خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- فرزام شیرزادی، داستان نویس و روزنامه نگار: سالهای سال است عادت کردهایم و به خودمان قبولاندهایم که هنر پیش ماست - هنر نزد ایرانیان است و بس ـ و جز ما احد الناسی جرات نطق کشیدن را در این عرصه ندارد. جز این ها به خیلی نداشتههای دیگر هم مینازیم. همه ما اهل مطالعهایم! نگاهی به تعداد دکتر شدههای این سرزمین بیندازید. در هر کوچه و برزن کلی دکتر پیدا میشود.
درباره هر سوژه خرد و پیش پا افتاده ای تا موضوعات پیچیده و بغرنج اظهار نظرهای قطعی و برگشت ناپذیر میکنیم و گاهی تئوری هم صادر می کنیم. مدعی سرانه مطالعه بالا هستیم. همه، اهل کتاب و مطالعهایم. مفسر ورزشی هستیم. هر یک شاخصترین مربی فوتبال هستیم. به خودمان و بچههایمان از دوران تحصیل ابتدایی باورندهایم که همه چیزداریم؛ سارا بادام دارد. پدر نان داد. پدر اصغر باغ انار دارد...
همه ما اهل فرهنگ و پژوهش هستیم و با کتاب انس و الفت داریم اما وقتی مجری خوش قریحه و خنده روی رسانه ملی در برنامهای عصرگاهی، به بهانه روز شعر و ادب سراغ چند شهروند میرود تا از شاعران ایران بگویند یا دست کم چند بیت از شعر آنان را بخوانند، هیچ یک نمیتوانند چهار مصرع را صحیح و بینقص از بر به زبان بیاورند و شهروندی هم در پاسخ به پرسش مجری که شعری را از هر شاعری دوست داری بخوان، با ته لهجهای از اقلیمی دور میگوید: «من الان شعرم نمیآد!»
قصد ندارم آسمان ریسمان ببافم که برخی از ما، بی چرا زندگانیم و از ناشرانی هم که کتابهای شاعران نامی این مملکت را با اغلاط فاحش نگارشی و ویراشی منتشر میکنند و کک هیچ بنی بشری هم نمیگزد میگذرم. و اصلاً به ما چه ربطی دارد که تیراژ کتاب به 200 نسخه رسیده است.ـ تپههای سبز آفریقا، نوشته ارنست همینگوی، ترجمه رضا قیصریه، انتشارات کتاب خورشید ـ مگرما فضولیم؟ با این همه بدبختی ریز و درشت و ادبار، پیله کردهایم به شمارگان کتاب و پکر و تولب شدهایم که عدهای آمار نادرست از سرانه مطالعه میدهند؟!
در شناسنامه کتاب به جای 200 نسخه مینویسیم 200 هزار نسخه. کلاٌ صورت مسئله را پاک میکنیم و طبق عادت دیرینهمان درباره هر موضوعی که برای کسی یا کسانی برخورنده باشد سکوت میکنیم... و درباره از دست دادن جان همشهریانمان هم حرفی نمیزنیم و انگار عمد داریم که متوجه نشویم روزانه چه تعداد از خودمان - به ظاهر شهروندان تهرانی- از آلودگی هوا میمیریم و هیچ کس صدایش در نمیآید. هیچ کس چیزی نمیگوید مبادا به تریج قبای عدهای بگیرد. زیر جلکی پچ پچ میکنیم اما اعتراض در کار نیست. هوا کثیف و آلودهتر میشود و چون هنوز محتضر نشدهایم دم نمیزنیم. از موقعیتمان میهراسیم و از مرگ نه.... بی دلیل، بدون ضرورت به هم دروغ میگوییم.
راستی سرانه مطالعهمان چقدر است؟ آلودگی هوا، سرانه مطالعه، تیراژ کتاب، جایزه نوبل ادبیات .... همه به هم میآیند. با گیوه و کلاه شاپو نمیشود سوار بنز آخرین مدل، یا یک مدل مانده به آخر شد. سرانه مطالعه پیشکش، جان مردم را دریابید.
دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲ - ۰۶:۴۶
نظر شما