دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۱۸:۳۵
جلسه مراجع تقلید که در آن ترجمه کتاب نویسنده مسیحی مطرح شد/ چرا رژیم شاه مانع چاپ کتاب شد؟

«صوت العداله الانسانیه» در زمان خودش و با قلم یک نویسنده مسیحی به قدری در جهان اسلام تأثیر گذاشت که بسیاری از علما و مراجع تقلید و دانشمندان مسلمان از سرتاسر دنیا به تمجید از این کتاب پرداختند و آن را اثری ارزشمند نامیدند.

این کتاب که به واکاوی عدالت در زمان حضرت علی و نقش حکمرانی حضرت در برپایی عدالت اجتماعی می پردازد مشتمل بر پنج جلد است که جرداق در آنها سعی کرده بحث عدالت حضرت امیر(ع) را به صورت تطبیقی با اتفاقات و اشخاص بزرگ دنیای غربی و جامعه عرب بررسی کند.

این کتاب در ایران برای اولین بار به صورت کامل توسط استاد سید هادی خسروشاهی در سال 1338 ترجمه شد و کار ترجمه کامل پنج جلد آن تا اواسط دهه 40 طول کشید.

گفت وگو درباره کتاب و سیر ترجمه آن که طی تماس با استاد هادی خسروشاهی در اختیار خبرگزاری کتاب قرار داده شد، پیشتر در پایگاه اطلاع رسانی  ایشان با عنوان "مرکز بررسی های اسلامی" منتشر شده است. ایبنا به مناسبت میلاد حضرت علی (ع) با اجازه این استاد معظم این گفت وگو را بازنشر داده است.

جنابعالى چطور با كتاب الامام على جرج جرداق آشنا شديد و چرا به فكر ترجمه آن افتاديد؟

از سال 1332 به بعد اينجانب از طلاب ساكن مدرسه حجتيه در قم بودم. در كوچه حجتيه، منزل چند نفر از مراجع، از جمله: مرحوم آیت آلله سيد محمد حجت و مرحوم آیت آلله سيد صدر الدين صدر، و آیت آلله سيد محمد تقى خوانسارى قرار داشت كه همة آنان به رحمت حق پيوسته بودند، اما بر خلاف بيوت ديگر، بيت آیت آلله صدر با داشتن فرزندان برجسته و فرهيخته اى چون آیت آلله سيد رضا صدر و امام موسى صدر همچنان مركز اشعاع نور و علم و معرفت بود و شب هاى پنجشنبه، آیت آلله سيد رضا صدر جلسات عام اخلاقى براى طلاب حوزه داشت كه صدها نفر از طلاب در آن شركت مى كردند و همه اطاق ها و حياط منزل و كوچه متصل به بيت، مملو از طلاب علاقمند به دروس اخلاقى بود.

علاوه بر اين جلسات كه بنده نيز هميشه سعى مى كردم در آن حضور داشته باشم، اغلب روزهاى هفته، يكى دو ساعت به غروب مانده در بيت الشرف صدر، فضلاى معظم وقت، حضور مى يافتند و ضمن ديدار و گفتگو، درباره مسائل روز، بحث هاى گوناگون علمى، فلسفى، كلامى، فقهى، روائى و تاريخى نيز مطرح مى­شد كه هر كدام از آقايان نظرات مفيد و ارزشمند خود را ابراز مى­داشتند و بنده هم به اندازه استعداد خودم، از آن مجالس، در روزهایى كه توفيق شركت داشتم، بهره­ مند میشدم.

چه کسانی در آن جلسات شرکت می کردند؟

فضلایى كه در آن جلسات يوميه شركت مى كردند، حدود ده - دوازده نفر بودند كه اسامى بعضى از آن ها كه بخاطرم مانده بدین قرار است آقايان: سيد رضا صدر، سيد مهدى روحانى، شيخ على احمدى ميانجى، شيخ احمد آذرى قمى، امام موسى صدر، سيد موسى شبيرى زنجانى، اثنى عشرى، ميرمحمدى... و شايد دو سه نفر از طلاب علاقمند مانند حقير هم در آن جلسات - گهگاهى حضور مى­ يافتند.

مرحوم آیت آلله سيد رضا صدر به علت آشنایى و سابقه رفاقت با اخوى بزرگوار من مرحوم آیت الله سيد احمد خسروشاهى، به اينجانب اظهار محبت مى كردند و با توجه به ذوق و سليقه و علاقه­ام هم، كتاب هاى جديد عربى را كه از لبنان به دستشان مى رسید و پس از آن كه در جلسه معرفى مى كردند براى مطالعه به اينجانب مىدادند كه دقيقا يادم هست كه يكى از آن كتاب ها: «تذكرة الدعاة» به قلم دكتر بهى الخولى يكى از رهبران اخوان المسلمين مصر بود كه درباره وظايف «دعوتگران اسلامى» تأليف شده بود ديگرى كتاب «مذكراة الدعوة و الداعية» كه شامل خاطرات شهيد شيخ حسن البناء مؤسس حركت اسلامى اخوان در مصر بود كه من هر دو كتاب را مطالعه كردم و شايد گرايش من به اخوان المسلمين هم از همان زمان آغاز شد. آیت الله صدر روزى با مسرت كامل خبر چاپ كتاب جديدى را درباره امام على عليه السلام دادند كه توسط يك مسيحى تأليف شده بود. و سپس خطاب به بنده فرمودند: «البته آقاى خسروشاهى اجازه مي دهند كه من خود نخست كتاب را مطالعه كنم و بعد آن را به ايشان بدهم»!

يكى دو هفته بعد، ايشان كتاب را به من دادند كه نام آن: «الامام على صوت العدالة الانسانيه»، تأليف مسيحى لبنانى، جرج سجعان جرداق بود. كتاب در قطع وزيرى و با كاغذ تقريبا مرغوب، در چند صد صفحه در بيروت چاپ شده بود و من كتاب را با اشتياق گرفتم و با خود بردم تا مطالعه كنم. و پس از مطالعه به فكر افتادم كه آن را ترجمه كنم كه به علت آشنایى با كتاب­هاى جديد عربى، به اين امر علاقه مند شده بودم، ولى عبارات و ادبياتى كه در كتاب بكار رفته بود، ادبيات عادى نبود و جنبه دقیق ادبی، فلسفى، شاعرانه و رمانتيك داشت و ترجمه آن توسط اينجانب كه تازه وارد ميدان ترجمه مى شدم، سخت بود و مشكل بنظر مى آمد.

موضوع را با آیت الله صدر در ميان گذاشتم ايشان فرمودند: «براى هر مشكلى مى توان راه حلى پيدا كرد... جنابعالى ترجمه را شروع كنيد، هر كجا كه با مشكلى برخورد كرديد، من در خدمت شما هستم!» اين بيان تشويقى همراه با وعده كمك فكرى، مرا به فكر انداخت كه به ترجمه كتاب اقدام كنم... اما چندى بعد آیت الله صدر به من اطلاع دادند كه كتاب را علامه شعرانى در تهران ترجمه كرده و «توسط انتشارات اسلامية»، منتشر شده است.

 من نسخه اى از آن ترجمه را در تهران تهيه كردم و به دنبال پى گيرى امر، معلوم شد كه قبل از ايشان استاد سيد صدر الدين بلاغى، به دستور آیت الله سيد حسين بروجردى مرجع وقت، به ترجمه آن پرداخته بوده و چون محتويات آن با مذاق حكومت وقت سازگار نبوده، ضمن مصادره بخش هاى ترجمه شده كتاب، براى جلوگيرى از ترجمه مجدد آن توسط ديگران، علامه شعرانى كه مرد عالم و فرهيخته و جامع بود، به توصیۀ بعضی از دوستان، به ترجمه آن پرداخته و مواردى را هم كه صحيح نمى­ديده حذف كرده و يا با تعليقاتى آن ها را اصلاح نموده است!

بدين ترتيب بود كه من از ترجمه آن كتاب منصرف شدم، چون احتمال مي­دادم كه با توجه به حساسيت رژيم، ترجمه من يا مجوز انتشار نيايد و يا اگر بخواهد منتشر گردد، بايد با حك و حذف و اصلاحاتى همراه باشد كه من با اين نوع اقدام در ترجمه كتاب هاى ديگران، موافق نبودم. اين چگونگى آشنایى من با كتاب «الامام على صوت العدالة الانسانية» و فكر ترجمه آن بود.

چرا مطالب اين كتاب از نظر رژيم شاه ناپسند بوده كه مانع ترجمه صحيح آن شد؟

برداشت هایى كه جرج جرداق از مضامين كلام امام در نهج البلاغه، درباره مسائل: اقتصادى، سياسى، اجتماعى و حقوق انسانى افراد كرده بود و يا شرح مظالم شاهان و زورمداران حاكم در دوران خلفاى اموى و عباسى، كه با نوع مظالم نظام هاى شاهنشاهى ايران تطبيق مى­كرد، رژيم را به مخالفت عملى با ترجمه و نشر آن وادار نمود. و شايد براى همين هم بود كه مرحوم علامه شعرانى در ترجمه خود،فصلى را درباره «صفات ملوك عادل»! اضافه كرده است! تا تحليل هاى جرج جرداق از كلام امام، با نظام حاكم در ایران، تطبيق نكند!

