جمعه ۱۴ آذر ۱۳۹۳ - ۱۴:۱۵
خرمشاهی: پورجوادی بزرگترین فرهنگساز پس از انقلاب است/ پورجوادی:سفره را به‌جای تکه‌تکه کردن حفظ کردم!

یکصد و هشتادمین شب مجله بخارا به نکوداشت مقام علمی و پژوهشی دکتر نصرالله پورجوادی اختصاص یافت. در این مراسم از دو کتاب وی با عناوین «عهد الست» و «آسمان جان» رونمایی شد. بهاءالدین خرمشاهی در این مراسم گفت: دکتر پورجوادی را به عنوان بزرگترین فرهنگساز بعد از انقلاب می‎شناسم و کنار رفتن وی از مرکز نشر دانشگاهی ضایعه بزرگ فرهنگی بود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا) ، در  شب نصرالله پورجوادی،  به دوستی چهل و هفت ساله خود با دکتر پورجوادی اشاره کرد و گفت:‌ هر دو جوان بودیم، یعنی حدود بیست و دو سه سال. یک روزی روبه‌روی دانشگاه تهران بودم. هوس کردم سری به کتابفروشی پر رونق امیرکبیر آن موقع که درست مقابل دانشگاه تهران بود سری بزنم. به آنجا رفتم و به ردیف کتاب‎ها نگاه می‎کردم، دیدم بزرگواری دنبال گمشده‎ای می‎گردد؛ یعنی هر کتابی را نمی‎خواهد، یک کتابی را نشان کرده است و می‎خواهد. نزدیک شدم و گفتم سلام و ببخشید که خلوت شما را به هم زدم . به ایشان گفتم من می‎خواهم کمک کنم اگر بتوانم. گفتند من دنبال یک ترجمه خوب از قرآن می‎گردم. در آن زمان بیست و اندی از ترجمه‏‌های مرحوم قمشه‏‌ای منتشر شده بود منتها ترجمه اعلا نبود، بنده حدود 100 صفحه نقد بر این ترجمه که از نظر فارسی خوب و از نظر دقت دارای ضعف بود نوشته‏‌ام.

کتاب؛ باب آشنایی با پورجوادی

وی ادامه داد: ترجمه مرحوم ابوالقاسم پاینده یک ترجمه خوب بود که در آن روزگار درست 10 سال از انتشارش می‌گذشت. سال 36 منتشر شده بود و آن زمان هم سال 46 بود. نگاهی کردم و یافتم و گفتم این ترجمه خوب است. از همان جا مِهر دو سویه شکل گرفت. خانه‏‌های ما هم نزدیک به هم بود. ما در خیابان فلسطین بودیم و پورجوادی هم رو به روی دانشگاه ، در یکی از کوچه‏‌هایی که به نام ابوی محترم وی بود. با هم رفت و آمد هم می‏‌کردیم، خانوادگی. بعد از مدتی فاصله افتاد که نمی‏‌دانم چرا و بعد هم رفتیم سربازی. برکت سربازی برای ما این بود که با بزرگانی مانند دکتر پورجوادی و دکتر اصغر دادبه و استاد حسن انوشه آشنا شدیم و من پورجوادی را بار دیگر آنجا دیدم. باز ردمان گم شد. ایشان رفته بودند آمریکا و تا مرحله فوق لیسانس درس خوانده بودند. بعد فلسفه را در دانشگاه تهران با استادن بزرگی مثل آقای اخوان مهدوی ادامه دادند و دکترای فلسفه از دانشگاه تهران گرفتند. 

