اکبر اکسیر در یادداشتی که برای ایبنا ارسال کرده است، مینویسد: انتشار پیاپی و بدون وقفه کتابهای شعر جوانان کم تجربه نه تنها کمکی به پیشرفت شعر امروز نمیکند، بلکه «جوانمرگی» را در عرصه شعر برای اغلب آنان به همراه میآورد. چاپ یک سطر از شعرهای قدیمی به انتشار مجموعههای شعرهای فلهای میارزد.
اگر بخواهم از تجربه شخصی خودم بگویم، باید به سالهای 47 و 48 برگردم. پس از 10 سال مکاتبه با روزنامههای بزرگ کشور، موفق شدم نامم را در کنار شاعران مطرح آن روزگار در ستونهای روزنامهها چاپ کنم. روزی دهها نامه و شعر برای مجلهها و روزنامههای میفرستادم تا اینکه یک اثرم چاپ میشد. آن زمان هر روزنامه و مجلهای مشاور ادبی باسوادی داشت که شاعران جوانی مثل ما را راهنمایی میکرد. هنگامی که ناممان در ستون اشعار چاپ میشد، افتخار میکردیم. برایم بسیار اهمیت داشت که فلان شاعر مطرح کشور شعر مرا دیده و خوانده و برای چاپ فرستاده است.
حال و هوای آن روزگار با این روزها از بیخ و بن فرق داشت. امروز شاعر جوانی که تازه دو سه سطر شعر خام نوشته است و بیشتر این شعرها از روی احساسات جوانیاش جوشیده و به شعرهای سانتی مانتال شبیه است، شب پشت مانیتورش مینشیند، انگشتانش را به حرکت در میآورد و بدون وقفه و مکث، از روی نوعی جدیت حیرتانگیز مثلاً پنج شعر میسراید!
این شاعران جوان با ارتباطات خود دوستی هم در مطبوعات دارند و همان شب آن پنج شعر ناپخته را به دوستشان در مطبوعات ایمیل میکند و فردا صبح در روزنامه چاپ میشوند. پس از سالها تجربه در عرصه شعر و شاعری به جرأت میتوانم بگویم که اغلب این جوانان اصلاً دغدغه شعر ندارند و میخواهند در زمینه شعر هم به مانند درس خواندن در دبیرستان و دانشگاه طبع آزمایی کنند. آنان کوچکترین انگیزهای در زمینه شعر ندارند و بیشترشان راهی را میروند که جوانمرگی در شعر را تجربه میکنند، سرخورده میشوند و از شعر دست میکشند. پس از مدتی سراغ هنرهای دیگر از جمله عکاسی و سینما و نقاشی میروند... بماند که در آن زمینهها نیز ناکام میمانند.
ساختار چاپ کتابهای شعر از سوی ناشرانی که میخواهند یک شبه پول هنگفتی به جیب بزنند و به اصطلاح بار خود را ببندند، به گونهای است که بسیاری از شعرهای شاعران جوان را در دفترهای مختلف با طرح روی جلدهایی فریبنده، کنار دفتر چند شاعر نامآور چاپ میکنند و دیگر به عواقب کار نمیاندیشند. این ناشران فکر نمیکنند که با این کار پیش از هر چیز اعتماد مخاطب به شعر امروز از بین میرود. این ضایعهای است که چنین ناشرانی به بار میآورند و دیگر نمیتوان به اصطلاح آب رفته را به جوی بازگردانند.
امروز کار به جایی رسیده است که اغلب جوانان ما که طالب چاپ کتابند به هر وسیلهای اعم از قسطی، چکی، نقدی یا با پارتی کتاب چاپ میکنند، ولی نمیدانند که اگر بخواهیم به درستی به موضوع نگاه کنیم، جز تحقیر شدن نتیجه دیگری به دست نمیآورند. باور کنید که چاپ یک سطر شعر در روزنامههای قبل از انقلاب به چاپ فلهای همه آثار آنان میارزید.
به گمانم در کنار بررسیهایی که دولت روی کتابها دارد، باید به نوعی جلو رانت چنین ناشرانی را بگیرد و نگذارد آنها هر روز جیبشان پر پول شود و عدهای جوان را نیز در این عرصه سرگردان کنند. در اغلب کشورهایی که ادبیات داستانی و ادبیات معاصرشان میدرخشد و نویسندگان و شاعرانشان شناختهشدهترین جوایز را میگیرند، چنین ساز و کاری وجود ندارد. نه شاعر فلهای به مخاطبان خود معرفی میکنند نه ناشران از روزنههای به ظاهر قانونی ظرف مدت زمانی اندک پول هنگفت به جیب میزنند.
نظر شما