اصغر نوری، مترجم، در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، درباره میزان پایبندی خود به زبان فارسی معیار و فارسینویسی در ترجمه و همچنین اهمیت ویراستاری در آثار مکتوب ادبی توضیحاتی را ارایه داد.
وی با بیان اینکه مهمترین ابزار مترجم ایرانی آشنایی کامل وی با زبان فارسی است، گفت: زبان فارسی ابعاد گوناگونی دارد؛ زبانی که به آن سخن میگوییم، متنهایی که کلاسیک نامیده میشوند، مانند تاریخ بیهقی، گلستان و بوستان و همچنین نثری که نویسندگان معاصر از آن استفاده میکنند... همه اینها زبان فارسی هستند ولی کاملا از هم متفاوتند. جلال آل احمد به فارسی مینوشت، محمود دولتآبادی هم به فارسی مینویسد اما آنچه نویسندهها را از هم متفاوت میکند سبک نوشتاری و لحن آنهاست.
نوری با تاکید بر اینکه مترجم باید لحنها و نثرهای زبان خودش را بشناسد اظهار کرد: در زبانهای غیر فارسی هم همین تفاوتهای لحنی وجود دارد. زبانی که نویسندگان استفاده میکنند، دایره کلمات آنها و نوع نثر که شامل جملات بلند یا کوتاه، توصیفات و زبان شاعرانه یا ساده میشود، آنان را از هم متمایز میکند، پس این تمایز باید در ترجمه هم منتقل شود. خودم وقتی متنی را به زبان اصلی میخوانم به لحن نویسندهاش فکر و گاه اثری را به یکی از نویسندگان فارسی تشبیه میکنم.
به اعتقاد نوری، مهمترین کاری که مترجم باید انجام دهد تشخیص صحیح زبان و لحن، و وفاداری مترجم به آنچیزی است که در متن اصلی به مخاطب منتقل میشود. وی با بیان این مطلب افزود: زمانی که «برهوت عشق» اثر فرانسوا موریاک را خواندم حس کردم فضا و زبانش به داستانهای محمود دولتآبادی شباهت زیادی دارد و لحن ترجمهام هم به همان سمت و سو کشیده شد. زبان «محله گمشده» نوشته پاتریک مودیانو که سهل و ممتنع بود، به نظرم شبیه آثار جعفر مدرس صادقی آمد. این شباهتها معمولا در انتخاب نثر ترجمههایم تاثیرگذارند.
مترجم رمان «مدرک» اثر آگوتا کریستف افزود: به دلایلی که گفتم همیشه نمیشود به زبان فارسی معیار در ترجمه پایبند بود و گاه حال و هوای اثر، ما را وادار میکند فارسی معیار را رعایت نکنیم. از سوی دیگر در ترجمه با نوعی اختلاف زبانی هم روبهرو هستیم. در زبانهای غیر فارسی جابهجاییهای عناصر جمله راحتتر صورت میگیرد. گاه یک فعل اصلی و چندین حالت فعلی با هم در جمله میآیند و خواننده متوجه میشود که فعل اصلی کدام است و توصیفات کدامند. در ترجمه چنین متنی اگر بخواهیم معیار را رعایت کنیم چند فعل کنار هم تکرار میشوند و مخاطب فارسیزبان دیگر با زبان ادبی روبهرو نیست.
نوری افزود: زبان معیار و زبان ادبی با هم متفاوتند. ادبیات حال و هوای خاص خودش را دارد و نویسنده یا مترجم اگر بخواهد در چارچوبی مشخص حرکت کند اثری خشک و بیروح را تحویل مخاطب میدهد. نکته مهم، توجه نویسنده و مترجم به درستنویسی است. معیاری که نحوه نگارش متن را تعیین میکند حال و هوای اثر است. نباید چارچوبی مشخص را در ادبیات در نظر بگیریم و بگوییم روش صحیح نوشتن همین است و بس! استفاده از زبانی واحد سبب میشود آثار نویسندگان ادبی کاملا شبیه هم شوند و اگر مترجم چنین کاری را انجام دهد وضعیت خیلی بدتر خواهد بود، زیرا ترجمههایش از نویسندگان مختلف، شبیه هم میشوند.
رعایت فارسینویسی در ترجمه و اهمیت آن موضوع دیگری بود که نوری درباره آن سخن گفت. وی عنوان کرد: تا جایی که ممکن باشد سعی میکنم در متن ترجمه از کلمههای غربی استفاده نکنم. همیشه دنبال معادل مناسب برای کلمات هستم و اگر نبود حتی گاهی سعی میکنم معادل بسازم. با این حال فکر میکنم این معادلگذاریها همیشه صحیح نیست. گاه لازم است همان واژهای را که در زبان فرانسوی گفته شده بدون ترجمه فارسی کنم و در متن بنویسم و مفهوم آن را در پانویس توضیح دهم زیرا ترجمه علاوه بر انتقال داستان، میتواند اطلاعات فرهنگی و علمی را هم در اختیار مخاطب قرار دهد.
این مترجم آثار فرانسوی در بخشی از صحبتهایش به اهمیت ویراستار در کیفیت نهایی اثر ادبی پرداخت و گفت: به نظرم متن باید دو بار ویراستاری شود. در مرحله نخست فردی باید متن را بخواند که زبان مبدا را بداند و ترجمه را با متن اولیه مطابقت دهد. گاه مترجم خطی را جا میاندازد یا برخی کلمات را اشتباه متوجه میشود. ویراستار میتواند داستان را دقیقتر بخواند و معمولا ایرادهایی هم پیدا میشود زیرا هیچ مترجمی نمیتواند ادعا کند که کارش بیعیب و نقص است.
وی افزود: از سوی دیگر ویراستار دوم کسی است که میتواند هم به متن کمک کند و هم باعث خراب شدن آن بشود. ویراستار ادبی اگر سلیقهای با ترجمه برخورد کند تاثیر منفی خواهد داشت. مترجم معمولا لحن و نثر نویسنده را تا حدی دریافته و تمام متن را با زبانی واحد ترجمه کرده است. ویراستار با تغییر در لحن، به یکدستی اثر خدشه وارد خواهد کرد. این کار اگر با هماهنگی مترجم انجام شود مطمئنا ترجمه بهتری به دست میآید. کارهای بدون ویرایش اغلب نقصهای بیشتری دارند.
ترجمه رمانهای «محله گمشده» نوشته پاتریک مودیانو، «همسر اول» نوشته فرانسواز شاندرناگور، «برهوت عشق» نوشته فرانسوا موریاک، مجموعه داستان «دیوارگذر» نوشته مارسل امه، نمایشنامه «ویولونهاتان را کوک کنید» اثر ویکتور هائیم، «پردهی آخر» از ژیلبر سسبرون، «آن زندگی که من به تو دادم» اثری از لوییجی پیراندللو، «سکوت» نوشته پل استر، «مدرک» و «دفتر بزرگ» از کریستف و مجموعه داستان «صبح یکشنبه» برخی آثاری هستند که با ترجمه نوری منتشر شدهاند.
دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۱
نظر شما