رضا داوری اردكانی، استاد فلسفه در «همایش حافظ» گفت: شعر حافظ صورت و معنای یكسانی دارد؛ یعنی درون و بیرونش یكی است و با تأمل بر آن هربار میتوان مفاهیم جدیدی استخراج كرد.
وی افزود: لزومی ندارد كه یك شاعر، فیلسوف باشد اما حافظ شاعری جامعالاطراف بود. فلسفه، علمی است كه با گفتوگو میان آدمها تبیین میشود در حالی كه شاعری علم نیست و برای شاعر شدن نمیتوان به مدرسه رفت. در واقع شعر آموختنی نیست. ما در دانشكده ادبیات متنهای بزرگان و مشاهیر ادبیات را میخوانیم اما حقیقت این است که شعر نمیخوانیم كه نكتهای بیاموزیم.
این استاد فلسفه ادامه داد: نكته دیگری كه درباره حافظ باید گفت، این است كه ما شعر او را مصرف نمیكنیم بلكه به شعر او نیاز داریم. شعر گرهی از مشكلات ما نمیگشاید و وسیلهای برای رسیدن به هدف نیست. در عین حال سعدی خطابی به كسانی كه شعر نمیخوانند دارد و میگوید: «اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب/ گر نیست ذوق تو را، كژ طبع جانوری». حافظ نیز پیش از هر چیز انسان بودن را محور و مهم میداند و تأكید دارد كه باید پیش از هر چیز انسان بود.
اردكانی توضیح داد: فلسفه تفكری است كه از دوهزار و 500 سال پیش تا به امروز تفكر غالب بوده است و بنایش نیز از همان اول آن بوده كه تفكر اول باشد. اما باز هم میگویم كه لزومی ندارد شاعر حتماً فیلسوف باشد. فلاسفه نكتههای مختلفی درباره شعر گفتهاند اما موضوع واحدی را بیان نكردهاند و نمیكنند. ارسطو سخنان گوناگونی درباره شعر دارد و به این موضوع می پردازد كه شعر چیست. او پنج قیاس كرد و پنج مثال آورد و پنج كتاب نوشت. در تقسیمبندی ارسطو پنج زبان داریم كه عبارتند از سفسطه، خطابه، جدل، برهان و شعر.
وی اضافه كرد: زبان فلسفه برهان؛ زبان علم، جدل؛ زبان سیاست، اقناع، تبلیغ و ترویج، خطابه؛ زبان ظاهربینی، سفسطه و زبان شعر، زبان مخیلات است. از این رو نمیتوان برای مخیلات تعبیر مشخصی داشت. در عین حال فیلسوفی را ندیدهام كه به شعر رغبت نداشته باشد. حافظ البته كمتر به فلسفه علاقهمند بود اما دانشمندی حاذق به حساب میآمد. از دیگر سو شاعری كه فلسفه بداند فیلسوفانه شعر میگوید. من كمتر شاعرانی را میشناسم كه در شعرشان فلسفه هم وجود داشته باشد. باید توجه داشت كه شاعر بیان عرفان نظری هم نمیكند و وظیفه چنین كاری را ندارد.
اردكانی گفت: مولوی قدری عرفان را درسی كرد و بحثهای خود را به صورت داستان بیان كرد اما شاعری كه بیش از هر شاعر دیگری فیلسوف است ناصرخسرو قبادیانی است. اغلب شاعرانی هم كه به فلسفه روی میآورند نظرشان سلبی است و آنچه را بیان میكنند كه فلسفه نفی میكند. در شعر شاعر مقصودی را بیان نمیكند. شاعر به نخستین نكتهای كه فكر میكند آن را به نظم میآورد. اگر چنین نبود شاعران به هیچ وجه نمیتوانستند مدح بگویند. شاعرانی مانند حافظ توانایی این را داند كه هر چیزی را شعر كنند و بسرایند. شعر حافظ صورت و معنای یكسانی دارد. یعنی درون و بیرونش یكی است و با تأمل بر آن هربار میتوان مفاهیم جدیدی را از آن استخراج كرد. این معجزه زبان موجود است كه میتوان چنان كلمات را مناسب و متناسب آورد كه شعر به وجود آید. شما شعر حافظ را نگاه كنید، در شعر او مانند هر شعر مستحكم دیگری نمیتوان الفاظ را از یكدیگر جدا كرد. لفظ در جای خودش در شعر نشسته و بنابراین مخاطب نیز نمیتواند صورت و معنا را از یكدیگر جدا كند.
این استاد فلسفه توضیح داد: به عنوان دانشجویی 70 ساله كه شعر حافظ را میخواند و فلسفه گرایش اصلی اوست هنوز این پرسش برایم باقی است كه آیا دیوان حافظ بوی فلسفه می دهد یا نه. من بعد از این همه سال هنوز شعرهایی از حافظ را برای خود زمزمه میكنم كه بینشی فلسفی در آنها وجود دارد و این نشانگر آن است كه حافظ نگاهی فلسفی نیز در شعرهایش داشته است. حافظ نسبت به سعدی شعرهای رمانتیك كمتری دارد. بارها از خودم پرسیدهام كه دلیل این شعرهایی كه با خود زمزمه میكنم چیست. شعری مثل این بیت كه می گوید: «در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود/ از گوشهای برونآ ای كوكب هدایت».
اردكانی در پایان سخنانش به شعرهایی اشاره كرد كه به قول خودش در خلوت و تنهایی آنها را میخواند.
نظر شما