یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۲ - ۱۳:۳۳
قصّه و ایجاد کنجکاوی در کودک

اولین و مهم‌ترین کاری که قصّه ها و افسانه‌ها برای کودک انجام می‌دهند این است که حس کنجکاوی او را برمی‌انگیزند که این حس می تواند در رشد شخصیت اش بسیار تأثیرگذار باشد، تا جایی که اگر کنجکاوی در کودک وجود نداشته باشد، در روند رشد روانی‌اش نقص ایجاد می‌شود و به نوعی او را دچار اختلال کرده و قدرت خلاقیت را از او می‌گیرد.

خبرگزاری کتاب ایران( ایبنا)، معصومه افراشی: دکتر عبدالعظیم کریمی در کتاب «کودک بازیافته» می‌گوید: «هیچ گونه خلاقیتی بدون کنجکاوی ممکن نمی‌شود و در عین حال کنجکاوی بدون خلاقیت نیز امکان بروز و ظهور نمی‌یابد. پس منشأ خلاقیت کنجکاوی است. سقراط می‌گوید: هدف آموزش ایجاد نیاز به دانستن است و نه عرضه دانسته‌ها.

سقراط به خوبی می‌دانست که پاسخ به سؤال مرگ تفکر است و تحریک کنجکاوی و ایجاد سؤال ،حیات ذهن و ایجاد خلاقیت را موجب می‌شود. اگر بتوان به جای سیراب‌کردن ذهن آن را تشنه کنیم و به جای پاسخ دادن، سؤال ایجاد کنیم و به جای ارضای کنجکاوی‌ها نیروی کنجکاوی را از طریق ارائه و نشان دادن موقعیت‌های مجهول تحریک کنیم به خلاقیت و بازپروری ذهن کمک کرده‌ایم که به باور بسیاری از روانشناسان بزرگ ،این مسئولیت سنگین به دوش قصه‌ها و افسانه‌هاست که کودک را تشنه نگه دارند و با ایجاد پرسش‌های پاسخ داده نشده او را به سرزمین رؤیاها و ابهامات ببرند تا بدین وسیله کودک ذهن خود را به کار بگیرد و به کشف بپردازد.

با جمع‌بندی عواملی که در بالا به آن‌ها اشاره شد در می‌یابیم که کودک دوست ندارد برایش قصه را توضیح بدهیم یا ابهامات آن را رمزگشایی کنیم.

همیشه در انتهای هر قصه کودک می‌پرسد چرا؟ و چراهای زیادی در ذهن او ایجاد می‌شود که شاید با طی‌شدن زمان به پاسخ آنها برسد و شاید هم خیلی دیرتر و ما این تعلیق را به خوبی در قصه‌ها می‌بینیم.

نکته‌ای که باید بیش ازهر مورد دیگر به آن توجه نشان دهیم این است که قصه‌ها وظیفه آموزشی ندارند بلکه با بهره‌گیری از نشانه‌ها چیزهایی به کودک نشان می‌دهند زیرا وظیفه هنر نشان‌دادن است نه آموزش.

همچنان که باز در کتاب کودک بازیافته می‌خوانیم: «جهان کودک- جهان حیرت و شوق و رویا است.»
نگفته پیداست که نگاه کودک لطیف تر و معنی دارتر از نگاه بزرگسالان است. نگاه او از رنگ بی رنگی برخوردار است. نگاهی است دست نخورده تحریف نشده و رام نشده که واقعیت را همان‌گونه که هست و نه آن گونه که قالب‌های ذهنی آن را شکل می دهند حس می کند. به عنوان مثال یک کودک هنگامی که به حشره‌ای برخورد می‌کند با کنجکاوی و وجد وصف ناپذیری می‌ایستد و آن را با ریزبینی و شور و شوق فراوان می‌آزماید، برای او این حشره سرشار از تازگی و حیرت است. وی هر پدیده‌ای را با حس شگفتی و لذّت ارداک می‌کند. حتی عادی‌ترین چیزها را غیرعادی می‌بیند و معمولی‌ترین پدیده‌ها را عجیب و حیرت انگیز می یابد. اگر هر یک از افراد بشر بتوانند در بزرگسالی نیز چنین نگاهی را به طبیعت، پدیده ها و نمودهای جهان هستی داشته باشند، لحظه لحظه وجودشان در طراوت ابداع، خلاقیت و جاودانگی سیر می کند.»

همچنان که دکتر عبدالعظیم کریمی در کتابش این اشارات را در رابطه با کودک و حس کنجکاوی او داشته‌، می‌توان به این نکته اشاره کرد که نگاه یک کودک به قصه و افسانه با نگاه یک بزرگسال بسیار متفاوت است.

او وقتی شخصیت‌های قصه را در ذهن خود تحلیل می‌کند، تحلیل او تحلیلی تقلیدی نیست بلکه همه وقایع، حوادث و راه و روش شخصیت‌های قصه را زیر ذره‌بینی ازکنجکاوی می‌برد و با دیدگاهی که خاصّ دنیای خود اوست به ارزیابی اوضاع می‌پردازد، چنان که گویی این ابهامات مواد خامی هستند که در کوره درون او قرار می‌گیرند برای پخته شدن. کودک عجله‌ای ندارد که زود به جواب برسد زیرا به این پرسش‌ها و نیز پرسش‌های بیشترنیاز دارد و برای رسیدن به رشد عمیق‌تر دلش می‌خواهد خودش جواب‌ها را پیدا کند و به همین دلیل همه تشنگی‌ها و تعلیق‌ها را تحمل می‌کند.

افسون افسانه‌ها و قصه‌ها می‌توانند به نوعی او را در رفتن به دنیایی که خود دوست می‌دارد یاری کنند و جذابیت قصه هم برای کودک از اینجا آغاز می‌شود که او را به حالت تعلیق نگاه می‌دارد و با ندادن جواب مستقیم حس لذت خواندن یا شنیدن را در او به اوج می‌رساند.

اگر کمی اهل دقت باشیم حتماً از خود پرسیده‌ایم که چرا سال‌های سال می‌گذرد و ما که کودک دیروز بودیم هنوز پاسخ این سؤال را نگرفته‌ایم که چرا باید همیشه روباه حیله‌گر باشد و حیوانات دیگر را فریب بدهد؟ شاعر بزرگ کشورمان یعنی «سهراب سپهری»هم هنوز جواب این سؤال را نگرفته که می‌گوید:«... چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟»

زمانی که تخیل قوی پیدا می‌شود و وقتی مدام بین ذهن خودآگاه و ناخودآگاه کودک این جدل‌ها صورت می‌گیرد، او برای یافتن پاسخ پرسش‌های ایجاد شده درذهن و ضمیرش به دنیای وسیع‌تری قدم می‌گذارد و افسون قصه‌ها هم از همین نقطه آغاز می‌‍شود. فرق بین کودکی که قصه‌های بسیار و تأثیرگذار شنیده با کودکی که از این نعمت بهره‌مند نبوده فرق بسیار است؛ زیرا کودک بی‌بهره از قصه نه تنها نمی‌تواند دست به خلاقیت بزند بلکه از فقر کلمه رنج می‌برد و مهم‌تر از همه از تخیلی ضعیف برخوردار است که این مشکل حتی در دوران بزرگسالی حتی با خواندن کتاب‌های قصه در سطح بالا جبران‌پذیر نیست.

به گفته روانشناسان، بسیاری از آدم‌ها در بزرگسالی همواره این سوال را از والدین می‌پرسند که چرا برای ما در کودکی قصه و افسانه نخوانده‌اید؟ این سوال از جایی نشات می‌گیرد که فرد در برهه‌ای از زندگی به این ضعف پی می‌برد و متوجه می‌شود که در درون خود انگار با هیچ پرسشی روبه‌رو نیست، یعنی همان پرسش‌هایی که می‌بایست در کودکی در درونش ته‌نشین می‌شد نه در بزرگسالی.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ۲۰:۱۲ - ۱۳۹۲/۱۰/۳۰
    مطلب جالبي بود
  • رجبی ۲۰:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۹/۱۲
    سلام ضمن عرض سپاس خواهشمندم در مورد دست نوشته های کودکان مطالبی را در وبلاگ قرار دهید یا در صورت امکان منبع معرفی کنید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها