جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۸
تعبیر شاه از فرار به ماه‌عسل در کتاب«ماموریت برای وطنم»!/روایت همسران شاه از فرار محمدرضا پهلوی

ورق زدن کتاب‌هایی که به شاه و شخصیت وی اشاره کرده‌اند حاکی از این است که او مرد روزهای بحران نبود و دو فرار وی یکی در سال 32 و دیگری در سال 57 بیش از هر چیزی در این آثار خودنمایی می‌کند. «ایبنا» به مناسبت سی و ششمین سالگرد فرار محمدرضا پهلوی برخی کتاب‌هایی را که همسرانش نوشته‌اند تورق کرده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- شاید این جمله را در خاطرات رجال عصر پهلوی نخست بسیار خوانده باشید: «محمدرضا پهلوی مرد روزهای سخت نبود.» ترسیم چهره شاه برای کسانی که عصر پهلوی را ندیده‌اند کار چندان مشکلی نیست. زیرا با ورق زدن خاطراتی که از درباریان این دوره به جامانده می‌توان به شاکله‌ای از شخصیت محمدرضاشاه دست یافت. اما در این میان مرور خاطرات همسران شاه با همه تناقضاتی که در آنها وجود دارد، به دلیل لمس چهره شاه از نمای نزدیک می‌تواند در ترسیم تصویر محمدرضا پهلوی موثرتر باشد.

بازگشتي براي شاه متصور نيست!

فرح دیبا(پهلوی) درباره بعد مذهبی همسرش که در هفته‌نامه پنجشنبه، سال سوم، شماره ۹۵ ثبت شده با اشاره به استفاده ابزاری از مذهب آورده است: «وی در مصاحبه با رادیو لس‌آنجلس، درباره مذهب شاه و اعتقادات مذهبی او می‌گوید: «شاه، اعتقادات مذهبی نداشتند و به خصوص در این سال‌های آخر حکومتشان، مرتبا مورد مدح و چاپلوسی قرار می‌گرفتند و به شدت، بی‌دین شده بودند و حتی بدشان نمی‌آمد که توصیه امیرعباس هویدا را به کار ببندند [هویدا از شاه خواسته بود تا رسمیت دین اسلام را لغو و به بهاییان اجازه فعالیت گسترده بدهد]؛ اما از مردم، به شدت می‌ترسیدند و وحشت داشتند که مردم علیه ایشان دست به شورش بزنند. به همین خاطر، از هویدا خواستند تا دولت در خفا، وسیله رشد بهاییان را فراهم کند و تنها در مواقع خطر، ترس و تهدید و برای فریب توده‌های مردم، به مذهب متوسل می‌شد؛ در روز عاشورا، روی صندلی در مسجد می‌نشست و یا لباس احرام می‌پوشید و به زیارت کعبه می‌رفت و یا در حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام حاضر می‌شد و زیارت می‌کرد. هنگامی که به مسافرت می‌رفت، روحانی دربار، او را از زیر قرآن عبور می‌داد و در موارد متعدد، اظهار می‌کند که از الهامات مذهبی و حمایت ائمه علیهم‌السلام برخوردار است.»
 
 زاهدی در کتاب «25 سال در کنار پادشاه، خاطرات اردشیر زاهدی» با اشاره به برخورد فريده ديبا پس از فرار با محمدرضاشاه می‌نویسد: «مادر شهبانو كه معلوم بود از زمان ازدواج دخترش با شاه هميشه بغض خود را فرو داده و امكان اظهارنظر و يا مخالفت در حضور شاه را نداشته است، در جلو همه به اعليحضرت گفت: «شما فرمانده كل‌قوا بوديد و اگر صحبت از خيانت باشد شما خيانت كرده‌ايد كه افسران و درجه‌داران و قواي تحت امر خود را رها كرده و گريخته‌ايد. يك نفر فرمانده بايد آخرين نفري باشد كه عرصه را ترك مي‌كند. امثال قره‌باغي فهميده‌اند بازگشتي براي شما متصور نيست و در واقع خواسته‌اند جان خودشان را نجات بدهند.»

در ادامه زاهدی با اشاره به پاسخ شاه به فریده دیبا آورده است: «اين اظهارات باعث رنجش اعليحضرت شد و اعليحضرت پس از چند دقيقه سكوت اظهار داشت:‌ من صحنه را به ميل خودم ترك نكردم. آمريكايي‌ها و دوستان انگليسي‌ام به من گفتند كه خوب است شما در مواقع خونريزي در ايران نباشيد تا كشت و كشتارها به نام شما تمام نشود.»



ترس؛ میراث ماندگار پهلوی‌ها

شاه به دلیل محیط خانوادگى، فقدان پایگاه مردمى و بیگانه‌پرستی همواره دچار ترس و وحشت بود و این موضوع، تأثیرات مهمی بر شیوه مدیریت و نحوه تصمیم‌گیری وی داشت. ثریا اسفندیارى، همسر دوم شاه،  در کتاب «کاخ تنهایی» ترجمه امیرهوشنگ کاووسی می‌نویسد: «در دوران سه‌ساله حکومت دکتر مصدق، محمدرضا، هنگام خواب سلاح کمری زیر بالشتش می‌گذاشت و شب‌هنگام، مرا بیدار کرده، اتاق خوابمان را عوض می‌کرد و نیز در خوردن غذا، دچار دلهره می‌شد؛ زیرا می‌ترسید در آن سم ریخته باشند.»
 
ترس گویی در خاندان پهلوی میراثی ماندگار بود. رضاشاه موسس پهلوی، در شهریور 1320 از ترس روس‌ها به استقبال تبعید رفت و محمدرضا نیز با دو بار فرار در روزهای بحرانی کشور این ارثیه را در میان پهلوی‌ها به یادگار گذاشت، به طوری که در کتاب «پس از سقوط» احمدعلی مسعود انصارى، پسرخاله فرح که مسئول سابق امور مالی رضا پهلوی(فرزند محمدرضا) در خارج از ایران بود، درباره ویژگی بارز بازمانده پهلوی‌ها می‌نویسد: «در سال ۱۹۸۶م.  چندتن از دوستان از طریق نیکسون و یارانش به فکر پیاده‌کردن طرحی ضربتی برای به دست گرفتن حکومت ایران افتادند؛ نخست به دیدار نیکسون رفتند. با حمایت جان کانلی و جمعی از مقامات نظامی امریکا، طرحی با عنوان کیش تهیه شد. بر طبق طرح، قرار بود که با حمایت نیروهای امریکا در منطقه، رضا، غافلگیرانه در جزیره کیش پیاده شود و به جمهوری اسلامی اعلام جنگ کند. این طرح… را با رضا در میان گذاشتند. وی بی‌آن‌که در مورد طرح و جزئیات و اهدافش بپرسد، اولین سؤالی که مطرح کرد، این بود که خوب برای فرار چه فکری کرده‌اید و اگر موفق نشدیم، چگونه می‌توانم از آن جا فرار کنم؟ به او گفتند: قربان! شما قرار است بروید ایران را بگیرید و از همین ‌حالا به فکر فرار و نجات جان خودتان هستید؟ بدین‌ ترتیب، بار دیگر طرحی قبل از اجرا، در مرحله اولیه خود عقیم ماند؛ البته کسانی که با روحیه پدر وی آشنا هستند، می‌دانند که او هم همین خصوصیت را داشت…»

فرار برای رفع خستگی!

فرح درباره آخرین لحظات حضور در ایران در کتاب «کهن دیارا» می‌نویسد: «عزیمت اشك آلوده محمدرضا و من در 26‌دی ماه 1357 انجام شد. دخالت امریكا در امور داخلی ایران به اندازه‌ای رسیده بود كه دیگر حتی ما را هم در جریان امور قرار نمی‌دادند، مثلا ژنرال رابرت هایزر مدت‌ها بود به ایران آمده و فعالیت می‌كرد، در حالی كه ما اصلا اطلاع نداشتیم. وقتی محمدرضا فهمید ژنرال هایزر در تهران است بیشتر مشكوك شد و به من گفت: به محض اخذ رای اعتماد توسط بختیار كشور را ترك خواهیم كرد. ما در روزی كه بختیار به مجلس رفته بود در فرودگاه بودیم و جریان مجلس را از طریق تلفن بی‌سیم گوش می‌كردیم.»
 
شاه نیز طبق آنچه در روزنامه کیهان 57/10/26 نوشته شده در مصاحبه کوتاهی به خبرنگاران گفت: «مدتی است احساس خستگی می‌کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمنا گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر شود، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اکنون آغاز می‌شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترک می‌کنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه‌گذاری آینده موفق شود.»

اصرار شاه برای گنجاندن فرارش در عملیات چکمه

برای لمس ضعف و ترس شاه در سال‌های قبل از سال 57 باید خاطراتی را جستجو کرد که متعلق به کسانی است که در آن سال‌ها در کنار وی بودند. در کتاب «زیبای تنها» تالیف محمود طلوعی که به خاطرات ثریا بختیاری، دومین همسر شاه اختصاص دارد، می‌توان برخی سطور را به ویژه در سال‌های بحرانی شاه در زمان مصدق ورق زد. در این کتاب درباره علاقه ثریا به مسائل سیاسی آمده است: «تا وقتی که تاج‌الملوک و اشرف در ایران بودند هر روز شایعات راست و دروغی از اوضاع مملکت به گوش من می‌رسید و بر نگرانی‌های من می‌افزود. با رفتن آنها محیط متشنج دربار جای خود را به سکون و آرامش مرگباری داد، که آن هم نگران کننده بود. محمدرضا سعی می‌کرد مرا از جریان اوضاع دور نگاه دارد و اخبار نگران‌کننده را از من پنهان کند.اما من بی‌آنکه چیزی به او بگویم اخبار و اطلاعات لازم را از گوشه و کنار به دست می‌آوردم.» این بخشی از اوضاع دربار ایران در سال‌های نخست وزیری مصدق است. اما همان‌طوری که همسرشاه می‌نویسد، شاه فکر می‌کند همسرش در چند و چون سیاست نیست.



شاه دریک مصاحبه مطبوعاتی در محل کاخ پس از بازگشت به تهران (سال 1332)

اما در کتاب «ماموریت برای وطنم »محمدرضا در وصف شخصیت ثریا به نکاتی اشاره کرده و آورده است: «همسرم به سیاست چندان علاقه‌ای نداشت و بیشتر توجهش به آن بود که برای من شریک زندگانی باشد.» اما تفسیرهایی که ثریا در خاطراتش عنوان می‌کند حاکی از آن است که پهلوی دوم شناخت درستی از همسر دومش نداشت.

همچنین در بخش دیگری از این کتاب که ثریا همچنان در آن حضور دارد، شاه با پرده‌پوشی از فرارش در سال 32 می‌نویسد: «چند روز پس از ازدواج ما رزم‌آرا نخست‌وزیر به قتل رسید و اندکی بعد مصدق بر سر کار آمد و رویه او حکومت در ایران را به خطر انداخت. چنان‌که ذکر شد بالاخره به جای سفرماه عسل اوضاع طوری پیش آمد که من و همسرم از ایران خارج شده و به بغداد و روم مسافرت کردیم.» شاه از فرارش به عنوان فرصتی برای ماه عسل تعبیر می‌کند در حالی که این ماه عسل به یاد‌ماندنی برای وی در تاریخ به عنوان یک ضعف بزرگ ثبت شد.

 اما نویسنده کتاب «عملیات چکمه» سى‌ام وودهاوس، یک مقام امنیتی و بلند‌پایه اینتلیجنس ‌سرویس انگلستان و طراح اصلی کودتای چکمه یا آژاکس (که علیه دکتر محمد مصدق برنامه‌ریزی و اجرا شد.)درباره فرار پیش‌بینی نشده پهلوی دوم می‌نویسد: «در طرح کودتا، فرار شاه از ایران، پیش‌بینی نشده بود؛ اما خود محمدرضا اصرار کرد که برنامه فرار از ایران، در صورت شکست، به طرح اضافه شود.» مقام امنیتی و بلند‌پایه اینتلیجنس ‌سرویس انگلستان راز ماه عسل را برملا و به اصرار شاه در گنجاندن فرار وی در نقشه اعتراف می‌کند. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها