سال 1393 کتابی با عنوان «انقلاب 57» از این هنرمند منتشر شد. این کتاب حاوی تصاویر دیدنی و جذابی از سال 1375 است؛ از روزهایی که حرکتهایی سرانجام به سلطنت و دیکتاتوری پهلوی پایان داد و بنیانی تازه در تاریخ ایران را پایهریزی کرد. عکسهای این کتاب باگذشت سیوپنج سال، تصویری جالب و دیدنی از این رویداد را ارائه میدهند. به بهانه انتشار این کتاب با «مریم زندی» به گفتوگو نشستهایم.
وقتی انقلاب شد و من شروع به عکاسی از رویدادهای انقلاب کردم، در استخدام تلویزیون بودم. بعدها برخی از این عکسها مانند تصویر «مرحوم طالقانی» و چند عکس تظاهرات، در مجله سروش منتشر و در همان زمان هم به شکل پوسترهای بزرگ در سردر دانشگاه و محلهایی از طرف گروههای مورداستفاده قرار گرفت. در آن سال مرحوم بهمن جلالی میخواست کتابی با عنوان «روزهای خون، روزهای آتش» منتشر کند و به من پیشنهاد کرد عکسهای خودم را به او بدهم تا در آن کتاب در کنار دیگر عکسها منتشر کند. من بنا به دلایلی این کار را نکردم. ضمن اینکه تصمیم نداشتم این تصاویر بهصورت عکسهای خبری منتشر شود. دلم میخواست یک روز آنها را با نگاه عکاسانه انتخاب و منتشر کنم. در آن زمان این عکسها همچنان درگیر زمان و مکان و اتفاق خاص خودشان بودند. باید عمری از آنها میگذشت، پس عکسها بایگانی شد و در واقع فراموششان کردم.
موقعیت دیگری برای انتشار این عکسها پیش نیامد؟
در آن زمان مرحوم نادر ابراهیمی هم میخواست کتابی درباره انقلاب منتشر کند و از من خواسته بود عکسها را برای آن کتاب نگهدارم که این هم محقق نشد. یعنی هیچگاه کتاب نادر ابراهیمی منتشر نشد. سال 1386 به یاد عکسها افتادم و فکر کردم شاید زمان برای انتشار عکسها مناسب باشد در آن زمان برخی عکاسان خارجی هم اقدام به انتشار عکسهایشان از انقلاب ایران کرده بودند.
کتاب را آماده کردید و بعد سراغ ناشر رفتید؟
خیر. ابتدا با محمود رضا بهمن پور، مدیر نشر «نظر» صحبت کردم و با قبول چاپ کتاب از سوی این انتشاراتی، شروع به انتخاب عکسهای مناسب از میان حدود چهار هزار فریم عکس کردیم که درنهایت این عکسها انتخاب شد. ابتدا میخواستیم کتاب، شامل عکسهای تا پایان سال ۵۸ باشد ولی به دلایلی ازجمله قطور شدن کتاب، عکسها را تا رأی به جمهوری اسلامی انتخاب کردیم. البته حتماً میدانید که، کتاب حدود هفت سال در ارشاد منتظر مجوز ماند تا سال ۹۳ که مجوز چاپ دریافت کرد. من اینجا باید از راهنماییها و صبوری مدیر نشر نظر تشکر کنم.
بهجز ناشر چه افراد دیگری در مشاهده و انتخاب عکسها حضور داشتند؟
ابراهیم حقیقی بهعنوان مشاور هنری کتاب و همفکری برای انتخاب چگونگی قطع و طرح وسایر مشخصات کتاب.
از چه زمانی و در چه مقاطعی عکسهای منتشرشده در این کتاب را ثبت کردید؟
از حدود مهرماه 57 تا اواخر سال 1358 در خیابانها و بخشهای مختلف شهر بودم و عکاسی میکردم. سعی میکردم همهجا حضورداشته باشم. در وقایعی مانند «تسخیر سفارت امریکا» هم عکاسی کردهام.
اما عکسهای مرتبط با این رویداد در کتاب نیست!
بله. عکسهای این کتاب تا سال 1357 است و احتمال دارد در کتابی دیگر که بهنوعی جلد دوم همین کتاب «انقلاب 57» است، ادامه عکسها منتشر شود.
شما از آن نسلی هستید که همچنان برای «نگاتیو» اصالت خاصی قائل هستند و هیچگاه دیجیتال را قبول ندارند؟
هیچگاه که نه! ده سالی میشود که من هم رفتهام سراغ عکاسی دیجیتال. هم آسانتر است، هم سریعتر و هم ارزانتر. ویژگیهای دیگری هم دارد. البته سالها قبل، نگاتیو امکاناتی داشت که دیجیتال نداشت ولی بهتدریج کاستیهای دیجیتال برطرف شده و الآن وفاداری به نگاتیو، لااقل در بیشتر رشتههای عکاسی باعث عقبماندگی میشود.
به نظر شما نگاتیو همچنان نسبت به دیجیتال اصالت دارد؟
نمیدانم منظور از اصالت چیست ولی به دلیل عادت و شناخت بیشتر ما از نگاتیو و ماندگاری آن و همچنین سختی کار با نگاتیو است که نسبت به آن حس محترمانهتری داریم و آن را اصیلتر میدانیم! مسلماً کسانی که تجربه کار با نگاتیو و تاریکخانه را ندارند، چنین حسی را درک نخواهند کرد. ولی به ویژه این روزها برای من این سؤال مطرح است که اگر این عکسها روی نگاتیو ثبت نبود، بعدازاین همهسال، آیا مانده بود؟ ایا امروز این عکسها را داشتیم؟ شک دارم، درحالیکه گاهی فایلهای دیجیتال پنج یا شش سال پیش من، باز نمیشود و از دست میرود. باهمه دقت و نگرانی که نسبت به آنها دارم.
برخی عکاسان همیشه با مشکل «گمشدن نگاتیو» و «از بین رفتن نگاتیوها» مواجه بودهاند. شما در خصوص عکسهای قدیمی با چنین وضعیتی مواجه نبودید؟
گمشدن هر چیزی همیشه یک اتفاق است که ممکن است رخ دهد ولی اگر به شکل دائم انجام شود، دیگر یک اتفاق نیست. من در این موارد با دقت هستم همه نگاتیوهایم را سالم نگهداشتهام. از عمر آنها 35 سال گذشته، اما چیزی نه گمشده و نه صدمهای دیده است.
قرار گرفتن تصویر برخی روزنامهها در لابهلای کتاب تأکیدی بر جنبه مستند گونه و روزمره بودن وقایع است یا اینکه خواستید فقط حسی نوستالژیک ایجاد کنید؟
هر سه! یعنی هم دو نکتهای که شما اشاره کردید و هم این روزنامهها بخشی را از بخش دیگر جدا میکند. درجایی که روزنامه «شاه رفت» و «امام آمد» قرارگرفته، در ادامه، عکسهای مربوط به این وقایع میآید. فکر میکنم این نکته برای هر فردی که کتاب را میبیند جالب باشد. البته بهعنوان یک متن خبری هم میتواند برای مخاطب جذاب باشد. به ویژه برای جوانها که خیلی نسبت به مسائل انقلاب سؤال دارند و در بحثهایی که با من میکنند، سؤالهای مختلفی برایشان مطرح است.
کتاب چگونه و طی چه فرایندی به این سبک و سیاق طراحی شد؟ اینکه یکی از روزنامههای آن زمان بهعنوان طرح جلد انتخاب شود یا اینکه در متن کتاب، توضیح و شرح چندانی درباره عکسها نیست. این ایدهها چگونه شکل گرفتند؟
همانطور که قبلاً گفتم ما شش، هفت سال با این کتاب زندگی کردیم و برایش در هر زمینهای فکر کردیم، چون زیاد وقت داشتیم! فکر کردیم توضیح کوتاه و مستند برای عکسها کافی است.
نگفتید ایده جلد چطور شکل گرفت؟
طراحی کتاب را حسین فیلیزاده انجام داد البته باهمفکری ابراهیم حقیقی و البته طی شش سال! در این فاصله مرتب درباره جلد فکر میکردیم و به طرحی هم رسیدیم. قرار شد روی جلد عکسی از انبوه مردم باشد و روی آن بارنگ قرمز بنویسم: انقلاب 57. اما کتابی در خارج از ایران باهمین ایده منتشر شد و ما از این فکر هم صرفنظر کردیم. فکر چاپ روزنامه بهعنوان جلد، ایده محمود رضا بهمن پور بود.
چطور به این شکل از کار رسیدید؟
کتابی که برای کسب مجوز آماده کرده بودیم، با یک روزنامه کهنه جلد شده بود و کمکم توجه ما را جلب کرد و با پیشنهاد ناشر، طرح نهایی شد ولی مشکل این بود که طراحی نوشتهها روی روزنامه جا نمیافتاد، چون نمیخواستیم به سندیت روزنامه لطمه بخورد یعنی نمیخواستیم روی روزنامه چیزی نوشته شود، درعینحال باید اطلاعات لازم را میدادیم و نام کتاب هم باید درجایی ذکر میشد و درنهایت با پیشنهاد سیامک فیلی زاده بالای جلد، با ماژیک قرمز نوشتم: «عکسهای مریم زندی 57» و باقی جلد کتاب، خود روزنامه شد.
به نظر شما مخاطب این کتاب چه کسانی هستند؟
استقبال گسترده و دور از انتظاراز کتاب، نشان میدهد که مخاطبان زیادی داشته و حتماً در طیفهای مختلف سنی و سلیقهای. شاید اولین گروه، نسلی است که با شوق و امید انقلاب کرد و از روزهای انقلاب خاطراتی دارد.
چند هفته قبل در فرانکفورت با فردی مواجه شدم که تصویر پدرش در این کتاب بود و خیلی دوست داشت نسخهای از کتاب را خریداری کند. این افراد به این دلیل که از کتاب خاطره دارند آن را دوست دارند. ناشر تعریف میکرد که در نمایشگاه فرانکفورت امسال هم، خیلی از ایرانیها با دیدن عکسهای کتاب گریه کرده بودند. بخشی از علاقهمندان احتمالی این کتاب نیز افرادی هستند که درباره کتاب و انقلاب «سؤال» دارند. چند هفته قبل در یزد با دانشجویانی مواجه شدم که سؤالهایی را درباره انقلاب مطرح میکردند و این کتاب میتواند برای آنها جوابهایی داشته باشد. گروهی از عکاسان و کسانی هم که به مقوله عکس توجه دارند میتوانند مخاطب این اثر باشند. و حتماً ازنظر تاریخی و سندیت هم کتاب ارزشمندی است.
سازمانها و نهادهایی که میخواهند هدیهای فرهنگی به افراد مرتبط با خود بدهند چطور؟ کتاب قابلیت هدیه دادن هم دارد.
کتابهای من همیشه توسط مردم عادی خریداریشده است. تابهحال حتی یک نسخه از کتابهای من توسط هیچ نهاد یا سازمان دولتی یا فرهنگی خریدارینشده است. حتی کتاب «چهرهها» هم که در آن افراد و هنرمندان معتبر حضور داشتند هم از سوی هیچ بخش دولتی خریدارینشده است.
شاید این سازمانها با ناشر کتاب رابطه خوبی نداشتند!
ناشر همه کتابهای چهرهها خودم بودم. احتمالاً با خودم مشکل داشتند! تا مدتها کتاب چهرههای 1 و 2 که درباره نقاشان معاصر و ادبیات معاصر ایران بود، در موزه هنرهای معاصر اجازه فروش نداشت. البته صحبت بیست سال قبل است اما در آن زمان کتاب مشابهی هم نبود و هنوز هم نیست. کتابهای مرا فقط مردم عادی میخرند حتی کتاب «عکسهای انقلاب 57» راهم تا جایی که اطلاع دارم خرید دولتی نداشته است.
قیمت کتاب 125 هزار تومان است. با توجه به قیمت بالای آن نمیخواستید یک نسخه سادهتر و کمحجمتر هم از آن ارائه دهید؟
خود من تاکنون کتاب 125 هزارتومانی نخریدهام اما به نظرم این کتاب با توجه به مشخصاتش قیمت بالایی ندارد.
قیمت کتاب بهاندازه نهار یک خانواده چهارنفره در رستورانی متوسط است. ازاین نظر کتاب گرانی نیست اما برای دانشجویان پرداخت چنین مبلغی ممکن است سخت باشد.
بله، حقدارید. متأسفانه کتابهایی با این مشخصات گران درمیآیند. من در مورد کتاب چهرهها به این فکر کردهام و احتمال دارد در یک قطع کوچک آن را منتشر کنم اما درباره «انقلاب 57»، در چاپ بعدی هم در همین قطع بزرگ منتشر خواهد شد شاید چاپهای بعدی را در قطعی کوچکتر بتوانیم منتشر کنیم.
بخشهایی از متن کتاب به زبان فرانسه و انگلیسی ترجمهشده است. این مساله علت خاصی داشته است؟
بله. برای این بوده که مخاطب خارجی هم با کتاب بتواند ارتباط برقرار کند. هفته گذشته خبرنگاری از نروژ با من تماس گرفت و درباره این کتاب اطلاعاتی میخواست.
یعنی هنوز نسبت به انقلاب 57 ایران کنجکاوی و سؤال در دنیا وجود دارد؟
قطعاً همینطور است. کتاب بازتابی بسیار گستردهتر از یک مجموعه عکس خبری داشته است.
در اتفاقهای اینچنینی چقدر عکاس میتواند به گرفتن عکسی هنرمندانه فکر کند و چقدر باید صرفاً به ثبت واقعه فکر کند؟ آیا اساساً در چنین موقعیتی میتوانستید در نقطهای مناسب قرار بگیرید و کادربندی خوبی انجام دهید؟
عملاً در این وقایع و اتفاقها خیلی فرصت کادربندی و انتخاب زاویه بهتر وجود ندارد. از طرفی ۳۵ سال پیش، امکانات فنی عکاسی بسیار کمتر بود. من دو دوربین آنالوگ نیکون داشتم. لنزهای اتو فوکوس وجود نداشت و تکتک فریمها باید، دستی فوکوس میشد هر حلقه نگاتیو بعد از ۲۴ تا ۳۶ فریم تمام میشد و باید جایی میایستادم و حلقه نگاتیو را عوض میکردم، الآن خبرنگاران جنگی دوربین را که روی سوژه میگیرند، دوربین فوکوس میکند علاوه بر فوکوس نور هم باید اندازهگیری میشد. خطای نوری در نگاتیو بهراحتی قابل ترمیم نبود. فورمت raw وجود نداشت! اما، به نظر من، بخش مهمی از این موضوع از «تربیت نگاه» میآید. نگاه من تربیتشده بود تا تصاویر را جوری که بهتر است ببینم. یعنی یاد گرفته بودم که آن چیزی را که میخواهم بگیرم نه اینکه عکس را بگیرم و بعداً «کراپ» کنم. در چنین شیوهای بعد از مدتی نگاه عکاس تربیت میشود.
اما این عکسها مربوط به زمانی است که تازه کار عکاسی میکردید.
درست است. پس شاید، من نگاهم از اول باتربیت بوده!
در سالهای اخیر کتابهای زیادی با این سبک و سیاق منتشرشده است. دو سال قبل کتاب «سی سال» نیز با چنین رویکردی منتشر شد.
خوب، البته تفاوتهایی باهم دارند. به ویژه این کتاب ذکرشده که اصلاً وجه مشترکی با کتاب من ندارد.
در این کتاب یکی از عکسهای من بدون اجازه چاپشده است. عکسی که در صفحه ۶۳ کتاب انقلاب ۵۷ چاپشده است. حقوحقوق مادی و معنوی من هم بابت این عکس پرداختنشده، حتی اجازه هم نگرفتهاند. سالهاست که همیشه به این بیتوجهی و بیفرهنگی معترض بودهام، همیشه گفتهام و بازهم میگویم، ای کسانی که بیاجازه از اموال دیگران استفاده میکنید و سود مادی یا معنوی میبرید، اگر مسلمان هستید نام کاری که میکنید «غصب» است و اگر مسلمان نیستید اسم این کار «دزدی» است. آگاه باشید!
به نظر شما بهترین عکس این کتاب کدام است؟
به نظرم پرترههای مرحوم طالقانی و امام خمینی پرترههای بسیار خوبی است. عکس آیتالله طالقانی در بحبوبه انقلاب روی جلد سروش منتشر شد. چند عکس شلوغ را، که نشاندهنده حجم بالای جمعیت است ، دوست دارم. عکس صفحات ۳۴ و ۶۰ و ۱۳۷ و ۱۶۹ و ۱۶۷ و ۲۰۲ و ۲۰۳ و ۲۱۳ .... و عکسهایی دیگر عکسهای خوبی هستند. ولی یک عکس را بهعنوان بهترین نمیتوانم انتخاب کنم.
هیچوقت با آدمهای داخل عکسها مواجه نشدید؟
نه. هیچوقت. ولی بهتازگی آقای دکتری را ملاقات کردم که عکس پدرش در کتاب هست.
حرفههایی مانند عکاسی، خبرنگاری، فیلمسازی و روزنامهنگاری گاهی دچار تعابیر فرامتنی میشود و از آن فعالیت تعبیر «سیاسی» میشود. شما هم در طول دوران فعالیت خود با چنین مشکلی مواجه بودهاید؟
انسان امروز، بهر حال، شاید حتی اگر نخواهد، انسانی سیاسی است.در کشور ما هم به دلیل موقعیت خاص داخلی و خارجی، همه بهناچار سیاسی شده و درگیر سیاست شدهایم. و گاهی اشخاص به دلیل حرفهشان بیشتر ممکن است به نظر سیاسی بیایند. و نیز بهواسطه فقدان یک سیستم انتقادی و یا گفتگوی منطقی، خیلی زود انگهای مختلفی منجمله، سیاسی بودن به اشخاص میزنند که اغلب این تعبیر علیه آنها استفاده میشود. البته همه ما کمی سیاست زدهشدهایم اما هنرمندان معمولاً آدمهایی سیاسی نیستند همچنان که من هیچگاه سیاسی نبودهام.
به نظرم سیاست رفتنی و هنر ماندگار است اما از بدشانسی، از شروع کارم در تلویزیون در سال 1351 و پس از انقلاب، همیشه از فعالیتهایم، شاید تعبیر سیاسی شده حالآنکه من نه فردی سیاسی بلکه همیشه عدالتخواه و متعرض بودهام. من جزو حیات مؤسس «انجمن عکاسان ایران» بودم. در انتخابات بیشترین رأی را آوردم و رئیس هیات مدیره شدم و هشت سال وقت و انرژیام را برای پا گرفتن این انجمن گذاشتم اما هنگام دریافت پروانه تأسیس، نامهای از سوی مسئولان وزارت کشور دولت دهم نوشته شد و اعلام کردند بهشرط حذف «مریم زندی» از هیات مدیره، پروانه فعالیت داده میشود اینگونه بدون دلیلی مرا از حقوق شهروندیام محروم کردهاند. البته هیات مدیره انجمن و همصنفیهایم هم نخواستند به اولین مادههای اساسنامه انجمن عکاسان اهمیت بدهند و پشت عکاسی را که بیدلیل از حقوقش محروم شده بود خالی کردند. حالا اگر من شکایت و اعتراض کنم، آیا کار سیاسی کردهام؟ یا اینکه در سال 1388 مرا به دلیل عکاسی دستگیر کردند و تعهد گرفتند که دیگر در اجتماعات عکاسی نکنم که شرحش در کتاب هست. ایا اعتراض من کاری سیاسی محسوب میشود؟ یا صنفی؟
خیلی از افرادی که در دانشگاه در رشته سیاست درس میخوانند هیچگاه خودشان را قاطی سیاست نمیکنند. شما هم در دانشگاه درس سیاست خواندید.
منبعد از پایان تحصیلات دانشگاهی وارد تلویزیون شدم و بهعنوان عکاس مشغول به کار شدم. ولی در همان زمان ـ پیش از انقلاب ـ سیاست فضای خاص خودش را داشت و افرادی مانند من را به این عرصه راه نمیدانند. با توجه به تحصیلاتم قاعدتاً باید جذب وزارت امور خارجه میشدم اما در آن دوره وزارت خارجه مخصوص افرادی خاص و عمدتاً سفارش شده بود و یک دانشجوی شهرستانی مثل من که تازه درسش تمامشده بود راهی به آن نداشت.
کتاب در سال 1386 به وزارت ارشاد فرستاده شد اما سال 1393 منتشر شد. علت این تأخیر چه بود؟
کتاب در سال ۸۶ به وزارت ارشاد برای کسب مجوز چاپ فرستاده شد. تصورمان این بود که کتاب عکسهای انقلاب است، خیلی تحویلمان میگیرند و سریع به ما مجوز میدهند و حتی تشویق هم میشویم اما بعد از تماسهای مکرر اعلام کردند امکان ارائه مجوز به کتاب نیست و باید 30 عکس از آن حذف شود؟
کدام عکسها موردنظر بود؟
بیشتر عکسهای ۱۴ اسفند ۵۷ که مردم به مزار دکتر مصدق رفته بودند.
اما این عکسها که مشکل خاصی ندارد. حتی در این تصاویر خانمهای باحجاب هم حضور دارند. در کتابهای منتشرشده درباره انقلاب اسلامی به این بازدید هم اشارهشده است. فکر میکنم کتاب «لحظهها» نوشته مرحوم گلابدره ای هم به این واقعه پرداخته است.
بله اما در هیچ کتابی تاکنون عکسی از این رویداد منتشرنشده است. در آثار مرحوم «کاوه گلستان» هم که آن روز آنجا حضور داشت من عکسهای منزل دکتر مصدق را ندیدهام. اتفاقاً من عکسی هم دارم که در آنهمه عکاسان را آن روز بر مزار مصدق نشان میدهد، کاوه گلستان و صیاد هم هستند اما بعد از انتشار کتاب، تأسف خوردم که چرا این عکس را در کتاب نگذاشتیم. چند عکس دیگر هم بود که ارشاد با آنها مشکل داشت. یکی از آنها جایی است که در دانشگاه کتابهای جلد سفید میفروشند. درجایی دیگر اصرار داشتند عکسی که در آن شعارنویسی روی دیوار دانشگاه انجامشده هم حذف شود. یک عکس هم بود که در آن دختر جوانی مشتش را گرهکرده بود...نمیدانستم چرا باید این عکسها حذف شود؟! آن زمان دست همه دوربین بود و خیلیها این عکسها را حتما گرفته بودند.
البته در سالهای اخیر تلویزیون هم تصاویر اینچنینی زیاد پخش کرده و بارها تصویر خانم بیحجابی که رأی میدهد نمایش دادهشده است.
بله. شاید با من مشکل داشتند که زن بودم و نمیخواستند کتاب من چاپ شود. درنهایت این مشکلات باعث شد کتاب بماند. من مخالف حذف این عکسها بودم چون باعث خدشهدار شدن یک واقعه تاریخی میشد. البته برای گرفتن مجوز تلاشهای دیگری کردیم و چند بار دیگر کتاب را فرستادیم. حدود چهار بار کتاب را برای اخذ مجوز به ارشاد دادیم که سه بار گفتند نمونه گمشده و از ما نسخه جدید میخواستند. درنهایت ناشر نامهای نوشت که چند بار باید نمونه بدهیم و چرا باید گم بشود. رسانهها هم درباره این مساله صحبت و سر و صدایی کردند. ولی فایدهای نداشت.
چه شد کتاب امکان انتشار گرفت؟
بعد از ریاست جمهوری دکتر حسن روحانی، نامهای سرگشاده نوشتم و مشکل کتاب را مطرح کردم. البته در این سالها یکی از کارهای من نوشتن نامه سرگشاده بوده است. چند بار در درباره استفاده نکردن از عکسهای کتابهایم و حالا هم درباره اجازه نیافتن انتشار کتاب و سایر مشکلاتم.
مشکلات شما فقط محدود به این کتاب بود یا در دیگر کتابهایتان هم با مشکل مواجه بودید؟
کتابهای قبلیام هم همواره با مشکل انتشار مواجه شدهاند. در زمینه تصاویر خانمهای بازیگر و هنرمندان همیشه حساسیتها و تذکراتی وجود داشت یا خواهان حذف تصویر مردهایی که کراوات زده بودند میشدند. من هم آن اصلاحات را میپذیرفتم و مشکلی نبود اما در مورد این کتاب نمیتوانستم این کار را بکنم چون واقعیتی تاریخی را نمیتوانستم حذف کنم. بعد از انتشار نامه به رئیس دولت یازدهم، از دفتر ریاست جمهوری با من تماس گرفتند. به ملاقات مهندس اسماعیل سماوی رفتم که محبت کردند و به حرفهایم گوش کردند و دستور بررسی دوباره کتاب به وزارت ارشاد داده شد. دیدند مشکلی ندارد و بالاخره مجوز کتاب صادر شد. من هم خودم طی هفده روز بهعنوان ناظر چاپ کتاب، در چاپخانه ایستادم و چاپ کتاب را تمام کردیم. کتاب منتشر شد وباید بگویم انتظار چنین استقبالی را نداشتم. و حالا فکر میکنم، چه خوب شد که صبر کردم، مقاومت کردم تا کتاب در ایران منتشر شد. میارزید.
نظر شما