شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۳ - ۲۳:۰۵
بررسی جاسوسی و هک در سه‌گانه هزاره استیگ لارسن سوئدی

در دنیای کنونی که داستان هک کامپیوتری و جاسوسی‌های اینترنتی در صدر اخبار است،نگاه انداختن به سه‌گانه جاسوسی-جنایی استیگ لارسن،نویسنده سوئدی که در سال 2004 درگذشت، خالی از لطف نیست، نویسنده ‌ای که چهارمین کتابش هرگز منتشر نشد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)
«دختری که به لانه زنبور لگد زد» (The Girl Who Kicked the Hornets' Nest) سومین و آخرین جلد از «سه‌گانه هزاره» (Millennium Series) است. این سه گانۀ جنایی توسط نویسندۀ سوئدی استیگ لارسن (Stieg Larsson) که در سال 2004 درگذشت، به رشتۀ تحریر درآمده است.

رمان«دختری که به لانه زنبور لگد زد» و دو رمان پیشین آن: «دختری با خالکوبی اژدها» (The Girl with the Dragon Tattoo) و «دختری که با آتش بازی کرد» (The Girl Who Played with Fire) با استقبال مناسبی روبرو شده اند و میلیون ها نسخه از آن ها در سراسر جهان به فروش رسیده است.

استیگ لارسن یک فعال فمینیستی بود. وی‌رسماً اعلام کرده بود که فمینیست است و داستان های جنایی -هیجانی خود را بر اساس این گرایش به رشته تحریر درآورد. نکتۀ قابل توجه در مورد این نویسندۀ سوئدی این است که وی زمانی نوشتن رمان‌های هزاره را آغاز کردکه تصمیم داشت ده کتاب بنویسد، اما با مرگ نابهنگام او این کار ناتمام باقی ماند و تنها سه اثر از او (آن هم پس از مرگش) منتشر شد. گفتنی است که نویسنده، پیش از مرگ خود نوشتن رمان چهارم را نیز آغاز کرده بود اما این رمان نیمه کاره هرگز منتشر نشد.

داستان هر سه رمان حول دو شخصیت اصلی می گردد: یک روزنامه نگار میانسال و بی باک به نام "میکائیل بلومکویست" که جریده‌ای موسوم به "هزاره" را منتشر می‌کند و یک دختر جوان کج خلق و جامعه گریز به نام "لیزبث سلندر" (یا لیزابت سلندر) که یک هکر کامپیوتری با توانایی‌های فوق العاده است که گذشتۀ پیچیده و پر فراز نشیبی را تجربه کرده است. این دو با کمک هم و با استفاده از مهارت‌هایشان می‌کوشند تا اسرار دولت سوئد و شرکت‌های بزرگ و همچنین جنایات مفسدانه را بر ملا کنند.

نخستین رمان، دختری با خالکوبی اژدها (با نام اصلی مردانی که از زنان نفرت دارند) (سال 2005)یک ساختار ویژۀ دارد. سبک داستان الهام بخش سبک "دومینیک دون" (داستان افراد ثروتمند عجیب و غریب) است.

در این رمان «میکائیل بلومکویست» یک روزنامه‌نگار اقتصادی است و روزنامه‌ای با عنوان "هزاره" را منتشر می کند. طی اتفاقاتی شهرت حرفه‌ای بلومکویست، برای مدتی به دلیل یک افترا لکه دار می‌شود. هنگامی که بلومکویست در حال فاصله گرفتن از زندگی روزمره و حرفه‌ای است، یک صنعتگر ثروتمند و مسن به نام «هنریک ونگر» به او برای حل معمای ناپدید شدن خواهر زاده‌اش در 40 سال پیش پیشنهاد کار می‌کند و بلومکویست با اکراه این پیشنهاد را می‌پذیرد.

لیزبث یک دختر 24 ساله است که از استعداد خارق‌العاده‌ای در زمینۀ هک کردن رایانه‌ای برخوردار است و در یک شرکت امنیتی کار می‌کند. او برای حل معمای ونگر با بلومکویست همراه می شود. گفتنی است که در این رمان به برخی از شخصیت‌های حقیقی سوئدی _"اریک پنسر"، "جان استن بک"، "پرسی بارنویک"، "ایوار کرگوئر" و خانوادۀ والنبرگ_ اشاره شده است.