این پژوهشگر پیشکسوت به سال‌های تعطیلی دانشگاه‌ها پرداخت و گفت: سال 58 یا سال 59 بود که با تعطیلی دانشگاه‎ها به استادان گفته بودند که هر کس می‎خواهد اثری تألیف کند. دکتر پورجوادی  آن موقع با حکم و تأیید ستاد انقلاب فرهنگی که بعد شد شورای عالی انقلاب فرهنگی، یک مرکزی راه انداختند برای آن که استادان دانشگاه تألیفات‌شان را تحویل بدهند و آنجا ارزیابی و بررسی و ویرایش و چاپ بشود. مرکز نشر تأسیس شد. به فاصله کمی نشریه «نشر دانش» تصویب شد که من افتخار این را دارم که اسمش را پیشنهاد کردم. این نام هم به معنی عالی کلمه است و هم به معنای گستراندن اندیشه. دکتر پورجوادی هم  سریعاٌ پذیرفتند. از آن شماره یک من همکاری نداشتم از شماره دوم نوشتم، تا شماره صدم. نه این که هر شماره. من حدود بیست سی مقاله در آنجا نوشتم. غالباً هم نقد کتاب بود. 

پورجوادی؛ فرهنگ‌ساز بعد از انقلاب

خرمشاهی خطاب به حاضران گفت: دکتر پورجوادی را به عنوان بزرگترین فرهنگساز بعد از انقلاب می‎شناسم. خیلی‏‌ها با آثار خودشان فرهنگسازی کردند؛ آن را محسوب نمی‏‌کنم. اما پورجوادی کسی است که با کار سازمانی و با به کار گرفتن ده‏‌ها دانشمند و استاد توانسته است هزار کتاب دانشگاهی، معارف اسلامی، عرفانی و تصحیح نسخ منتشر کند. او همچنین توانسته است چندین کنگره درباره زبان فارسی و زبان‏شناسی برگزار کند. و هیچ کس نمی‏‌داند چرا ایشان از مرکز نشر دانشگاهی کنار رفتند. رفتن ایشان ضایعه فرهنگی بزرگی بود چنان که کمر این مرکز بزرگ شکست، بعد از رفتن ایشان که شاید هفت هشت سالی هست. و آن همه نشریه، باستان شناسی، شیمی، فیزیک، ریاضی، معارف، خود نشر دانش، ناگهان دچار بلای آسمانی شد، همه خوابید. حیرت‎آور است.

وی ادامه داد:  می‎گویند که کارها نباید قائم به شخص باشد، باور نکنید، در بسیاری موارد کارهای بزرگ است که یک شخص بزرگ آنها را به سرانجام می‎رساند.

نشر مرکز و مدیران آن

ابوالحسن نجفی، زبان‌شناس و یکی از پیشکسوتان نشر دانشگاهی در ادامه این مراسم درباره همکاری خود با مرکز نشر دانشگاهی و  دکتر  پورجوادی گفت:‌ می‎خواهم درباره یکی از نشریات مرکز نشر دانشگاهی به نام مجله «لقمان» که مورد توجه خاص آقای دکتر پورجوادی بود صحبت کنم. 

وی افزود: در سال 1357یا 1358که فترت دانشگاه‎ها پیش آمد قرار بر این شده بود که در مدت تعطیلی دانشگاه‎ها، استادان و مدرسان دانشگاه درس خود را به صورت کتابی تحریر کنند و برای چاپ آماده سازند. آن زمان هنوز موضوع ویرایش و ویراستاری نشریات و کتاب‎ها برای همه روشن نشده بود و بسیاری آن را فقط اصلاح اغلاط انشایی و احیاناً املایی می‎دانستند. دکتر پورجوادی می‎دانست که هیچ نشریه‎ای بدون ویرایش قابل چاپ نیست. از این‌رو به «شورای انقلاب فرهنگی» پیشنهاد کرده بود که سازمانی برای این منظور تأسیس شود، شورای انقلاب فرهنگی نیز این سازمان را تأسیس کرد مدیریت این سازمان جدید را بر عهده خود دکتر پورجوادی گذاشت و به این ترتیب « مرکز نشر دانشگاهی» به وجود آمد. 

این عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی افزود: در دو سه دهه پیشتر یک شرکت نشر کتاب به نام « مؤسسه انتشارات فرانکلین» که بر گرته مؤسسات انتشاراتی آمریکا به وجود آمده بود؛ به شیوه انتشارات در آمریکا به کار ویرایش کتاب مشغول شده بود و در این مدت عده‎ای ویراستار زبده پرورش داده بود. دو سالی پیش از انقلاب، این مؤسسه تعطیل شد و اعضای آن به مؤسسه‎ای به نام «سازمان ویرایش کتاب » ( یا نظیر این) وابسته به دانشگاه آزاد پیوستند. البته دانشگاه آزاد که آن موقع بود با دانشگاه آزادی که امروز هست و بعداً به وجود آمد فرق می‎کند. این دانشگاهی بود که بر گرته اوپن یونیورستی انگلستان بنا شده بود، کارهایی کرده بودند و هنوز کارهایشان را شروع نکرده بودند. و به هر حال دانشگاهی بود که ویراستاران مؤسسه فرانکلین به آنجا روی آورده بودند. بعد با برچیده شدن دانشگاه آزاد، ویراستاران آن مؤسسه پراکنده شدند و ممکن بود که هر کدام به گوشه‎ای بروند. 

این مترجم ادامه داد: آقای دکتر پورجوادی که متوجه ارزش کار این گروه بود و می‎دانست که اگر آنها پراکنده شوند دیگر مشکل بتواند ویراستار شایسته به دست آورد، آنها را به کار در مرکز نشر دانشگاهی دعوت کرد و به این ترتیب این مرکز نشر پا گرفت. 

 نجفی ادامه داد: در سال 1383، دکتر پورجوادی را به چه مناسبت از مدیریت مرکز نشر دانشگاهی کنار گذاشتند؟ و آقای دیگری را از یکی از دانشگاه‎های شهرستان‎ها دعوت کردند که بیاید و به جای وی مدیر مرکز نشر دانشگاهی بشود. آن آقا که اصلاٌ در زمینه علوم انسانی کاری نکرده بود، ظاهراً استاد زمین شناسی بود ، آمد در اتاق آقای پورجوادی و جانشین وی شد. طبعاً مجله هم متوقف ماند و منتشر نشد و بعد آقای عبدالمحمد روحبخشان را هم بازنشسته کردند. بعد مدیر یا مدیران دیگری در مرکز نشر دانشگاهی آمدند و مجله «لقمان» همچنان در محاق تعطیل بود. و به این ترتیب عمر لقمان مثل دیگر مجلات نشر دانشگاهی به پایان رسید.

پیام دکتر محقق داماد

در ادمه  شب نصرالله پورجوادی، پیام دکتر سید مصطفی محقق داماد  از سوی حمیدرضا افسری ، مدیر کانون زبان فارسی، قرائت شد.

دهه 60؛  دهه انسداد فرهنگی

در این مراسم که  در بنیاد موقوفات دکتر افشار برگزار شد، دکتر پورجوادی در سخنانی ضمن تشکر از برگزار کنندگان این  مراسم گفت:‌ مهم‎ترین دوران زندگی من به مرکز نشر دانشگاهی بر می‌گردد. 

 وی اظهار کرد: نقش من در اینجا چه بود؟ به طور خلاصه عرض می‌کنم که سعی کردم کارها را به دست کسانی بسپارم که کارشان را بلد بودند و متخصص بودند. بعضی دوستان که آن چنان دوست هم نیستند می‎گویند مرکز نشر را فلانی تأسیس نکرده و بعد هم فلانی کاری نکرده. مرکز نشر مربوط به دانشگاه آزاد بوده و فلانی از سفره حاضر و آماده استفاده کرده است. بله همین کار را کردم. بله این سفره را من تکه تکه نکردم. سفره را حفظ کردم تا کسانی که می‎خواهند بیایند و کار کنند.

پورجوادی ادامه داد: ولی می‎دیدیم که متأسفانه اشخاصی را همین طور بدون هیچ‌گونه صلاحیتی می‎آوردند در این مراکز فرهنگی می‎گماردند. بنده در مرکز نشر دانشگاهی از اشخاص در جای خودش استفاده می‎کردم .به اهل علم احترام می‎گذاشتیم و برای هر کسی که دانشی داشت جایگاه ویژه‎ای داشتیم.

 این استاد فلسفه و عرفان با اشاره به انقلاب فرهنگی گفت: برایم مرکز نشر یک دانشگاه بود و اوقات آموزنده‎ای را طی می‎کردم. گاهی فکر می‎کنم اگر فرصت دوباره ایجاد شود آیا مجدداً این کار را خواهم کرد. فکر می‏‎کنم بله این کار را انجام می‎دهم. دوران خوبی بود. من با آقای ابوالحسن نجفی 25 سال کار کردم. از ایشان آموختم. 

 وی در ادامه  این مراسم خطاب به حاضران گفت: نشریاتی را منتشر می‎کردیم که نویسندگانش را می‎دیدیم. نویسندگان در مجله حضور داشتند. محیط نشریات ما پر نشاط و دارای انگیزه کار بود. نشر دانش اگر از نظر فنی مزایایی داشت به عهده حسین مشتاق بود. من تعجب می‎کنم بعد از تعطیلی مجله چرا دق نکرد. او عاشق مجله بود.

 پورجوادی دهه 60  را  اوج فعالیت‎‏ مرکز نشر دانشگاهی عنوان کرد و اظهار کرد:  در ده سال اول انقلاب فقر شدید فرهنگی بر کل جامعه ما حاکم بود. در دوره‎ای که مرکز نشر دانشگاهی تأسیس شد در کشور مجله‎ای که به این امور بپردازد وجود نداشت. اولین مجله مربوط به امور علمی برای مرکز نشر دانشگاهی بود که در ابتدا قرار بود به عنوان بولتن مرکز کارش را آغاز کند که بعد از گذشت چند شماره به عنوان یک مجله جدی و عمومی مطرح شد . بعد از دو سال که از تأسیس مرکز می‎گذشت کیهان فرهنگی راه‎اندازی شد. ما در میان این فقر فرهنگی جایی را پایه گذاشتیم که به بهبود فضایی که تمام نشرهای دانشگاهی بسته به آن بود کمک کنیم و در این مورد اولین جایی بودیم که بعد از انقلاب کتاب خارجی وارد کشور کردیم و اولین جایی هم بودیم که نمایشگاه کتاب برای آشنایی با موضوعات جدیدی که در عرصه‎های مختلف علمی عرضه می‎شد برگزار کردیم. 

برای نشر دانشگاهی غصه می‌خورم

این مولف، در ادامه  به خروج خود از مرکز نشر دانشگاهی نیز پرداخت و افزود: خروجم از مرکز در سال 1383 آن طور که می‎خواستم نبود. به این معنی که من دوست داشتم ارتباطم را با مرکز برای ارائه پیشنهادها و انتقال تجربیات حفظ کنم که با نوع خروج من عملاٌ این امکان فراهم نشد و بعد از بیرون آمدنم تا همین امروز سری به آنجا نزده‎ام. امروز دلسوزی من بیشتر از این جهت است که من سال‎ها به رغم میل قلبی خودم در آنجا ماندم ( چون از مسائل اداری و مدیریتی خسته شده بودم و این مسائل را دوست نداشتم) و کار کردم و در این چند سال برای پا گرفتن این نهال در کنار من افراد بسیار دیگری هم زحمت کشیده بودند و نتیجه همان چیزی شده بود که همه می‎دانیم، از همین رو هم هست که امروز وقتی از رونق افتادان آنجا را می‎بینم برایش غصه می‎خورم. 
 
در شب نصرالله پورجوادی  که با حضور  دکتر داریوش شایگان، دکتر محمد‌علی موحد،  حسین معصومی همدانی، هارون یشایایی، صفدر تقی‌زاده، ایرج پارسی نژاد، منصور یزدانیان، اسماعیل جمشیدی و سایر چهره‌ها همراه بود از دو کتاب «آسمان جان» و « عهد الست»  اثر دکتر نصرالله پورجوادی رونمایی شد.
 
صد و هشتادمین شب مجله بخارا به دکتر نصرالله پورجوادی اختصاص داشت که شامگاه پنجشنبه ۱۳ آذرماه ۱۳۹۳ در محل کانون زبان فارسی برگزار شد.

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها