سه‌شنبه ۹ دی ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۰
در ستایش روح زنانه ایرانی/ رونق کتابخانه‌های مدارس تنها راه افزایش مطالعه است/ نويسنده‌ای به وسعت جنگ و صلح

امروز سه‌شنبه نهم دی 1393 روزنامه‌های ایران، جام جم، اعتماد، فرهیختگان، آرمان و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند. گفت‌وگو با دکتر موسی مجیدی و اسدالله امرايي از موضوعات خواندنی روزنامه‌های امروز است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- زینب کامرانی: امروز سه‌شنبه نهم دی 1393 روزنامه‌های ایران، جام جم، اعتماد، فرهیختگان، آرمان و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند.

کتاب در روزنامه ایران

در ستایش روح زنانه ایرانی
روزنامه ایران در صفحه فرهنگ و هنر نقدی درباره رمان «روضه نوح» حسن محمودی منتشر کرده که در آن آمده است: برای کشف راز و رمزهای زنانه تنها خواندن کتاب و مثلاً آشنایی با مباحث فمینیستی و روانکاوانه کافی نیست، کشف و فهم جهان زنانه بیشتر به غریزه و بخش نا خودآگاه وجود انسان مربوط است تا آگاهی اجتماعی و حتی تجربه های زیست شده. البته این شناخت بر اثر تجربه حاصل می شود، اما نوعی تجربه شهودی مبتنی بر غریزه. هم از این روست که کشف و شهود روح زنانه هستی به تخیل اسطوره پرداز انسان بیشتر ارتباط دارد تا جنبه عقلانی وجود او.

کتاب در روزنامه جام جم

رونق کتابخانه های مدارس تنها راه افزایش مطالعه است
روزنامه جام جم در صفحه فرهنگ و هنر با دکتر موسی مجیدی، مدرس دانشگاه گفت و گو کرده که می گوید: وقتی در جامعه ای کتابخوانی کمرنگ شود، طبیعی است همه آنچه با کتاب مرتبط است با مشکل مواجه شود. تا وقتی جامعه ما کتابخوان نشود مشکلات ریز و درشتی پیش خواهد آمد که همه به دلیل بی توجهی به کتاب رخ داده است.
اگر مسئولان می خواهند جامعه کتابخوان شود آموزش و پرورش را تکان دهند، معضلات کتاب خود به خود حل خواهد شد. هم اکنون آب از سرچشمه گل آلود است و تا وقتی معضل کتابخانه های آموزش و پروش حل نشود تصور افزایش کتابخوانی در جامعه عبث خواهد بود.


کتاب در روزنامه اعتماد

داستانك‌هايي در فاصله يك پلك به‌هم زدن
روزنامه اعتماد در صفحه ادبیات با اسدالله امرايي گفت‌وگو کرده که مترجم نام‌آشنايي در حوزه ادبيات است. «تعميد تفنگ» از تازه‌ترين آثاري است كه امرايي گردآوري و به زبان فارسي ترجمه كرده است؛ مجموعه‌ داستاني متشكل از هشت داستان كوتاه به همراه مصاحبه‌هاي مترجم با نويسندگان آثار كه همگي براي نخستين بار به مخاطب فارسي‌زبان معرفي مي‌شوند.
او می گوید: اساسا من فكر مي‌كنم يكي از ويژگي‌هاي انسان‌ اين است كه وقتي از يك چيز خوب و قابل‌توجه خوشش ‌مي‌آيد شروع مي‌كند به تعريف كردن و نشان دادن آن به ديگران. در مورد نويسنده‌ها و مترجم‌ها هم همين‌طور است. همان‌طور كه گفتم نخستين ملاك براي من اين است كه ببينم داستان چيست، چه مي‌خواهد بگويد و پيامش چيست. اينكه آيا ترجمه اين داستان مي‌تواند شروعي براي ترجمه آثار ديگر آن نويسنده باشد كه خب در بيشتر مواقع اين بررسي جواب داده. من مي‌توانم بگويم كه خيلي از نويسنده‌هايي كه امروز در جامعه ما مطرح شده‌اندرا براي نخستين بار من آثارشان را ترجمه كرده‌ام. مثل كارور، ساندرا سيسنروس و... اين باعث شد خيلي از دوستان ديگر هم به سراغ اين نويسنده‌ها بروند. البته اين نكته قابل ذكر است كه در حيطه ترجمه يك فيلتري وجود دارد و آن مقبوليت اثر در زبان مبدا است. يعني وقتي شما يك اثر تاليفي را مي‌خوانيد برايتان بكر است. اما اثر ترجمه قبلا از اين فيلتر رد شده. چرا كه آنجا يك عده اديتور و ناشر اثر را خوانده‌ و تاييد كرده‌اند. اكثر نويسنده‌هايي هم كه من آثارشان را ترجمه كرده‌ام از قبل مطرح بوده‌اند. مثلا داستان‌هاي‌شان در نيويوركر چاپ شده، ناشر اثرشان پنگوئن بوده، جايزه ادبي برده‌اند و... پس اين يك‌جور پخته‌خوري است براي مخاطب فارسي‌زبان. يك ملاك ديگر براي من نوع نثر نويسنده است. من در ترجمه يك اثر به اين نكته هم توجه مي‌كنم كه مخاطب اثر تنها يك فرد عادي نيست بلكه نويسنده و مترجم‌هاي كشورم هم مخاطب اثر هستند. مثلا من قبلا يك سري داستان ترجمه كرده بودم با عنوانFlash fiction كه آن را «دم داستان» ترجمه كردم. يا يك مجموعه داستاني ترجمه كردم به نام «داستانك‌هايي در فاصله يك پلك به‌هم زدن». اينها هر كدام به نظرم الگويي شدند در ادبيات ما. تا جايي كه الان ما مسابقه داستان‌هاي يك خطي و داستانك برگزار مي‌كنيم. اينجاست كه مترجم مي‌تواند به پيشبرد ادبيات كشورش كمك كند. مانند اتفاقي كه درباره كارور و سبك مينيماليسم در كشور ما افتاد.

فال حال زنان، تقدير مقدر زمان
روزنامه اعتماد در صفحه ادبیات يادداشتي درباره رمان «آب، آسمان»، آذردخت بهرامي منتشر کرده که در آن می خوانیم: ناهيد شخصيتي است درونگرا كه بيشتر از اينكه با محيط اطراف خود درگير باشد و دغدغه‌هاي بيروني داشته باشد، با جهان درون خود و گذشته‌اش درگير است. ناهيد به جاي روبه‌رويي با واقعيت و آنچه در حقيقت در جريان است، به تصاوير ذهني و دستاويزهايي شبيه فال و كارت‌هاي يي‌ چينگ پناه مي‌برد. وي به جاي رويارويي با خود و گره‌گشايي، براي خانه خود فرم مي‌آفريند، به جزييات اشياي اطرافش توجه مي‌كند، و سعي در بررسي انرژي‌هاي اطراف دارد. انتظار مي‌رفت در پايان روايت، پس از شكسته شدن تصاوير و دنيايي كه ناهيد از جهان بيرون براي خود ساخته است، اتفاقي در درونيات او بيفتد؛ اتفاقي كه نشان‌دهنده ايمان آوردن او به خود باشد و ردي از اراده معطوف به خود، نه معطوف به فلسفه‌يي چينگ كه تمام زندگي او را پر كرده است، نشان دهد چرا كه ناهيد مي‌تواند نماينده زنان ايراني باشد كه هر كدام به نحوي به چيزي بيرون از خود، براي تنظيم مبنا‌ي تفكرات و ارزش خود تكيه زده‌اند. البته پرداخت چنين شخصيت‌هايي درونگرا كاري است بسيار ظريف. درگيري چنين شخصيت‌هايي براي خود آنها مساله بزرگي است اما نگاه بيرون به آنها بسيار منتقدانه است، از اين جهت نويسنده كاري سخت‌تر پيش رو دارد چراكه بايد درگيري‌هاي شخصيت را در واقعيت داستاني موجه نشان دهد.

آنجا كه نبرد و سرعت توصيف مي‌شود زبان پر اصطكاك ظاهر مي‌شود
روزنامه اعتماد در صفحه ادبیات تحشيه‌‌اي درباره رمان «فريدون پسر فرانك» نوشته «عليرضا محمودي ايرانمهر» منتشر کرده که در آن آمده است: فريدون پسر فرانك، با آن ساختار بند بند و داستانك‌واره، سه برهه از تاريخ شاهنامه را باز گفته و حدود ٣٠ شخصيت را به جولان واداشته. شخصيت‌ها در صحنه كتاب بالا مي‌آيند، هر كدام مانند صحنه تئاتر روايت خاص خود را بازگو مي‌كنند و عقب مي‌نشينند تا شخصيت ديگري بر صحنه بيايد. داستان با شيون و سوگواري فريدون فراز سر بريده پسرانش آغاز مي‌شود و با همين سوگواري خاتمه مي‌يابد. روايتي دايره‌وار كه مركزيتش بر كشته شدن ايرج استوار شده. بهانه روايت كلي (كلان روايت) بازسازي اسطوره زندگي ايرج و سنگيني سرنوشت فريدون است اما هر بند اين كلان روايت براي خويش بهانه روايتي جداگانه دارد. شبيه به صحنه دادگاه كه شاهدين و مظنونين براي مرگ ايرج بازخواست مي‌شوند و هر مظنون يا شاهد قصه خويش را بازگو مي‌كند. دليل بهره جستن ايرانمهر از اين ساختار اعترافي يا تك‌گويي نمايشي در بازسازي اين اسطوره چيست؟ ايرانمهر به خوبي از خطرات و ريسك بازآفريني اسطوره آگاه بوده و هوشمندانه از روايت نمايشي بهره برده تا فريدون پسر فرانك از بازنمايي صرف برهد، از ترفندهاي نمايشي تئاتر و تعزيه و مقتل‌خواني بهره برده تا اسطوره‌يي بومي را با ساختاري بومي عرضه كند. آنچه در خوانش اصطكاكي و تمركزي بر رمان فريدون پسر فرانك بار نخست به چشم مي‌آيد، زبان و نثر است. زبان مصالح خام مولف بوده تا برداشتش از سوژه اسطوره را بازخواني كند. از به بند كشيده شدن ضحاك تا به بند در افتادن فريدون (سوگواري و ماتم او بر سر فرزندانش دست كمي از سوگواري كين جويانه ضحاك در بند ندارد) با زباني يك دست و روان روايت مي‌شود. شخصيت‌ها به دليل تاريخي بودن همه از زباني تقريبا يكسان بهره مي‌برند، خنياگر همان‌گونه ذهنياتش را بازگو مي‌كند كه فريدون. يك دستي و سوهان واره نبودن زبان ناگزير متن بوده تا مفهوم منتقل شود. ضرباهنگ متن گاه آرام و بطئي است، گاه پر تپش و حماسي. شاهنامه روايتي حماسي دارد و سوژه‌ها و شخصيت‌هايش طعم و لحن حماسي را در خود مي‌پرورند، هنر ايرانمهر در برساختن فضا با چنين زباني است، آنجا كه نبرد و سرعت توصيف مي‌شود زبان پر اصطكاك ظاهر مي‌شود: «... آتش در كوره‌ها مي‌سوزد، تكه‌هاي پولاد در آتش مي‌گدازند و پتك آهنگران پي در پي فرود مي‌آيند و با هر بار كوبيدن اخگرهاي گداخته پولاد از ماين پتك و سندان به هوا مي‌پاشد... » (همان، ص ١١٩)  و در توصيف صحنه عشق ورزي ايرج و ماه آفريد زبان كاركرد آرام و ابر گونه خويش را به نمايش مي‌گذارد: «پرتو بامداد از پنجره‌هاي كوشك كهن جمشيدي به درون تابيده است و از ميان شان باد سبك تابستان به تن‌هاي برتافته و خوي كرده مي‌وزد... » (همان، ص ٥٨) .


کتاب در روزنامه فرهیختگان

شهری‌نویسی علیه روستایی‌نویسی
روزنامه فرهیختگان در صفحه ادب و هنر مطلبی درباره بررسی شیوه‌های نوشتن در ادبیات ایران از سوی نویسندگان منتشر کرده که در آن عنوان شده است: رویکرد ادبیات داستان‌نویسی ایران خصوصا در دهه‌های 40 و 50 در فواصل جغرافیایی خاصی چون حاشیه شهرها و عمدتا روستاها اتفاق می‌افتاد که می‌تواند دلایل خاصی به لحاظ اجتماعی و جامعه‌شناسی داشته باشد؛ اینکه جامعه آن روزهای ایران در حال رشد بوده و بیشتر امکانات زیستی با درصد بالایی در حوزه زیستی روستاها شکل گرفته بود و به تبع آن خاستگاه ادبیات آن دوران نیز بخش عظیمی از این فرآیند را به لحاظ موضوعی به خود اختصاص داده بود، یکی از عواملی می‌تواند باشد که می‌توان به آن اشاره کرد. اما این برجستگی در طول زمان مشخصی آمده است و در کلانشهرها خودش را به طور مشخصی برجسته کرده است. روی هم رفته این مساله بر تولیدات ادبی به خصوص در حوزه داستان تاثیرگذار بوده است، چنان که می‌بینیم در حال حاضر آن فرم از داستان‌نویسی‌ای که به «روستائی‌نویسی» مشهور بوده به حاشیه رفته و نوعی از ادبیات به نام «شهری‌نویسی» ظهور کرده است. جدا از تغییراتی که در نوع زبان و کارکرد داستان‌نویسی به خصوص از دهه 70 تا به امروز شکل گرفته است باید به این نکته اشاره کرد که فرم زیستی انسان در تابلوی زندگی ارتباط بسیار عمیقی با تولیدات ادبی دارد. این جریان حتی در ادبیات جهان نمود بسیاری داشته است. همانطور که دیگر در ادبیات داستانی ما نویسندگان حال حاضر به سراغ داستان‌هایی از نوع «عقیل» و «عزاداران بیل» نمی‌روند چنین مساله‌ای در ادبیات روز جهان هم اتفاق افتاده است و ما نمونه‌هایی از آثار نویسندگانی چون جان‌اشتاین بک و بالزاک را که موضوعاتی در حوزه روستا و دهکده داشتند، نمی‌بینیم. فرآیند جامعه‌شناسی در این زمینه به این نتیجه منتهی می‌شود که ارتباط عمیق هنر و تحولات اجتماعی بارکد اصلی این تغییرات است. این مفهوم که تقسیم‌بندی روایی داستان‌نویسی و ادبیات وجه قابل درکی نمی‌تواند باشد بسیاری از نویسندگان را به این باور رسانده که این تخطئه و تبعیض‌ها به کلیت ادبیات داستانی و اصولا هنر خدشه وارد می‌کند و طرح موضوعی آن از ابتدا غلط است. اینکه به حاشیه رفتن نمادهای روستایی امروزه وجه اصلی نمادهای شهری را در سطرها داستان‌نویسان نمود داده است بحث اصلی این رفراندوم ادبی است که هنوز می‌تواند سر کلیشه بسیاری از گزارش‌های ادبی باشد.


ایستادگی با نوشتن
روزنامه فرهیختگان در صفحه ادب و هنر نقدی درباره رمان «بوی برف» نوشته شهلا شهابیان منتشر کرده که در آن بیان شده است: «بوی برف» داستان چند نسل از خانواده‌ا‌ی اصیل به نام مشیر است. در اصل داستان مقاومت این خاندان ایرانی در برابر ظلم و جور است؛ چه به دست حکام، چه به دست بیگانگان و چه در مسائل سیاسی داخلی. خاندانی که در برابر ناعدالتی‌ها ساکت نمی‌ماند، مبارزه می‌کند و سعی دارد با نوشتن در برابر ظلم ایستادگی کند. در ابتدای رمان «میرزا ابوالقاسم خوشنویس نونقی»، کاتب دیوانخانه حکومتی ایالت خراسان و جد بزرگ این خاندان، از نوشتن تاریخ به امر وزیر خراسان سر باز می‌زند و تاوان سختی برایش می‌پردازد؛ تاوانی که او را برای همیشه از نوشتن محروم می‌‌کند و به نابودی می‌کشاند. اما دخترش، عزیزه (جاجان) که از پدر نوشتن آموخته، سرنوشت پدر را به گفته خود او می‌نویسد تا به این شکل، ایستادگی میرزا ابوالقاسم در برابر ظلم و جور زمانه، جاودانه شود و مانند سندی تاریخی باقی بماند.


کتاب در روزنامه آرمان

نگاه هجو به داستان روشنفکری روز
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره ارتباط هنر و روشنفکری منتشر کرده که در آن بیان شده است: در نگاهی تحقیقی به دیدگاه، روش، رویکرد و نوشتارهای همه اندیشمندان و فیلسوفانی که ما جریان روشنفکری را با نظرها و رویکردهای آنان می‌شناسیم یا حداقل به تفسیر و تحلیل می‌پردازیم، می‌بینیم که نگاه آنان یک نگاه هجو است به داستان روشنفکری روز. این مسئله در نوشته‌های نویسندگان بزرگ هم قابل بررسی است مثلا آثار بکت یا نمایشنامه‌های یاسمینا رضا،  یا در ایران، نوشته‌های سیمین دانشور. وقتی همه اینها را پی‌می‌گیریم، می‌بینیم که نگاهشان از همان رویکرد هجوی نسبت به جریان روشنفکری یا حداقل جریان مدعی روشنفکری است و گویی با آن همیشه دارای مشکلی اساسی هستند. چرا که گویی به شکل یک بیماری در جریان تحصیلکردگان ما رشد کرده. آنها از روشنفکری که معنایش روشن‌نمایی ذهن افراد و دیگران نیست و در واقع معنی جامعه‌ای است که افرادش همواره همدیگر را نفی می‌کنند و در دل خودشان خودشان را تحقیر می‌کنند، هرگز دفاع نمی‌کنند بلکه با آثارشان هجو این جریان را نشان می‌دهند. به نظرم روشنفکر در معنای کلی که اندیشمندان و جامعه‌شناسان به آن تاکید دارند، حرف‌های ساده زدن، از واقعیت‌های عمیق جامعه‌ای است که در زمان وجود دارد؛ جامعه و جریان‌هایی که در آن همه ما در هر گروه و صنفی با آن درگیر هستیم. به همین خاطر است که متن‌هایی مانند نوشته‌های افرادی که از آنها نام بردم، به واقع کلمه، متن‌های اساسی جریان روشنفکری است که در معنای آنها روشنفکری و در اجرا یا نمایش برای عموم مردم، عامه‌پسند است.
 
حراج علم در ميدان انقلاب
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره علم فروشی در ميدان انقلاب منتشر کرده که در آن آورده شده است: پرسه در حوالي گذر انقلاب، براي اهالي درس و مدرسه خالي از لطف نيست. دانشجويان با جيب‌هاي خالي، ويترين كتابفروشي‌ها را چندباره برانداز مي‌كنند. كتاب كه گران است و خريداري ندارد، اما زير پوست همين گذر انقلاب، تجارت پُرسودي جريان دارد:علم‌فروشي. طبقات بالاي كتابفروشي‌ها كه زماني مؤسسات تايپ و ترجمه بود، اغلب نام خود را به مؤسسه پژوهشي تغيير داده‌اند و خدمات علمي! چون تدوين پايان‌نامه، تهيه مقاله، چاپ مقاله در هر مجله معتبر علمي خارجي، انجام پروژه دانشجويي و هر آنچه يك دانشجو براي اخذ مدرك بالاتر بدان نياز دارد و انجام آن سخت است، به مشتريان جوان و ميانسال خود ارائه مي‌دهند. از حق نگذريم، قيمت‌شان هم پُربيراه نيست و مناسب است. تز دكترا هم مي‌نويسند؛ تضميني و درست. اگر مدير باشيد و بخواهيد براي تكميل سوابق علمي خود، كتابي هم به‌نام‌تان منتشر شود، در هر موضوع دلخواه شما كتاب مي‌نويسند و به‌نام خودتان چاپ مي‌كنند. ديگر چه مي‌خواهيد؟! همه اين خدمات را فارغ‌التحصيلان باهوش و نخبه‌اي كه فرصتي براي اشتغال نيافته‌اند، انجام مي‌دهند. اگر ميل به شركت در آزمون مقطع بالاتر داريد، انواع سؤالات آزمون‌ها، جزوه‌هاي خلاصه شده دروس و كتاب‌هاي كمكي آماده فروش است. وزارت علوم، با تن خسته از كشمكش چندماهه انتخاب وزير، به ظاهر كاري با اين تجارت پُرسود ندارد؛ لابد مردم عاقل‌ا‌ند و خودشان صلاح خود را بهتر تشخيص مي‌دهند كه پول‌شان را چطور خرج كنند. بگذريم كه در دنيا معمول است، دولت نيازسنجي مي‌كند و رشته‌هاي دانشگاهي بر اساس ميزان نياز كشور در سال‌هاي آتي، تنظيم و برنامه‌ريزي ‌مي‌شود، اما در كشور ما، فعلاً به نظر مي‌رسد چنين كاري نشده است والا معني ندارد كه اين‌همه دانشگاه و مؤسسه آموزش عالي ريز و درشت، در اقصي نقاط كشور، كارخانه مدرك‌سازي راه بيندازند و لشكر فارغ‌التحصيلان بيكار درست كنند.


کتاب در روزنامه شاپرک

نويسنده اي به وسعت جنگ و صلح
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره لئو تولستوي خالق بزرگ ترين رمان رئاليسم ادبيات جهان، "جنگ و صلح" منتشر کرده است. تولستوي در سال 1851 پس از گذراندان دوران مقدماتي نظام، در جنگ‌هاي قفقاز شرکت کرد. تجاربي که از زندگي سربازان کسب کرده بود، مبناي داستان‌هاي قفقازي او شد و با نوشتن داستان کودکي در 1852 سه‌گانه‌اي را آغاز کرد که با نوجواني (1854) و جواني (1857) آن را ادامه داد. با شروع جنگ‌هاي کريمه در سال 1854 به جبهه‌ي سواستوپل منتقل و به‌خاطر ارسال گزارش هاي واقعي از صحنه‌هاي نبرد در کتاب خود به نام قصه‌هاي سواستوپل، نامش به‌عنوان نويسنده‌اي چيره‌دست در ادبيات روسيه به‌ثبت رسيد. او پس از سقوط سواستوپل به سن پترزبورگ رفت. در آنجا از ارتش کناره‌گيري کرد و پس از آن به شهر خود بازگشت.
او با انتشار کتاب‌هاي سرگرم‌کننده با ترکيبي از علوم طبيعي و انساني، همچنين داستان‌هاي آموزشي به‌ويژه داستان‌هاي ازوپ، کودکان را با ارزش‌هاي اخلاقي، اجتماعي و معنوي آشنا نمود. ميليون‌ها کودک روسي تا دهه دوم قرن بيستم با آموزش الفباي تولستوي، سال اول دبستان را آغاز نمودند. با اتخاذ اين روش، تولستوي توانست در جنبش اصلاحات آموزشي وايجاد مدارس آزاد به گونه سامرهيل، مؤثر واقع شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط