روى حرفهاى بودن تأكيد مىكنم. چون از شيوه كار كردن آنان متوجه مىشويد كه چه طور مىتوانند با تمركز روى ساختارهاى روايى، داستانهاى شسته رفته بنويسند. سالها پيش وقتى به ملاقات بزرگى رفته بودم چند بار به من تذكر داد كه بايد متنهاى انگليسى نويسندگانى مانند همينگوى يا كارور و فاكنر را به زبان اصلى بخوانى؛ بايد بروى زبان فرانسه و آلمانى بخوانى تا بفهمى آنان در داستان و شعر چه راهى را رفتهاند، يا اگر مىخواهى شعر عرب را بشناسى بايد متنها را به زبان اصلى بخوانى. بايد مسير روايت را از طريق دقت در ساختارهاى زبانى مرجع دريابى. حالا خوب مى توانم بفهمم دليل پيشرفت شگفتانگيز مترجمان ما برخورد مداوم آنان با خطوط روايى در زبان اصلى است. چون چه خوشمان بيايد و چه نيايد، صنعت رماننويسى، وارداتى است و بسترها و جريانهاى اصلىاش برساخته فضاهاى جهانى. هنر نويسندگان ما هم بايد در جهت برجسته كردن دغدغههاى شرقى و اين زمانى و اين مكانى در ساختارهاى تازه باشد. هر چند كه ما در ساختارهاى روايى شرقى هم شكلهاى درخور و فوقالعاده بكرى داريم كه هنوز مىتوانيم با استفاده از آنها شاهكارهاى بىمانند خلق كنيم. اما كسى كه هر روز به دليل كار حرفهاى جريانهاى بهروز داستانى جهان را دنبال مىكند، به طور طبيعى و نابخودى در مسير نوشتن داستان هاى تازه قرار مىگيرد؛ البته اگر به درستى تصور كند كه داستانى براى بازگفتن دارد.
طرفه اينكه در سالهاى اخير در بازار كتاب در حوزه ترجمه آثار درخشان و ماندگارى به مخاطب ايرانى معرفى شده است و نيز در حوزه تأليف هم گوى سبقت را مترجمان از ديگر نويسندگان ادبيات داستانى ربودهاند. آنان توانستهاند براى خود مخاطب تعريف كنند و براساس ادراك صحيح از نيازهاى انسان معاصر داستانهايى بنويسند كه در حافظه جمعى ما تا مدتها دوام آورد.
و همين جا بگويم مقصود من اين نيست که نويسندگان ايرانى در سالهاى اخير كتابهاى درخورى ننوشتهاند(اتفاقاً رمانها و مجموعه داستانهاى بسيار قابل درنگى هم در يك دهه گذشته توسط نويسندگان جوان نوشته شده كه با اقبال كتابخوانهاى حرفهاى مواجه شده است) بلكه مىخواهم بگويم لزوماً نوشتن تجربههاى شخصى با لحن اتوبيوگرافى ضامن پيشرفت يك نويسنده نيست. به هر حال روزى فرا مىرسد كه نويسنده به سرچشمههاى تازه نياز پيدا مىكند و تا قبل از فرا رسيدن روز مواجهه با اين واقعيت بهتر است نويسندگان ما شوق و انگيزه لازم خود را براى يادگيرى بيشتر و تجربههاى درخشان تر آماده كنند و كيست كه نداند هر چه بيشتر مطالعه كنى بهتر متوجه مىشوى كه حجم نادانستههایت چه اندازه خوفناك است.
حالا يك بار ديگر اين ايده جنجالى را در سرم تكرار مىكنم كه شايد در اين روزگار براى نوشتن داستان فقط به ذوق و استعداد نياز ندارى؛ بلكه بيشتر به همتی بلند محتاج هستى تا شبانهروز بىوقفه بخوانى و بنويسى و تا مىتوانى خودت را به جريانهاى ادبى روز دنيا نزديك كنى. دنيايى كه اين روزها بسيار كوچك شده است و به شدت به نويسندگان بزرگ احتياج دارد.
نظر شما