سه‌شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۲
غریب سرزمین شعر/ یادداشت علیرضا پنجه‌ای

علیرضا پنجه‌ای در پاسخ به پرسش خبرگزاری کتاب ایران درباره شعر سهراب سپهری یادداشتی در اختیار ایبنا قرار داده است: سهراب توانست حسود ترین معشوقه یعنی شعر را در کنار معشوقه‌ای دیگر یعنی نقاشی با هم دوست داشته باشد و مدیریت ویژه‌ی او برای همزیستی این دو معشوقه زیر یک سقف خارق‌العاده بوده است.

خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا )-علیرضا پنجه‌ای شاعر و روزنامه نگار : سهراب غریب سرزمین شعر بود، در حدود سه دهه زیست حرفه‌ای، او به واسطه‌ی فضای سنگین سیاسی در ایران همواره شهرت خود را مرهون محافل کوچک دوستانه است؛ سهراب خیلی دیر پابلیک شد، بخشی از نیروی او اگرچه مصروف هنر نقاشی شده اما سهم او در شهرت به واسطه‌ی دیگراندیشی‌اش نسبت به اتمسفر موجود در فضای سیاسی اجتماعی ایران حرکتی کند و لاک‌پشتی‌ داشت. اگرچه اقلیم کاشان و مناسبات سنتی رایج در این شهر کویری از سویی، اما از سویی دیگر مطالعات‌اش در فلسفه هند و چین، ذن بودیسم و دائوئیسم سبب سازنفوذ و سیطره نوعی عرفان شرقی در ذهن نقش‌بند و شعرپرداز او شد. ذهن مدرن سهراب خود را از سنت آئینی به نوعی سنت عرفانی از نوع شرقی که با افکار ایرانی کمتر آشنا می‌نمود، ارتقا داده بود. کار مشکل او اما ترویج شعرهایی بود که مبانی فکری‌شان پیش‌تر، چه در شعر شاعران قدمایی و چه در شاعران نو سابقه‌ای نداشت. عرفان در شعر ایران برآمده از تصوف و مراتب مرتبط با آن بود، در حالی که نوع معرفی عرفان در شعر سهراب با پیشینه خود تفاوت ماهوی داشت، رابطه عاشق و معشوق و مراد و مرید در شاخصه‌های عرفان ایرانی است، سیر سلوک ایشان بر اساس معنویت موجود در آن وجاهت گرفته، درحالی که عرفان ذن‌بودیسم و دائوئیسم مبانی فلسفی وجودی را برای اعتلای انسان مد نظر قرار داده است؛ اگر عرفان در شعر سهراب توانست به کمک شعر او بشتابد این را باید از شانس‌های بزرگ او به شمار آورد، وگرنه در لحن و زبان مشترکات بسیاری بین سهراب و فروغ دیده می‌شود. فروغ با گذشتن از خطوط قرمزِ اجتماعی شعرش را از ورطه‌ی تقلید رهانید و سهراب نیز با تاثیر از نقاشی و رنگ و افزودن اندیشه‌های عرفان شرقی بر آن، اگر چه دیر اما به چهره ای مدرن و پابلیک در شعر ما بدل شد. یکی از دلایل تفاوت فاحشی که سهراب از کاربرد عرفان شرقی در شعر ایران ایجاد کرد به واسطه‌ی تاثیر بلافصل ما از عرفان اسلامی بود و این دیگر اندیشی در شعر او بی شک سرچشمه از ماهیت عرفان شرقی داشته است، چرا که فلسفه وجودی و گفتمان فلسفه شرق بیشترین خویشاوندی را می توانست با شعر داشته باشد. بهره‌ی زیرکانه‌ی سهراب از چنین گفتمانی مضاف بر بهره‌ی او از توانایی و پتانسیل موجود در نقاشی مدرن و آبستره او را دارای جهان‌بینی منحصری در دوره‌ی پس از نیما کرد. سهراب پس از فاصله‌گیری از زبان رواییِ اجتماعی فروغ که حرکتی از رمانتیسیسم به سوی اندیشه های اجتماعی بود، در دهه ی چهل با شعر حجم و موج نو نیز آشنا شد؛ هم از این رو برای بیان اندیشه‌های نوبنیاد فلسفی خویش در شعر از شگردهای شعر حجم و موج نو نیز بی‌بهره نماند. باید اذعان داشت که در حوزه‌ی محتوا بهره‌ی او از ذن‌بودیسم و دائوئیسم از سویی و افزودن مذاهب جهان نقاشی به واسطه‌ی تصاویر مدرن و تخیل بر گرفته از رنگ در زبان و از سویی نیز استفاده از امکانات شعر حجم و موج نو تمامیت هستی جهان شعری او را رقم زده است. در واقع سهراب توانست حسود ترین معشوقه یعنی شعر را در کنار معشوقه‌ای دیگر یعنی نقاشی با هم دوست داشته باشد و مدیریت ویژه‌ی او برای همزیستی این دو معشوقه زیر یک سقف خارق العاده بوده است، اگر چه داشتن یک دل و دو دلبر وقت گیر است و مناسبات هر یک به‌رغم وجود نقاط مشترک تفاوت‌های فاحشی باهم داشته، اما هریک از دیگری انرژی قابل توجهی نیز گرفته است. به دیگر سخن اگر سهراب صرفا به شعر می‌پرداخت مطمئنا با حفظ شعور و شناخت و دغدغه‌اش به آثار مدرن تجسمی، ما با دیگر سویه‌های جهان‌بینی او و تجربه‌های غنی‌ترش بیشتر آشنا می‌شدیم؛ البته وقتی نیز که برای تعرفه هر دو دلبر می‌باید مصروف می‌شد انرژی مضاعفی می‌خواست که با روحیه درویش خصال سهراب انگار منافات داشته است. بنابراین می‌توان یکی از دلایل تاثیر در شهرت سهراب را هم از این رو دانست و البته وقوع انقلاب اسلامی را نیز نباید در روند عمومی شدن شعرش از قلم انداخت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها