دارند که دیگران خاطرنشان کنند، بیتردید در ویرایشهای بعدی آنها را برطرف میکنم.
همچنین در پایان کتاب، واژهنامه توصیفی کوچکی وجود دارد که میتواند برای مبتدیان یا کسانی که با اصطلاحهای فنی فلسفه و فلسفه علم آشنایی ندارند، سودمند افتد. خوانندگان علاقهمند میتوانند در صورت نیاز این «واژهنامه» را هم ملاحظه کنند.
سهشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۸
نظر شما