پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۴
ریچارد فورد؛ نویسنده «آواگرا» که نمی‌تواند از شخصیت داستان‌هایش دست بکشد

«ریچارد فورد» رمان‌نویس مشهور آمریکایی و برنده جایزه پولیتزر ۱۹۹۶ در مصاحبه با هافینگتن پست درمورد آخرین رمان خود که به تازگی منتشر شده و تأکید بر ریتم و آوای کلمات در نوشته‌هایش صحبت کرده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از هافینگتن پست، «ریچارد فورد» که 8 رمان و 5 مجموعه داستان کوتاه در کارنامه حرفه‌ای خود دارد، تاکنون جوایز بسیاری دریافت کرده که از جمله آنها جایزه پولیتزر ۱۹۹۶ برای رمان «روز استقلال» و جایزه پن/فاکنر برای داستان «خبرنگار ورزشی» است.

شخصیت معروف داستان‌های فورد «فرانک بسکوم» نام دارد که طی چندین دهه حضور در داستان‌های فورد، اکنون مسن‌تر و عاقل‌تر به نظر می‌رسد. گرچه فرانک بسکوم برای همه خوانندگان، دوست‌داشتنی نیست ولی نوشته‌های پرطنین و با نفوذ فورد همواره با تحسین خوانندگان و منتقدان مواجه بوده است.

آخرین رمان فورد به نام «بگذار برایت فرانک باشم» که در 4 نوامبر 2014 (3 روز پیش) منتشر شد، ادامه داستان‌های فرانک بسکوم است که در مدت زمان کوتاهی پس از طوفان ویران‌کننده نیوجرسی روی می‌دهد.

فورد در مصاحبه زیر درمورد بسکوم، شخصیت بدون تغییر داستان‌هایش و نیز اهمیت آوا و ریتم کلمات در نوشته‌هایش صحبت می‌کند:

قبلاً گفته بودید که از داستان‌های فرانک بسکوم دست کشیده‌اید. چرا تصمیم گرفتید دوباره به سراغ او بروید؟
سعی می‌کنم به حرف‌هایم پایبند باشم ولی وقتی هنگام انتخاب سوژه، فرانک به سراغم می‌آید از نوشتن درمورد او خوشحال می‌شوم. من طوفان شن نیوجرسی را تجربه کردم و از دیدن خرابی‌ها و خسارات جانی بر جای مانده از آن بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم.

اگر نویسنده باشید باید به چیزهایی که شما را متأثر می‌کند، توجه نشان دهید. آنچه من در این طوفان تجربه کردم در ذهنم با نقش فرانک بسکوم در هم آمیخت و من احساس کردم فرانک می‌تواند پیامدهای انسانی طوفان را که از دید رسانه‌ها پنهان مانده به خوبی عیان کند.

فرانک مانند نوعی شاخص فرهنگی عمل می‌کند. او نه تنها به وقایع کنونی مرتبط است بلکه رفتار او همانند رفتار جمعی مردم است. در آخرین رمان شما او سعی می‌کند به زندگی خود نظم دهد. فکر می‎کنید این به دلیل مسن‌تر شدن او است یا احساس کلی‌تری است که میان آمریکائی‌ها در تمام سنین وجود دارد؟
من واقعاً پاسخی برای این سؤال ندارم. من خواستم فرانک به زندگی خود نظم دهد (مثلاً دوستانش را کنار بگذارد) زیرا به نظرم جالب می‌آمد و همچنین با سن و سال او سازگاری بیشتری داشت. اما من هرگز تلاش نکردم از او یک شاخص فرهنگی بسازم یا او را سمبل موضوع خاصی قرار دهم. درواقع فقط به شرایطی که خاص و منحصر به او هستند فکر می‌کردم نه به مقیاس بزرگ فرهنگی. من کلاً به فرهنگ در سطح کلان فکر نمی‌کنم.

به نظر می‌رسد شما بیشتر بر روش‌هایی که در آنها یک شخصیت واحد با تغییر سن تغییر می‌کند، متمرکز شده‌اید مانند شخصیت «دل پارسونز» در آخرین کتابتان و البته فرانک بسکوم در کتاب‌های چندین دهه. چرا این به الگوی شما تبدیل شده و فکر می‌کنید نوشتن شما در طول زمان چه تغییراتی کرده است؟
من مطمئن هستم شیوه نگارشم تغییر کرده اما نمی‌دانم چگونه. به نظرم داشتن آگاهی بیش از حد از سبک نگارش افراد چندان صحیح نیست. من فقط امیدوارم نگارشم بهتر شده باشد.

شما به عنوان یک نویسنده «آواگرا» معروف شده‌اید و هرگز این موضوع را رد نکرده‌اید. آیا همچنان به این تعریف اعتقاد دارید؟
زمانی که به دنبال واژه‌‎ای متناسب با یک جمله می‌گردم، ترجیح می‌دهم آن کلمه را بر اساس آوا و صدایی که دارد یعنی تعداد هجاها، طول کلمه و علامت آواشناسی آن (شوا) انتخاب کنم و به این موضوع که چقدر هدف و منظور اصلی مرا تأمین می‌کند، چندان اهمیت نمی‌دهم. به ناچار جملات با استفاده از این روش تغییر می‌کنند و گاهی این تغییرات جالب هستند. این کاری است که شاعران انجام می‌دهند و آن را «اکتشاف» می‌نامند.

آیا فکر می‌کنید بالاخره روزی به داستان‌های فرانک پایان خواهید داد؟ و اگر چنین است کتاب بعدی چگونه خواهد بود؟
هیچ نظری درمورد آینده ندارم. اگر داستان‌های فرانک تمام شود، فعلاً هیچ ایده‌ای برای کتاب دیگری ندارم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها