یکشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۷:۰۰
فلسفه؛ از تعلل به مستی

نصر‌الله پورجوادی در یادداشتی که برای ایبنا ارسال کرده نوشته است:بهترین کتابی که من درباره عشق خوانده‌ام «سوانح» احمد غزالی است. نظیر آن در هیچ زبانی نیست. اگر هم باشد من ندیده‌ام. راجع به ماهیت عشق است، چگونگی پیدایش آن، رابطه‌اش با جان و دل، رابطه‌اش با حسن و زیبائی...

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- دکتر نصرالله پورجوادی: بهترین کتابی که من درباره عشق خوانده‌ام «سوانح» احمد غزالی است. نظیر آن در هیچ زبانی نیست. اگر هم باشد من ندیده‌ام. راجع به ماهیت عشق است، چگونگی پیدایش آن، رابطه‌اش با جان و دل، رابطه‌اش با حسن و زیبائی، با درد و بلای عشق، بی دردی عشق، فراق و وصال، حقیقت وصال، همه‌اش سخن گفته است.

 کلمه «شاهکار» به‌راستی برازنده این کتاب است و من بیشتر عمرم را ، بیش از چهل سال، صرف آن کرده‌ام و بعد از این هم خواهم کرد. در اول کتاب، غزالی نکته‌ای می‌گوید خطاب به خواننده، یا دوستش که از او تقاضا کرده بود که این کتاب را برایش بنویسد. می گوید: من این کتاب را محض تعلل کردن نوشتم. یعنی چه؟ تعلل کردن در تصوف یعنی چیزی را بدل چیز دیگری به کار بردن، برای تسکین و تسلی خاطر.

 بچه گریه می کند. شیر می‌خواهد. مادرش به جای این که پستانش را در دهان او بگذارد پستانک می‌گذارد. بچه هم آرام می شود و مک می‌زند. کرمانی‌ها به پستانک می گویند « گول زنو». تعلل کردن نوعی گول زدن است.

 کسی که یک عمر درباره عشق کتاب می‌خواند خودش را گول می‌زند. عشق را باید ورزید. باید رفت عاشق شد. دردش را باید چشید. باید ناز معشوق را خرید. باید خوار و ذلیل شد. گرفتار درد فراق شد. با آتش شوق سوخت. 

برادر بزرگ احمد غزالی، همان غزالی معروف می‌گفت: اگر شراب را در یقه‌ات بریزی که مست نمی‌کنی، بالام جان. باید شراب را بخوری تا مست کنی. فلسفه خواندن هم تعلل کردن است. 
 
کسانی که کتاب فلسفه می‌خوانند خودشان را گول می‌زنند. در قدیم قدیم‌ها فلسفه روش زیستن بود. روش که می‌گویم یعنی رفتن، کردن، شدن. فلسفه را زندگی می‌کردند. فلسفه راه زندگی بود و فیلسوف این راه را می‌رفت. اما از یک زمان به بعد، شاید از زمان ارسطو، یا قبل از آن، فلسفه شد، به قول هملت، حرف، حرف، حرف. این یعنی تعلل کردن. 

رواقیون و نوافلاطونیان شاید آخرین فیلسوف‌ها در غرب بودند. در شرق هم بودند. در عالم اسلام هم تعلل می‌کردند. سهروردی و بعضی دیگر سعی کردند با کمک گرفتن از تصوف از تعلل بیرون بیایند.

 امروزه همه‌اش تعلل است. کسانی که به دانشگاه می‌روند و فلسفه می‌خوانند تعلل می‌کنند. فقط گاهی، در بعضی‌ها، جرقه‌هایی دیده می‌شود. این وسط‌ها مادر شیر پاک خورده‌ای پیدا می‌شود که پستان در دهان بچه می‌گذارد و بچه طعم شیر را در کام خود می‌چشد و پائین رفتن آن را از گلوی خود حس می‌کند. وسیر می‌شود و، به قول قدیمی‌ها، مست می کند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها