در عصر ما که همه نویسندگان تصور میکنند باید جوایز ارزشمندی را در کارنامه حرفهای خود داشته باشند، یادآوری اتفاقی که در 22 اکتبر 1964 افتاد و ژان پل سارتر از دریافت جایزه نوبل ادبیات خودداری کرد، بسیار جالب است.
سارتر در آن زمان چنین گفت: من همیشه افتخارات رسمی را رد کردهام. یک نویسنده نباید به خود اجازه دهد به یک مؤسسه تبدیل شود. این نگرش مبتنی بر درک من از مسئولیت یک نویسنده است. نویسندهای که موقعیتهای سیاسی، اجتماعی یا ادبی اتخاذ میکند باید فقط در چارچوب نگرش خود و آنچه مینویسد عمل کند.
سارتر در طول زندگیاش بارها در مورد هدف و مقصد ادبیات ابراز ناراحتی و تأثر کرد. او در سال 1947 در بیان تعریف ادبیات، مفهوم مقدس آن را کنار گذاشت و گفت اعتقادات مذهبی منسوخشده باید به نفع کارکرد اجتماعی ادبیات جایگزین شوند.
سارتر باوجود رد جایزه نوبل هیچگاه آن را کاملاً مردود ندانست، بلکه به نواقص و کاستیهای اروپا محور آن اشاره کرد. او گفت شاید اگر این جایزه در جریان جنگ امپریالیستی فرانسه در الجزایر که بهشدت با آن مخالف بود، به او اهدا میشد، آن را میپذیرفت.
سارتر وقتی متوجه شد قرار است جایزه نوبل به او اهدا شود، نامهای به آکادمی سوئد نوشت و گفت این افتخار را نمیخواهد، ولی نمیدانست برای اهدای نوبل نظر دریافتکننده آن را نمیپرسند و آکادمی سوئد نمیتواند تصمیم خود را لغو کند.
گرچه سارتر از سوی دانشجویان افراطی در پاریس در ماه مه 1968 موردتکریم و تشویق واقع شد ولی پسازآن شهرت او بهعنوان یک فیلسوف بهتدریج کاهش یافت.
اگزیستانسیالیسم بودن او از سوی ساختارگرایانی همچون «لوی استراوس» و «آلتوسر» و نیز پساساختارگرانی چون «دریدا» و «دلوز»، تحتالشعاع قرار گرفت. درواقع دریدا تلاش زیادی کرد تا مفهوم اگزیستانسیالیسم سارتر را بهعنوان تعبیری غلط از هایدگر مورد استهزا قرار دهد. همچنین فلسفه تحلیلی آنگلوساکسون تا حد زیادی به اعتبار فلسفی سارتر به چشم تحقیر نگریسته است.
اما اکنون در سال 2014 ما باید با چه رویکردی به آثار سارتر بنگریم؟ بسیاری از مبارزات فکری او هنوز هم مقتضی و بجا هستند. هنوز هم وقتی رمان «خروج ممنوع» او را میخوانیم، میفهمیم که چقدر روابط ما با دیگران اسفبار است یا وقتی به این ادعای او که انسانها از طریق ابتکار و عمل میتوانند سرنوشت خود را تغییر دهند، فکر میکنیم بار مسئولیت انتخاب را بر دوش خود احساس میکنیم. در داستان کوتاه «صمیمیت» او باشخصیتی مواجه هستیم که مانند همه ما از مسئولیت آزادی میهراسد و هر کاری میکند تا دیگران را ترغیب به تصمیمگیری برای خود کند.
تعهدات سوسیالیسمی، ضد فاشیسمی و ضد امپریالیسمی او هنوز هم طنینانداز هستند. بحث وجودی بشریت یا همان اگزیستانسیالیسم، سرنوشت و مسئولیتهای اخلاقی و سیاسی که سارتر بسیار درخشان بیان کرده هنوز از بین نرفتهاند، بلکه این ما هستیم که بسیار ساده از کنار آنها میگذریم.
آکادمی سوئد در انتخاب برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1964 اشتباه نکرده بود. سارتر فیلسوف، نویسنده بزرگ و متفکری بود که اعضای آکادمی شایستگی او را به رسمیت شناخته بودند، اما اکنون به فراموشی سپردهشده است.
نظر شما