این کتاب داستانی درباره قانون "نالیدن ممنوع" و دیگر شیوههای مثبت و سازنده، برای رسیدگی کردن به منفیبافیها در محیط شغلی و همینطور زندگی شخصی ارائه میدهد که بکارگیری شیوههای پیشنهادی آن، به کاهش منفینگری در افراد میانجامد.
نویسنده در مقدمهای که بر این کتاب نوشته، درباره ایده شکلگیری این اثر آورده:
شاید کتاب دیگر مرا به نام اتوبوس انرژی خوانده باشید. این کتاب درباره مردی تیره روز و منفینگر است که همسرش قصد دارد ترکش کند. بهتر است که بدانید این شخصیت بر مبنای شخصیت خودم شکل گرفته است. نالهها و منفیبافیهای من چنان شدت یافت، که همسرم تصمیم گرفت آخرین پیشنهادش را برای من مطرح کند. نالیدن و منفینگری ما اغلب به ناسپاسیمان میانجامد. ناسپاسی نیز سرانجامی ناخوشایند برای انسان خواهد داشت. من در واقع فقط این دو گزینه را پیش رو داشتم : تغییر کنم یا از اتوبوس زندگی او پیاده شوم.
همسر من هرگز نمیتواند تماشاگر منفیبافیهای دیگران یا نالیدنهای آنان باشد. اگرچه منفیبافی در وجود من نهادینه شده بود، اما وقتی همسرم تهدید کرد که در صورت تغییر نکردنم از من جدا خواهد شد، چارهای نداشتم جز اینکه زندگیام را با دقت بررسی کنم. من باید پی میبردم منفیبافی و نالیدن چگونه در همه امور زندگیام تاثیری منفی باقی میگذارد. من هر روز به جای زندگی کردن میمردم. اکنون با این جمله آبراهام لینکن موافق هستم: "هر انسانی به همان اندازه شادمان است که خودش تصمیم میگیرد." بدین ترتیب پژوهشم را درباره تأثیر مثبت و خوشایند مثبتنگری و تأثیر منفی و ناخوشایند منفینگری شروع کردم. چنین پژوهشی سبب شد مطالبی را درباره سازمانها و کسب و کارهای مختلف بنویسم و با افرادی فعال در این زمینه حرقف بزنم و مشورت کنم. در پایان نیز به قانون نالیدن ممنوع رسیدم.
در بخش سیزدهم این کتاب با عنوان سه ابزار مربوط به قانون نالیدن ممنوع میخوانیم:
روی کارت هدیه شده از سوی جویس چنین مطالبی مشاهده میشد:
1. راهکار تبدیل کردن منفی به مثبت. این راهکار ساده به شما کمک میکند گلهگزاریهای خودتان را به اندیشهها، راهحلها و رفتارهایی مثبت تبدیل کنید. چنین راهکاری به این ترتیب است: وقتی پی میبرید در حال گلهگزاری هستید؛ به سادگی واژه «اما» را به جمله خود اضافه کنید و سپس اندیشه یا اقدامی مثبت را در ادامه آن مطرح کنید. به این نمونهها توجه کنید:
• من دوست ندارم به مدت یک ساعت تا محل کارم رانندگی کنم؛ اما از خداوند سپاس گذارم که شغلی دارم و میتوانم رانندگی کنم.
• من این حقیقت را دوست ندارم که از تناسب اندام بهرهمند نیستم؛ اما دوست دارم احساسی شگفتانگیز داشته باشم؛ بنابر این قصد دارم بر موضوع ورزش کردن و تغذیه سالم داشتن متمرکز شوم.
2. به جای متمرکز شدن بر «باید»؛ بر «فرصت داشتن» متمرکز شوید. ما اغلب گلهگزاری میکنیم و بر کارهایی متمرکز میشویم که باید آنها را انجام دهیم. ما همواره چنین جملههایی را بر زبان میآوریم: "من باید کار کنم"، "من باید در این مسیر رانندگی کنم"، من باید این کار یا آن کار را انجام دهم."به جای بر زبان آوردن این جملهها نگرشتان را تغییر دهید و در این باره بیندیشید که موضوع باید و نباید در انجام دادن چنین کارهایی مطرح نیست. شما فرصت دارید کارهایی ویژه را انجام دهید. شما فرصت دارید اینگونه زندگی کنید. شما فرصت دارید به محل کارتان بروید؛ درحالیکه بسیاری از انسانها بیکار هستند. شما فرصت دارید در راهبندان رانندگی کنید؛ درحالیکه بسیاری از انسانها به دلیل بیماری نمیتوانند سفر کنند یا درکل خودرویی ندارند. بر هر کاری متمرکز شوید که فرصت انجامش را دارید. به جای متمرکز شدن بر تنشها و فشارهای ناشی از انجام دادن هر کاری، بر احساس خوشبختی ناشی از انجام دادن آن کار متمرکز شوید. بر سپاسگذاری کردن از خداوند بزرگ متمرکز شوید.
3. گلهگزاریها را به راهحل تبدیل کنید. هدف ما هرگز از بین بردن منفینگری و منفیبافی نیست. هدف اصلی ما این است که منفینگریهای بیهوده و نابخردانه را از بین ببریم. زیرا این منفینگریها در راستای هدفی مهمتر بکار نمیروند. از سوی دیگر بهتر است به منفیبینیهای هدفمند و ارزشمندمان توجه کنیم. منفیبینیهای هدفمند در نقطه مقابل منفینگریهای بیهوده قراردارد. منفینگریهای بیهوده به راستی تأثیری منفی دارد و منفیبینیهای هدفمند دارای تأثیری مثبت خواهد بود. تفاوت این دو در اراده انسان برای بکارگیری آنها نهفته است. شما با منفینگریهای بیهوده و بی هدف، فقط بر مشکلات متمرکز میشوید. از سوی دیگر با منفیبینیهای هدفمند به ماهیت واقعی یک مشکل پی میبرید و منفیبینیهای شما سبب میشود به سوی راهحلی متناسب پیش بروید. هر گله و شکایتی در واقع فرصتی را برای تبدیل شدن عاملی منفی به عاملی مثبت نشان میدهد.
«قانون نالیدن ممنوع» نوشته جان گوردن، در 182 صفحه، با شمارگان 2000 جلد و قیمت 8500 نومان توسط انتشارت "نسل نو اندیش" روانه بازار کتاب شد.
نظر شما