به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) کتاب «جنگ و جنگل»، سیزدهمین عنوان از مجموعه « از یاد نرفتگان»، نوشته حسن گلچین، از سوی انتشارات گروه مطالعات اندیشهورزان آریا چاپ و منتشر شد. «جنگ و جنگل»، رمانی است در حال و هوای جبهه و شخصیتهای اصلی آن «علی»، «عطیه»، «حسین» خود راوی بخشهایی از داستانند.
حسن گلچین در روایت داستان شیوه تدوین موازی را پیش گرفته و کنشها و واکنشهای شخصیتهای اصلی را با هم و با دیگران به شکلی طبیعی و راحت به نگارش در آورده است. «علی» استاد دانشگاه است و فلسفه تدریس میکند. یک پایش جبهه است و پای دیگرش دانشگاه و... «عطیه» دانشجوی پزشکی است و به زودی فارغالتحصیل میشود و اتفاقی به فلسفه علاقهمند شده است. «حسین» طلبهای اهل جبهه است و ... داستان روایت این شخصیت اصلی در زمان جنگ و موقعیت جبهه و پشت جبهه و کلنجارشان به گشودن گرههای فلسفی و اقناع مخاطب و ...
در بخشی از کتاب، از زبان علی میخوانیم: «...با خودم میاندیشم که جنگ غمانگیزترین واژهای است که در قاموس لغت بشری وضع شده است، نکبتتر و کثیفتر از جن، خودش است. ای کاش هیچ وقت و در هیچ جا جنگی رخ نمیداد و انسانها در صلح و صفا زندگی مسالمتآمیزی میداشتند. در کتاب الامام علی(ع) خوانده بودم که جنگ...زمینی است که خیش آن شمشیر، بذر آن جان آدمی، آب آن خون و محصول آن قبرها، غصهها و اندوه است.در حال مطالعه کتاب «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» هستم که جواد از ماموریت شکار سربازهای دشمن برمیگردد. خسته و غبارآلود است. همه هیکلش بوی باروت میدهد...»
عطیه، در خانه با پدرش اختلاف سلیقه دارد. او نمیتواند توجیهات پدر را بپذیرد. در بخشی از روایتش این گونه برایمان میگوید: « ...پدر عصبانی بود. سرم را پایین انداختم؛ جرات نگاهکردن به چشمهای عصبانی او را نداشتم. آهسته گفتم: اما همه حقایق به این روشنی نیست. پدر با ناراحتی گفت: حمام بیفانوس! حمام بیفانوس! این پایان راهی است که تو انتخاب کردهای...»
حسین دیگر راوی داستان است و همراه با دو شخصیت اصلی دیگر آن را پیش میبرد. در بخشی از کتاب گوشهای از روایت او را میخوانیم: «...امیر در آستانه سنگر ایستاده بود و ما را تماشا میکرد. جواد ساکت بود و هیچ اظهار نظری نمیکرد. فرمانده گردان از جواد پرسید: برادر جواد! شما چه میفرمایید؟ جواد دستی به ریشش کشید و گفت: با اینکه شخصاً به آقای علیمحمدی ارادت خاص دارم اما بودن او را در جبهه صلاح نمیدانم. باید عذر او را بخواهیم...»
پایانبندی داستان، همانگونه که به راحتی از بخشهای نخستین آن میتوان دریافت، جمعشدن سه شخصیت اصلی برگزیده نویسنده داستان در یک جا و ختم به خیر شدن روایت است.
بخش دیگری از کتاب را از زبان علی میخوانیم: «... به زحمت چشمهایم را باز میکنم. نور اذیتم میکند. چند بار تند باز و بستهشان میکنم. شمایل محو خانمی سفیدپوش بالای سرم شکل میگیرد. کم کم همه چیز وضوح پیدا میکند. خانمی که بالای سرم ایستاده است، یکپارچه، سفیدپوش است. خوب نگاهش میکنم. دقیقاً نمیدانم کجا قرار دارم و چه اتفاقی افتاده است. یک لحظه خیال برم میدارد که من شهید شدهام و خانمی که بالای سرم ایستاده است، حورالعینی است که وصفش در روایت اسلامی آمده است. با خودم میگویم، اگر حورالعین است باید...»
حسن گلچین متولد 1345 در استان گلستان (شهرستان آزادشهر) و دارای مدرک تحصیلی کارشناسی در رشته فلسفه است. از این نویسنده تاکنون دو کتاب خاطره با عنوان «نمازی در آتش خون» و «یادداشتهای هور»، بازنویسی خاطرات «ما شنیدهها را دیدیم» و رمان «جمیل» منتشر و به مخاطبان این عرصه، ارائه شده است. وی همچنین رمان جدیدی را با عنوان «ایران خانم مادرم» در دست دارد. مضمون این رمان به شرایط روحی و روانی افسری مربوط میشود که در عملیاتهای مختلف هشت سال دفاع مقدس شرکت کرده و جانباز شیمیایی است، زمان و مکان برای او به هم ریخته و اتفاقات متفاوتی را تجربه میکند.
کتاب «جنگ و جنگل»، نوشته حسن گلچین، با شمارگان دو هزار و 100 نسخه، 144صفحه، قطع رقعی، به بهای 67 هزار ریال از سوی انتشارات گروه مطالعات اندیشهورزان آریا، سیزدهمین عنوان از مجموعه« از یاد نرفتگان»، اواخر سال 1392چاپ و منتشر شده است.
سهشنبه ۱ مهر ۱۳۹۳ - ۰۲:۰۰
نظر شما