رمان دوم، «دختری که با آتش بازی کرد» (سال 2006) القا کنندۀ حس یأس و ناامیدی است. در این رمان لیزبث در موقعیت بهتری قرار می‌گیرد و مجلۀ اقتصادی «هزاره» شهرت بسیار خوبی یافته است. طی جریاناتی بلومکویست با "پولک" و "میا"، یک روزنامه نگار آزاد و یک دانشجوی دکترا، آشنا می شود. آن‌ها به موضوع تجارت میان سوئد و کشورهای بالتیک می‌پردازند. بلومکویست تصمیم می گیرد در مورد این موضوع در مجلۀ خود مقالاتی را منتشر کند. اما پولک و میا پس از آنکه از طریق تلفن اطلاعات جدیدی را در اختیار بلومکویست قرار می‌دهند، به قتل می رسند. از سویی سرپرست لیزبث نیز در خانه‌اش به قتل رسیده و اثر انگشت لیزبث بر روی سلاح قتاله، موجب می شود که پلیس بدون هیچ تردیدی مطمئن شود که او مسوول این سه قتل بوده است.

لیزبث در آپارتمان جدیدش مخفی می شود. پلیس در رسانه ها او را یک "بیمار روانی آشفته" معرفی می‌کند. او علی رغم میل باطنی موجب می‌شود که دوستانش در یک آشوب خشونت آمیز و خونین مشارکت کنند. اما لیزبث برای پایان دادن به ماجراهایی که دولت سوئد در آن دخیل است و برای خاتمه دادن به داستان مهیج‌اش از قربانی کردن خود دریغ نمی‌کند و برای این کار «مرد دیگری که از زنان نفرت دارد» را دنبال می کند.

داستان «دختری که لانه زنبور را لگد کرد» (2007)، برخلاف داستان جلد یک و دو که با یک سال فاصله رخ می‌دهند،بلافاصله چند دقیقه پس از داستان جلد دوم آغاز می‌شود. بدون رمان دوم نمی‌توان به درستی ماجرای این رمان را درک کرد. این داستان در حقیقت ادامۀ داستان پیشین است که در آن تحقیقات پلیسی به موازات سطوح قضایی رخ می‌دهند.

داستان اینگونه آغاز می‌شود که لیزبث در بیمارستان به سر می‌برد و در شرایطی ویژه تحت نظارت قرار می‌گیرد. میکائیل بلومکویست تصمیم می‌گیرد که عدالت رعایت شود و نهاد‌هایی که در صدد دور زدن عدالت بودند،محکوم شوند. او حلقۀ کوچک انسانی تشکیل می‌دهد که خواهان حفاظت از لیزبث هستند و برای نجات او اقداماتی صورت می دهند.

نقد رمان
در حقیقت دنیای لارسن، جهانی تیره و تقریباً بی مزاحم است که در آن همه مشتاقانه کار می کنند و قهوه می‌نوشند. به ندرت صفحه ای از کتاب را ورق می‌زنید بدون آنکه کسی "دستگاه قهوه ساز" را روشن نکند و یا در یک رستوران "قهوه و ساندویچ" سفارش ندهد و یا آنکه مشتاقانه به پیشنهاد یک "فنجان قهوه" پاسخ ندهد.

پیام این داستان بسیار واضح است: خود مؤسسات فاسد نیستند، بلکه روسا و مقامات این مؤسسات عامل فساد هستند. این رمان همچنین به مسئلۀ سوء استفاده‌های قضایی در دولت سوئد می‌پردازد و برای مثال در جایی نقل می‌کند که ارزیابی روانی لیزبث نیز ساختگی و جعلی است.

از نظر منتقدان دو کتاب اول مملو از نشانه‌هایی است که خواننده مشتاقانه به آن ها علاقه‌مند است: عدالت خشن، شخصیت های زن موفق و قوی، (همچون خواهر بلومکویست "آنیکا ژیانی نی"، که یک وکیل موفق است یا "اریکا برگر" سردبیر ارشد مجلۀ "هزاره") و کارکترهای سوئدی با نگرش به شدت آرام نسبت به خشونت و فساد.

در رمان سوم شاهد لحاظاتی همچون دو رمان پیشین هستیم اما ریتم آن بسیار کند بوده و از طرفی معمای پیچیده‌ای در آن مطرح نمی‌شود. هر چند رمان بسیار گیرا بوده و خواننده را برای ساعت‌ها پای کتاب می‌نشاند اما از طرفی بسیار ساده است، شخصیت تمامی کاراکترها روشن است و خواننده به راحتی می‌تواند اتفاقات را پیش بینی کند.

یکی از جملاتی که در رمان سوم به شدت مورد انتقاد قرار گرفته این است که نویسنده در جایی از کتاب از زبان بلومکویست نقل می‌کند: "در مجموع، موضوع اصلی این داستان جاسوسی یا اسرار دولتی نیست، بلکه موضوع آن یک خشونت معمولی علیه زنان و مردانی که مسبب این خشونت می‌شوند، است." از نظر منتقدان خشونت علیه زنان نه تنها امری معمولی نیست بلکه بسیار پیچیده است.

ترجمه از: ندا خنده‌رو

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها