محمد خوانساري عضو پيوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسي در مراسم يادبود حميد فرزام ديگر عضو پيوسته فرهنگستان كه صبح امروز در ساختمان فرهنگستان زبان و ادب فارسي برگزار شد، گفت: فرزام ارادت بسيار به آشيخ رجبعلي خياط داشت و تا آخر عمر نيز از ارادتمندان او بود و در همان حلقه باقي ماند._
وي ادامه داد: خواجه نصيرالدين توسي در اخلاق ناصري پنج ركن براي سعادت ميشمارد، از جمله سلامت تن، تمكن مادي، اعتدال و آراستگي به فضايل، و داشتن دوستان صادق و يكرنگ. فرزام براي من دوستي يكرنگ و صادق بود.
نويسنده «منطق صوري» يادآور شد: فرزام پاك، نجيب، منزه از من و ما، مهربان، پاكدل و پاكنهاد و با صدق و اخلاص، و بسيار متعبد و متشرع بود. يك بار به من گفت كه اميدوارم اين درد و رنج جسماني و اين بيماريها، كفاره گناهان كبيره من باشد. در حالي كه من شخصا در طول دوران دوستي با او، حتي يك گناه صغيره يا كبيره از او نديدم. نميدانم چرا پيوسته احساس گناه ميكرد. البته احساس گناه از ويژگيهاي متقين است كه هميشه احساس قصور ميكنند، نه غرور.
وي با بيان اين كه اثر ماندگار فرزام درباره شاه نعمتالله ولي است، اظهار داشت: اين كتاب در واقع رساله دكتراي فرزام به راهنمايي بديعالزمان فروزانفر بود. او در نوشتن اين رساله صبر و حوصله عجيبي به كار برده و همه رسالههاي خطي درباره شاه نعمتالله را به همراه هر منبعي كه حاوي اطلاعاتي درباره او بوده، ديده است.
خوانساري در توضيح بيشتر گفت: تا كنون هيچ تحقيقي به اين جامعيت درباره شاه نعمت الله انجام نشده است. بيشتر سلسلههاي فقر ما نعمتاللهياند و خرقه به او ميرسانند و بنابراين، نزديك شدن به اين شخصيت چندان آسان نيست. استاد سعيد نفيسي درباره دو شخصيت لفظ "غول" را به كار ميبرد؛ يكي ابن عربي و ديگري شاه نعمتالله ولي.
وي ادامه داد: شاه نعمتالله ادعاهاي عجيب و غريبي داشته و در آثارش، شطح و طامات فراوان است. او براي خودش مقامات و درجات عجيبي قايل است و صريحا خود را خاتم اوليا ميداند. به نظر من اعجاب عجيب او نسبت به خودش، از نوعي نارسيسيسم خالي نبوده. من هرگز نديدهام كه عارفي تا اين درجه خودستا باشد، تا جايي كه گفته ميشود او ادعاي مهدويت كرده. البته فرزام ثابت كرده است كه شاه نعمتالله ادعاي مهدويت نداشته است؛ ولي به نظر من مادون مهدويت، هر ادعايي كرده است.
خوانساري تاكيد كرد: حافظ هم چند جا تعريضاتي به شاه نعمتالله دارد و جامي هم با او مخالف است. جدا از اينها، متشرعين و اهل ظاهر هم اصولا با او مخالفت كردهاند. هيچ يك از فقراي قبل از شاه نعمتالله از جمله نجمالدين رازي، نجمالدين كبري، ابوسعيد و ديگران، لقب "شاه" برايخود نگذاشتهاند. مسلما كار آكادميك درباره چنين شخصيتي بسيار دشوار است. ولي دوست از دست رفته ما، در اين رساله تا جايي كه مكن بوده واقعنگري علمي را از احساس و عاطفه جدا كرده است.
وي درباره مذهب شاه نعمتالله نيز خاطرنشان كرد: پيروان او و حتي علامه قزويني او را شيعه اثني عشري ميدانند. ولي فرزام با ادله و اسناد بسيار قوي ثابت كرده كه او اهل تسنن بوده است كه البته اين موضوع، به مذاق دراويش نعمتاللهي خوش نميآيد. متاسفم كه قدر اين كتاب مهم شناخته نشده است.
خوانساري در بخش ديگري از سخنانش، به ارتباط فرزام با آشيخ رجبعلي خياط اشاره كرد و گفت: فرزام با وجود كار زياد روي آثار شاه نعمتالله، به او تعلق خاطر پيدا نكرد، بلكه شخصيت مورد علاقه خود را در وجود آشيخ رجبعلي خياط يافت. البته آشيخ رجبعلي نه در لباس روحانيت بود و نه دراويش. تحصيلات صوري و ظاهري هم نداشت و حتي عربي نميدانست. ولي دلي داشت بسيار زلال كه يكپارچه عشق و عرفان بود. او فقط از راه اخلاص و با تذهيب نفس و رياضتهاي شرعي، رسيده بود به آنچه رسيده بود.
وي ادامه داد: من تنها در دو جلسه عمومي با همراهي مرحوم بحرالعلومي آشيخ رجبعلي را ديدم. ولي فرزام از جلسات خصوصي او نيز استفاده ميكرد و از كرامات او چيزها براي من نقل كرده بود و عجيب، شيفته او بود. آشيخ رجبعلي خياط شبيه به صلاحالدين زركوب است كه مولانا او را به جانشيني خود تعيين كرده بود. در حالي كه صلاحالدين از عوام بود و حتي لغات معمولي را غلط تلفظ ميكرد.
نظر شما