خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، داود امیریان: جوابش خیلی دشوار نیست. باور کن! چارهاش یک نگاه اجمالی به ادبیات داستانی معاصراست. شک نکن که پیدایش میکنی. مگر نپرسیدی 12 بهمن چه جایگاهی در ادبیات داستانی دارد؟ کاری ندارد! پیدا کردن یک جای خالی در ادبیات داستانی معاصر ما. درست است، حق داری، جای خالی زیاد داریم اما این یکی خیلی عجیب توی ذوقت میزند!
هرچه جلوتر بروی و هرچه جستوجویت را بیشتر کنی، کمتر به دست میآوری! بله درست است. آرشیو ذهنی من هم میتواند کمکت کند اما آنجا هم به چیزی نمیرسی! نه این که اثری داستانی پیدا نکنی که در آن به این روز بزرگ اشاره نشده باشد. نه! دستکم «لحظههای ناب انقلاب» در همین آرشیو هست اما خودت که میدانی، نمیخواهم داستان یک گل و بهار را برایت بخوانم. البته که همین هم غنیمت است! گلی به گوشه جمال گلابدرهای. روحش شاد!
البته از حق نگذریم، برای کودکان و نوجوانان هم چند اثر انگشتشمار داستانی هست که به نوعی ورود امام خمینی (ره) را در آنها ببینی، اما آنها هم بیشتر شعاری است. خوشحالم بالاخره یک خبرنگار پیدا شد اینها را از من بپرسد و من هم راست و حسینی جوابت را میدهم. خط قرمز؟!... بله، منکر آن نیستم اما باور کن خود ما هم طرفش نرفتهایم. بگذار واضحتر بگویم، خط قرمز خود ماییم! در وجود ماست!
حتماً برایت بیشتر توضیح میدهم اما قبلش بگذار نقل قولی از حاتمیکیا را برایت بازگو کنم. حتماً شنیدهای که گفته: «به من گفتند درباره انقلاب فیلم بساز اما هرچه جلوتر میرفتم، شخصیتهای زیادی محو میشدند!» خب این موضوع در داستان هم صدق میکند.
بگذار خیالت را راحت کنم. همه ما اهل شعار دادنیم! باور کن! درباره همه چیز حرف میزنیم، همه چیز را آسیبشناسی میکنیم و بعدش چه کار میکنیم؟ نه اشتباه کردی! هیچ کاری نمیکنیم! هیچ! میدانم جوان هستی و سنت به انقلاب و 12 بهمن قد نمیدهد اما دستکم فیلم «بدون دخترم هرگز» را که دیدهای؟ ندیدهای؟! چه خبرنگاری هستی؟! 300 را چطور؟ خدا پدرت را بیامرزد. بعدش چه اتفاقی افتاد؟ همکاران رسانهایات چه کار کردند؟ همهاش شعار، ما مقابله میکنیم، جوابشان را میدهیم و چه و چه... اما چه کار کردیم؟ هیچ! قضیه 12 بهمن هم همین است دیگر.
نه فقط در تاریخ ایران و خاورمیانه. نه، این روز در تاریخ دنیا ثبت شده. ورود امام خمینی(ره) به ایران و زمینهسازی برای فروپاشی نهایی پهلوی، اتفاق کمی که نیست. بله! به یقین میگویم، خیلی جای کار دارد. چه در داستان، چه در شعر، چه در سینما و تلویزیون.
کدام محدودیت؟! رابینسون کروزوئه را که خواندهای؟ داستان یک آدم تنها در یک جزیره که یکی از معروفترین رمانهای دنیا شده است. حالا کلاه خودت را قاضی کن، دوست خوبم. خاطرات محسن رفیقدوست که امام را سوار اتومبیلش میکند و ماشین در راه خراب میشود! تصاویر حضور امام در بهشت زهرا و سخنرانی ایشان. حرفهای وزیر شعار، حضور محمدرضا طالقانی به عنوان محافظ امام (ره) و ... سرشار از سوژههای داستانی است، اما چرا داستان در این زمینه نداریم؟
این سوال اولت بود اگر اشتباه نکنم، ببخش که جوابت را حالا میدهم اما باید به جای جواب اعتراف بکنم! اعتراف بکنم که همه ما مقصریم. خود من هم کوتاهی کردم. آفرین! البته فقط تنبلی نیست. سرمایهگذاری درستی هم نمیشود. حالا بگذار من چندتا سوال بپرسم. بد نیست چند دقیقه جایمان عوض شود.
با ستاد دهه فجر که آشنا هستی؟ درست است، زیر نظر همان سازمان فعالیت میکند. میدانی چه بودجهای در اختیارشان میگذارند؟ خب یک مبلغ را حدس بزن دیگر. چقدر؟! نه خیلی تخفیف دادی. بگذریم. خب نهادهایی مثل همین ستاد باید وارد شوند و سفارش کار به نویسنگان بدهند. آنوقت هم به 12 بهمن پرداخته میشود و هم روزهای دیگر تاریخ انقلاب هم در قاب داستان جای میگیرند.
خب مگر سفارشینویسی چه ایرادی دارد؟! اصلاً به من بگو شاهنامه چطور به وجود آمد؟ بله فردوسی هم سفارشینویس بود و مگر کار بدی کرد؟ بالاخره بودجهها باید در همین مسیرها خرج شوند، نه جاهای دیگر. اصلاً من یک ایده میدهم و خودت آن را تبدیل داستان کن! مثلاً 12 بهمن هنگامی که امام خمینی(ره) وارد کشور میشوند، یک گروه از ساواک ماموریت ترور ایشان را بر عهده میگیرند و ... این تازه یک نمونه بود.
سوال خیلی خوبی پرسیدی. من دلایلی دارم که خودم نمینویسم. سادهترین آنها مسایل مالی است. من برای نوشتن یک رمان انقلابی دو سال وقت میخواهم و باید متمرکز کار کنم، اما در این دو سال چه کسی زندگیام را تامین میکند؟ اینجاست که نهادهای دولتی باید از نویسندهها حمایت کنند. به همین راحتی! سرت را که درد نیاوردم؟ خب خدا را شکر.
صبر کن! ریکوردرت را جا گذاشتی رفیق!
شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۵:۴۷
نظر شما