جرج جرداق مثلا درباره مسائل اقتصادى، با استناد به مطالب موجود در نهج البلاغه، به ثروت اندوزى يك عده معدود كه نتيجه طبيعى آن فقر و ندارى اكثريت مردم جامعه است، مى تازد و اين البته مورد پسند نظام همايونى! نبود و روى همين اصل خواست كه بجاى تغيير ساختار روش ظالمانه اقتصادى، يا پاسخگوئى به مشكلات مردم، صورت مسئله را پاك كنند!

چطور شد كه جنابعالى بعدها به ترجمه مجموعه كامل پنج جمله اى كتاب امام على افتاديد و به آن پرداختيد؟

پس از آنكه كتاب جرج جرداق با استقبال بى­نظير مراجع و علما عظام ايران و عراق و لبنان و توده هاى مردم و روشنفكران بلاد عربی قرار گرفت، هجمه متحجرين و عناصر ظاهر بين آغاز گرديد. و آنها مدعى شدند كه مؤلف كتاب نظريه و دیدگاه «اشتراكى» دارد و اصولاً هدف او از تأليف اين كتاب، نشر انديشه هاى ماركسيستى - سوسياليستى در ميان جوانان مسلمان بوده است... استشهاد به چند جمله از كتاب و به كارگيرى كلماتى توسط مؤلف درباره اشتراكيت اسلامى و عدالت اجتماعى و حقوق بشر، و: «جامعه از همه و براى همه بطور يكسان»، براى داورى اين آقايان گويا كافى بود كه عملا حكم به «تحريم نشر كتاب» دادند... اما مؤلف كه امام على(ع) را شناخته بود، به جاى عقب­نشينى، به شرح و بسط مطالب كتاب خود پرداخت و اين بار آن را در پنج جلد و در 1500 صفحه منتشر ساخت... و من هم در سال 1338 تصميم گرفتم كه هر پنج جلد را ترجمه و منتشر سازم و بهمين منظور از مؤلف محترم اجازه ترجمه آن را خواستم كه طى نامه اى- به همراه مختصرى از شرح حال و عكسى از آن دوران - موافقت خود را اعلام نمود، ولى بعلت سنگينى مطالب و ادبيات بكار رفته در كتاب و جو حاكم بر حوزه ها، فقط بخش­هایى از جلد اول آن كه توسط اين جانب ترجمه شده بود در مطبوعات مذهبى قم و تهران ـ هفته نامه های: استوار، ندای حق، وظیفه ـ منتشر گرديد... و همين امر موجب شد كه شخصيت هاى محترم و برجسته­اى مانند شهيد آیت الله سيد محمد باقر صدر و بعضى از بزرگان حوزه علميه قم، ضمن تقدير از اقدام بنده بر ترجمه كتاب، تذكر دهند كه اگر در مواردى، مطالبى بر خلاف مسائل مسلمه اسلامى باشد، در پاورقى ها توضيح دهم و آن نكات را يادآورى كنم كه اين خود خدمت بزرگى است... البته من نيز چنين كردم و از سال 1340 به بعد به تدريج به ترجمه كامل همه مجلدات پنج گانه با رعايت نظريات متين اساتيد معظم، اقدام كردم و توضيحات مفيدى بر آن افزودم كه بعلت كثرت و وسعت آنها، كتاب در شش جلد منتشر گرديد كه در واقع يك جلد آن اضافات اينجانب بود.
خوشبختانه در سالهاى اخير و پس از ويرايشى جديد، كتاب در پنج جلد و 2500 صفحه و بارها، تجديد چاپ شده و در دهها هزار نسخه در اختيار علاقمندان قرار گرفته است.

در مسير ترجمه كتاب از تجربيات مرحوم صدر بلاغى هم استفاده كرديد؟

البته من آشنائى ديرينه اى با خطيب توانا و محقق عاليقدر، استاد بزرگوار مرحوم سيد صدر الدين بلاغى داشتم و چون ايشان در ترجمه كتاب تك جلدى، پيشگام بود،از ايشان خواستم كه شرحى درباره ماجراى توقيف و مصادره ترجمه خود بنويسند و همراه نامه آیت الله بروجردى، باينجانب بفرستند تا در مقدمه چاپ پنج جلدى كتاب، آن را بياورم، ولى ايشان طى نامه اى ضمن ابراز خوشحالى از اقدام بنده به ترجمه مجموعه كامل كتاب، يادآور شدند كه به علت كسالت، مقدورشان نيست كه چيزى بنويسند اما بطور حضورى مى توانند مطالب را بيان كنند.

اين بود كه من به تهران آمدم و خدمت ايشان رسيدم و در اين زمينه گفتگويى داشتيم كه من خلاصه آن را در مقدمه چاپ جديد كتاب، همراه نامه آیت الله بروجردى به ايشان و نامه آقاى بلاغى به اينجانب، آورده ام.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها