کتاب در روزنامه ایران
قالبهایی مناسب برای زمانه ما
روزنامه ایران در صفحه شعر یادداشتی درباره رباعی و دوبیتی در شعر معاصر فارسی منتشر کرده که در آن می خوانیم: قالبهای شعر فارسی متفاوتند اما اسامی همه این قالبها را مخاطبان عام این شعر نمیدانند و آن اسمهایی را هم که میدانند، همیشه آثاری از آن نوع را در ذهن ندارند. معدود قالبهایی زیاد خوانده میشوند که غزل، مثنوی ، رباعی و دوبیتی از این نوعاند و غزل، مشهورترینشان است با چند چهره قدمایی و معاصر ِ مشخص و باقی ِ این قالبها وابستهاند به دو، سه اسم که مشهورترینشان فردوسی ، نظامی ، سعدی و مولوی در مثنویاند و خیام و عطار در رباعی و بابا طاهر و فائز دشتستانی در دوبیتی.
اگر نگاهی به دیوانهای قدمایی بیندازیم، در هر دیوان به قدری اندک، اما در حد تکافو رباعی مییابیم اما رباعیهای خوبی نیستند و تفننی گفته شدهاند و فاقد ضربه پایانیاند و اغلب از جهانبینی تکاندهنده شاعرانی چون خیام و عطار و ابوالخیر، محروم. این ضعف در رباعیسرایی را در دیوان شاعران بزرگ هم میبینیم. حافظ هم رباعیهای خوبی ندارد رباعیهای منسوب به سعدی هم خوب نیستند و این رشته سر ِ دراز دارد تا سال 52 و ورود شاعران جوانی به عرصه شعر، که شعر کلاسیک را با رباعی و دوبیتی آزمودند و آنها را در صفحات شعر مجله جوانان به مدیریت علیرضا طبایی به چاپ رساندند. آثار این شاعران، در آغاز بیشتر تفنن بود تا حرکتی جدی در شعر اما با پیروزی انقلاب اسلامی 57، یکی از آنان که مستعدترینشان هم بود رباعی را به مهمترین مرتبه کیفی و ادبیاش، پس از خیام و عطار و ابوالخیر رساند. نامش را میدانیم: سید حسن حسینی؛ حرکت او، توسط شاعران حوزه هنری پی گرفته شد و شاعری دیگرکه پیش از 57، از وی کمترشعری خوانده شده بود، نه تنها به زبانی متمایز از زبان حسینی در این حوزه دست یافت که با درک تمایز زبانی رباعی و دوبیتی، به دوبیتی هم جانی تازه بخشید و این قالب ِ بیرون از مدرسه را، رسماً بدل به رویدادی مهم در سخنوری و شاعری کرد. نام این شاعر را هم میدانیم: قیصر امینپور.
تدبیر ما و تقدیر تکنولوژی
روزنامه ایران در صفحه اندیشه با دکتر مصطفی تقوی، استادیار گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف و مدرس دروس فلسفه علم، فلسفه تکنولوژی و مطالعاتعلم و تکنولوژی گفتوگو کرده که «درآمدی بر فلسفه تکنولوژی» وال دوسک و «درباب تکنولوژی» جوزف پیت در سالجاری از او منتشر شده است.
او می گوید: امروزه تکنولوژی، به قول «پستمن» همچون جوهری که در آب حل میشود، در جوامع تأثیر گذاشته است، طوری که شما برای بسیاری از فعالیتهای شناختی، راهبردی و عملیاتی ناگزیر هستید که به مقولهای به نام تکنولوژی بپردازید. به دلیل همین تأثیر شگفتانگیز تکنولوژی در جوامع انسانی، بدون شناخت تکنولوژی و ابعاد گوناگون آن، تولید دانش حاکی از واقعیتهای اجتماعی ممکن است دچار کاستیهایی شود.
بدون شناخت تکنولوژی، بحثهای اقتصادی و توسعهای هم دچار کاستیهایی میشود، چرا که امروزه تکنولوژی به طور واضح دارای هویت و ابعادی اقتصادی است. بدون شناخت تکنولوژی، تدوین چشمانداز، سناریوپردازی، تحلیل روندهای اجتماعی، تخمینهای اطلاعاتی در عرصههای گوناگون (از مسائل امنیتی گرفته تا اقتصادی)، تدوین رهنگاشتهای مختلف و... دچار کاستیهایی میشود. بدون شناخت تکنولوژی، با توجه به اینکه ذهن، زبان و رفتار انسان امروزی سخت متأثر از تکنولوژی و آغشته به فرهنگ برآمده از توسعه تکنولوژی است، نمیتوان به بحثهای اخلاقی به نحوی شایسته پرداخت. به دلیلی مشابه، بدون شناخت تکنولوژی نمیتوان بدرستی در خصوص نسبت دین با جامعه امروزی اندیشید.
وقتی تکنولوژی در همه وجوه زندگی ما یا دستکم در بسیاری از وجوه زندگی ما تأثیری محسوس و آشکار دارد، آیا میتوانیم بدون شناخت و ابعاد گوناگون آن زندگی فردی و اجتماعی شایستهای داشته باشیم. متأسفانه در پرداختن به مباحث فلسفه تکنولوژی و بسط تأملات بومی در خصوص آن کمکاری صورت گرفته است. البته آنچه عرض کردم، علاوه بر لزوم مطالعه فلسفی، لزوم مطالعه جامعهشناختی تکنولوژی را هم نشان میدهد. این دو حیطه بسیار در هم تنیده هستند.
اینکه تکنولوژی امری ارزشبار است، توسط بسیاری از فلاسفه تکنولوژی مورد قبول واقع شده است. آری، تکنولوژی، چه آن را ابزار بدانیم، چه آن را نوعی فعالیت انسانی قلمداد کنیم، چه آن را نوعی چارچوب شناختی-هنجاری تفسیر کنیم و چه نوع نگرش سیستمی نسبت به آن داشته باشیم، امری است ارزشبار.
اما در خصوص پرسش شما باید به نکاتی توجه کرد. اگر تکنولوژی را سختافزار در نظر بگیرید که نوعی ابزار تلقی میشود، نمیتوان براحتی ارادهای به آن نسبت داد که بتواند ارزشهایی را به جامعه تحمیل کند. سختافزارها به دست انسانها ساخته میشوند و با وجود اینکه ممکن است تجلیگاه ارزشهایی باشند ولی از خود اراده ندارند که ارزشهایی را به انسانها تحمیل کنند.
اما این بدان معنا نیست که نظام تکنیکی دارای اثری مقیدکننده نیست. نظام تکنیکی دارای آثار اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و غیره است، لیکن سختافزار، ارادهای برای تحمیل ارزش ندارد. در هر حال پرسش این است که با چنین ویژگیای که تکنولوژی دارد چگونه باید مواجه شد و پرسش اساسیتر این است که آیا اساساً لازم است که دغدغه این مسأله را داشته باشیم. اگر همچون «پیت»، ارزشها را بر هم ترجیح ندهیم، هیچ جای نگرانی نیست؛ با تغییر تکنولوژی ارزشها تغییر میکنند و آب از آب تکان نمیخورد. اما اگر همچون «فینبرگ»، کسی ارزشهای دموکراتیک را حال در هر معنایی که خودایشان مدنظر دارد، بر ارزشهای سرمایهداری ترجیح دهد، باید به فکر راهی به رهایی از نظامی تکنیکی باشد که بر اساس ارزشهای سرمایهداری شکل گرفته است.
معتقدم که نظامهای تکنیکی آغشته به ارزش هستند و این ارزشها ممکن است به حال انسان و جامعه انسانی مفید نباشد، بلکه مضر باشد. حال کدام نظام تکنیکی حامل چه ارزشهایی است، نمیتوان پیشبینی قضاوت کرد و باید با رهیافت اجتماعی-تاریخی این پرسش را با روش تحقیق مناسب پاسخ داد.
در نهایت به قسمت اصلی پرسش شما میرسیم: چه باید کرد؟ در وهله نخست، به نظر میرسد که راهحل آسان است. ابتدا نظام تکنیکی را به لحاظ ارزششناختی بررسی میکنیم و در گام بعدی با شناختی که از نظام ارزشی مقبول خود داریم، در خصوص پذیرش، رد یا اصلاح نظام تکنیکیای که با آن مواجه هستیم اقدام میکنیم. این پاسخ، به لحاظ نظری پاسخی سرراست است، لیکن در عمل مشکلی به وجود میآید که اغلب نادیده انگاشته میشود. همان طور که در برخی از مقالاتم به آن اشاره کردهام، نظام تکنیکی اغلب گرانشی دارد که خارج شدن از آن بسیار مشکل است. اگر این تز را قبول داشته باشیم که توجیه آن از برنامه این گفتوگو خارج است، ممکن است شرایطی پیش آید که ما آگاه باشیم که نظام تکنیکی خاصی با ارزشهای مقبول ما ناسازگاریهایی دارد، ولی نتوانیم از میدان گرانشی آن براحتی خارج شویم. البته نظامهای تکنیکی توسط انسانها ساخته میشود و این امکان وجود دارد که توسط انسانها هم برچیده و جایگزین شود؛ بحث بر سر امکان یا نبود امکان نیست، بحث بر سر دشواری کار است.
کتاب در روزنامه شرق
«من» میگویی و به این واژه مفتخری
روزنامه شرق در صفحه آخر یادداشتی درباره عمق اندیشه در فلسفه نیچه منتشر کرده که در آن آمده است: بهعنوان پزشک مغز و اعصاب که در علوم شناختی پژوهش میکنم و به نقش محوری تن در فرآیند شناخت و هنر علاقهمندم، تعبیر جدیدی از مرور افکار «فریدریش نیچه» (١٩٠٠-١٨٤٤) درباره شناخت، پس از ١١٥سال که از مرگ او میگذرد، اهمیت ویژهای دارد. «نیچه» در بخش اول کتاب «چنین گفت زرتشت»، تحت عنوان «خوارشمارندگان تن» (ترجمه داریوش آشوری) مینویسد: ... انسان بیدار روشنبین میگوید: من تماما جسمم و نه چیزی بهجز آن. تن خردی است عظیم، کثرتی با معنایی واحد، جنگی و صلحی، رمهای و شبانی. برادرم! خرد اندکت، دستافزار تن توست. «من» میگویی و به این واژه مفتخری. اما بزرگتر از اینکه باورش نمیداری «تن» تو، خرد بزرگ آن است که «من» بر زبان نمیآورد، اما در عمل «من» را به نمایش میگذارد. در همین فراز کوتاه، «نیچه» نشان میدهد که اندیشمندی است که به محوریت تن در شکلگیری شناخت، توجه دارد و جان را از تن جدا نمیداند و این خود شورشی است علیه جریانات فلسفی قبل از او. «لیکاف» و «جانسون» در کتاب فلسفه جسمانی (١٩٩٩) در بررسی سیر تفکر فلاسفه، «موریس مرلو پونتی» را تنها فیلسوف پدیدارشناسی میدانند که به محوریت استعاری تن در شکلگیری شناخت، پرداخته است.
کتاب در روزنامه اعتماد
روزنامه اعتماد در صفحه آخر مطلبی درباره احمد پوري منتشر کرده که کتاب «هوا را از من بگير خندهات را نه» از ترجمههاي معروف اوست. او ميگويد اين روزها به دليل تنگي وقت و تعهدي كه به ناشر سپرده است، از كارهاي ديگر دست شسته است و به كار ترجمه اتوبيوگرافي نرودا مشغول است.
ميگويد «حتي كار سومين رمانم را هم رها كردم، تا هرچه زودتر ترجمه اين كتاب پرحجم را تمام كنم؛ عمده دغدغهام معطوف به كارهاي ترجمه و ادبيات است و براي آدمهايي كه عمري با ادبيات به سر بردند و كار كردند، از هر طرف بروند و به هر موضوعي فكر كنند و بپردازند به نوعي به ادبيات باز ميگردند و من هم اينروزها چنين هستم».
آقاي مترجم يكسره به كار مشغول است، اينطور كه ميگويد و هرچند از امور جاري بيخبر نيست. به تازگي رمان «دشمنان؛ يك داستان عاشقانه» نوشته ايزاك بشويس سينگر به ترجمه احمد پوري در نشر باغ منتشر شده است. پل مازورسكي، سينماگر امريكايي بر اساس اين رمان نويسنده لهستاني يك فيلم سينمايي ساخته است. همچنين چاپ هشتم رمان «دو قدم اينور خط» وي به تازگي منتشر شده است.
نويسنده در اين رمان تاريخ، انديشه و وهم واقعيت را در هم ميآميزد تا روايتي جذاب از تاريخ قرن بيستم به دست دهد.
کتاب در روزنامه اطلاعات
پلي ميان دانش و فرهنگ
روزنامه اطلاعات در شماره امروز خود يادداشتی به بهانه آغاز صدو يکمين سال حيات پروفسور فضلالله رضا منتشر کرده که در آن بیان شده است: درخشش پروفسور فضلالله رضا در دهههاي اخير به عنوان يک دانشمند و يک چهره شاخص در آکادمي (چه در دانشگاههاي معتبر ايراني و چه در دانشگاههاي معتبر خارجي) که از سويي هم به صورت عميق و ژرفانديشانه به فرهنگ و تمدن ايران پرداخته است، آميزهاي است که هم به لحاظ فردي و هم به لحاظ نهادي امروز يک ضرورت به شمار ميآيد و نهاد علم و فرهنگ را پيوند ميدهد. با توجه به کارنامه علمي ممتاز و آثار ارزشمندي که تأليف کرده، مطالعه زندگي و افکارش از آن رو اهميت مضاعف مييابد که عليرغم تدريس در دانشگاههاي کشورهاي مختلف و تعليم دانشجويان ايراني و غيرايراني و جايگاه علمي والايي که در سطح جهان کسب کرده، مسائل کشورش را هم با دقت دنبال کرده و به تعبيري هيچگاه ايران را از ياد نبرده است! به تازگي گفتوگوهايي با پروفسور فضلالله رضا در کتابي (گفتوگو با فرهنگمداران: ايران و دنياي جديد، تأليف محمد صادقي، شرکت سهامي انتشار، 1393) منتشر شده که شامل شرحي از زندگي و فعاليتهاي علمي و تحقيقاتي و دغدغههاي فرهنگي اوست و خواننده را به تأمل بيشتر در باب مسائل فرهنگي و اجتماعي دعوت ميکند. چنانکه ميدانيم، دانشگاه يکي از مهمترين نهادهاي توليد معرفت است که با حساسيت نسبت به مسائل جامعه مدني و جامعه اخلاقي ميتواند سهم موثري در توصيف و تبيين آنها داشته باشد. امروز دانشگاهها و کارکردها و ناکارکردهايش نهتنها در مقياس آکادمي بلکه در دو مقياس نهاد وابسته فرهنگي و نهاد موثر مدني مورد توجه است. از اينرو بايد ديد که بازوي معرفت و روند توليد آن در دانشگاه تا کجا و چگونه با جامعه مدني و جامعه سياسي ايران پيوند ارگانيک دارد.
کتاب در روزنامه مردم سالاری
پدر شعر نو فارسي
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی درباره نيما يوشيج، پدر شعر نو فارسي به مناسبت درگذشتش منتشر کرده که در آن عنوان شده است: نيما در سال 1300 منظومه قصه رنگ پريده را که يک سال پيش سروده بود منتشر کرد. منظومه قصه رنگ پريده در حقيقت نخستين اثر منظوم نيمايي است که در قالب مثنوي (بحر هزج مسدس) سروده شدهاست. شاعر در اين اثر زندگي خود را روايت کردهاست و از خلال آن به مفاسد اجتماعي پرداختهاست. سپس افسانه را سرود که در آن روحي رمانتيک حاکم است . نيما پس از آن در اشعاري نظير خروس و روباه و چشمه افکاري اجتماعي را بيان ميکند اما قالب اشعار قديمي است. مشخص است که وي در آن زمان مشق شاعري ميکند و هنوز راه خود را پيدا نکردهاست. با اين حال انتشار افسانه دنياي ادبيات آن زمان را برآشفت.پس از آن شعر« اي شب» نيز در هفتهنامه نوبهار محمدتقي بهار چاپ شد و جنجالي برانگيخت. انقلاب نيما با دو شعر «ققنوس» (بهمن 1316ش) و «غراب» (مهر 1317ش) آغاز ميشود و او اين دو شعر را در مجله «موسيقي» که يک مجله دولتي بود، منتشر کرد. او در 62 سال زندگي خود توانست معيارهاي هزارساله شعر فارسي را که تغييرناپذير و مقدس و ابدي مينمود، با شعرهايش تحول بخشد.
نظر شما